نماد آخرین خبر
  1. جذاب ترین ها
  2. برگزیده
کتاب

قصه شب/ قلعه حیوانات- قسمت هفتم

منبع
آخرين خبر
بروزرسانی
آخرين خبر/ دوستان عزيز، اين شب‌ها با قصه‌اي جذاب و معروف در ادبيات داستاني دنيا همراه شما هستيم. کتاب «قلعه حيوانات» توسط «جورج اورول» در طول جنگ جهاني دوم نوشته شد و ترجمه حاضر نيز توسط «علي‌اکبر آخوندي» منتشر شده است. اميدواريم از خواندن اين داستان لذت ببريد. قسمت قبل اما در اين موقع سه ماده گاو که مدتي بود به نظر بي تاب مي آمدند با صداي بلند شروع به ماق کشيدن کردند. بيست و چهار ساعت بود که دوشيده نشده بودند و پستانهايشان رگ کرده بود. خوکها پس از کمي فکر، به دنبال سطل فرستادند و نسبتا موفق گاوها را دوشيدند و ديري نپاييد که پنج سطل از شير کف‌کرده خامه‌دار پر شد و بسياري از حيوانات با علاقه فراوان به آن چشم دوختند. يکي مي گفت: "اين همه شير را چه بايد کرد؟" يکي از مرغها گفت: "جونز گاهي مقداري از آن را با نواله قاطي مي کرد." ناپلئون خود را جلو سطل‌ها حائل کرد و فرياد کشيد: «رفقا به شير توجهي نکنيد! بعدا ترتيب آن داده مي شود. مهم جمع‌آوري محصول است. رفيق سنوبال جلودار خواهد بود. من هم پس از چند دقيقه خواهم رسيد. رفقا به پيش! يونجه در انتظار است.» بدين ترتيب حيوانات دسته جمعي براي برداشت محصول به يونجه‌زار رفتند و چون شب برگشتند متوجه شدند شيري در بساط نيست. چه جاني کندند و چه عرقي ريختند تا توانستند يونجه را انبار کنند اما به زحمتش مي‌ارزيد و نتيجه حتي بيش از انتظارشان موفقيت آميز بود. کار گاهي دشوار مي شد؛ زيرا افزار و وسايل کار براي دست بشر ساخته شده بود نه براي حيوان و اين که هيچ حيواني نمي‌توانست با افزاري که ملازمه ايستادن روي دو پاي عقب داشت کار کند خود اشکال بزرگي بود اما خوکهاي با استعداد، براي رفع هر اشکالي چاره‌اي مي انديشيدند. اسبها که با مزرعه وجب به وجب آشنايي داشتند، در حقيقت کار چمن‌زني و شن‌کشي را به مراتب بهتر از جونز و مستخدمينش بلد بودند. خوکها خودشان کار نمي کردند و فقط بر کار سايرين نظارت داشتند. طبيعي بود که به علت توفق علمي، رهبر و پيشوا باشند. باکسر و کلوور خود را به آلات چمن‌زني و شن‌کشي مي بستند (البته اين روزها ديگر حاجتي به دهنه و افسار نبود) و دورادور مزرعه قدمهاي سنگين و استوار برمي داشتند. در حاليکه خوکي به دنبال آنان مي رفت و بر حسب اقتضا «رفيق هين!»و يا «رفيق هش!» مي گفت. 
همه حيوانات حتي ضعيفترين آنهادر کار برگرداندن يونجه و جمع آوري آن سهيم بودند. حتي اردکها و مرغها تمام روز زير آفتاب زحمت کشيدند و خرده هاي يونجه را با منقار جمع آوري کردند. بالاخره کار خرمن برداري دو روز زودتر از مدتي که نوعا جونز و کسانش صرف مي کردند به اتمام رسيد. به علاوه بيشترين محصولي بود که مزرعه تا آن زمان به خود ديده بود. هيچ چيز تلف نشده بود. مرغها و اردکها با چشمان تيز آخرين ساقه هاي کوچک را هم جمع کرده بودند و در سراسر مزرعه هيچ حيواني نبود که به اندازه پر کاهي از محصول دزديده باشد. در سراسر تابستان کار مزرعه چون ساعت، منظم پيش مي رفت. حيوانات چنان خوشحال بودند که هرگز تصورش را هم نکرده بودند. هر لقمه خوراک به آنان لذتي مخصوص مي داد چه، اين قوتي بود که تماما مال آنها بود و به دست خود براي خود تهيه کرده بودند، نه غذايي که به دست ارباب خسيس جيره بندي شده باشد. با رفتن انسانهاي طفيلي و بي ارزش غذاي بيشتر داشتند و با اينکه در کار مجرب نبودند، فراغت بيشتري هم داشتند. البته با اشکالات فراواني هم مواجه بودند-مثلا در آخر سال پس از جمع آوري غله ناگزير بودند خوشه ها را به سبک قديم لگد کنند و کاه را با فوت کردن جدا سازند؛ چون مزرعه ماشين خرمن کوبي نداشت اما خوکان با درايت و باکسر با زور بازو هميشه کار را پيش مي بردند.
باکسر مورد اعجاب و تحسين همه بود. حتي زمان جونز هم پرکار بود ولي حالا بيش از هميشه به نظر سه اسب مي آمد. روزهايي پيش مي آمد که فشار همه کار مزرعه روي شانه هاي پرقدرت او مي افتاد. از صبح تا شب هرجا که کار دشواري بود هميشه او بود که مي راند و مي کشيد. با جوجه خروس قرار گذاشته بود که او را صبحها نيم ساعت قبل از سايرين بيدار کند و داوطلبانه، قبل از آنکه کار روزانه شروع شود، هرجاکه کار فوق العاده اي بود به کار مي پرداخت. هر وقت مشکل و مسئله اي طرح مي شد جوابش اين بود که: «من بيشتر کار خواهم کرد» و اين جواب را شعار خود کرده بود.
هر کس به تناسب ظرفيت خود کار مي کرد؛ مثلا مرغها و اردکها در موقع خرمن برداري در حدود پنجاه کيلو غله پخش و پلا شده را جمع آوري کرده بودند. نه کسي دزدي مي کرد و نه کسي از سهم جيره اش شکايتي داشت. از نزاع و گازگرفتن و حسادت که از عادات زندگي ايام گذشته بود تقريبا اثري نبود. تقريبا هيچيک شانه از زير بار کار خالي نمي کرد، البته مالي صبحها در برخاستن از خواب تنبل بود و کار را قبل از وقت و به بهانه اينکه ريگي در سم دارد تعطيل مي کرد و رفتار گربه نسبتا غريب بود.
از همان بدو امر همه متوجه شدند که موقع کار گربه غيب مي شود و ساعتها ناپديد است و فقط وقت غذا يا بعد از کار مثل اينکه هيچ اتفاقي نيفتاده، دوباره سروکله اش پيدا مي شود اما هميشه چنان بهانه هاي عالي داشت و چنان با مهر و محبت خرخر مي کرد که امکان نداشت در حسن نيتش ترديد شود.
بنجامين الاغ پير، بعد از انقلاب کوچکترين تغييري نکرده بود. کارش را با همان سر سختي و کندي دوران جونز انجام مي داد. نه از زير بار کار شانه خالي مي کرد و نه کاري داوطلبانه انجام مي داد. هيچگاه درباره انقلاب و نتايج آن اظهار نظر نمي کرد و وقتي از او مي پرسيدند: "مگر خوشحالتر از زمان جونز نيستي؟" فقط مي گفت: «خرها عمر دراز دارند. هيچکدام شما تا حال خر مرده نديده ايد.» و ديگران ناچار خود را به همين جواب معماآميز قانع مي ساختند. ادامه دارد...
همراهان عزيز، آخرين خبر را بر روي بسترهاي زير دنبال کنيد: آخرين خبر در سروش http://sapp.ir/akharinkhabar آخرين خبر در ايتا https://eitaa.com/joinchat/88211456C878f9966e5 آخرين خبر در آي گپ https://igap.net/akharinkhabar آخرين خبر در ويسپي http://wispi.me/channel/akharinkhabar آخرين خبر در بله https://bale.ai/invite/#/join/MTIwZmMyZT آخرين خبر در گپ https://gap.im/akharinkhabar