آخرين خبر/
دوستان عزيز، اين شبها با قصهاي جذاب و معروف در ادبيات داستاني دنيا همراه شما هستيم. کتاب «قلعه حيوانات» توسط «جورج اورول» در طول جنگ جهاني دوم نوشته شد و ترجمه حاضر نيز توسط «علياکبر آخوندي» منتشر شده است. اميدواريم از خواندن اين داستان لذت ببريد.
قسمت قبل
دست آخر ناپلئون پاي جلو را به علامت سکوت بلند کرد و اعلام داشت که ترتيب تمام کارها را داده است و حاجتي نيست که حيوانات با بشر تماس حاصل کنند چرا که به طور يقين نامطلوب است. خود او همه ي بار را شخصا به دوش خواهد کشيد. ويمپر نامي که مشاور حقوقي و ساکن ولينگدن است قبول کرده که رابط بين قلعه حيوانات و دنياي خارج باشد و دوشنبه ها صبح براي دريافت دستور به قلعه خواهد آمد.
ناپلئون نطقش را طبق معمول با فرياد «زنده باد قلعه حيوانات!» خاتمه داد و حيوانات پس از خواندن سرود حيوانات انگليس متفرق شدند. بعد سکوئيلر گشتي اطراف مزرعه زد و خيال حيوانات را راحت کرد. به آنها اطمينان داد که تا کنون تصميمي عليه معامله و به کار انداختن پول گرفته نشده حتي چنين پيشنهادي هم مطرح نشده است. تصور محض است. شايد از دروغهاي سنوبال باشد. ولي سکوئيلر زيرکانه از آنها سوال کرد: «رفقا آيا مطمئن هستيد که خواب نديده ايد؟ آيا در اين باره مدرکي در دست داريد؟ آيا اين مطلب جايي ثبت شده است؟» و چون به طور قطع در اين باره نوشته اي در دست نبود حيوانات نيز قانع شدند که خود اشتباه کرده اند. هر دوشنبه آقاي ويمپر طبق قرار به قلعه مي آمد. او مردي بود کوچک اندام که در امور جزئي مشاور حقوقي بود ولي به حد کافي هشيار و موقع شناس بود که قبل از کسي تشخيص دهد قلعه حيوانات به رابط نيازمند است و حق العمل آن قابل ملاحظه است. حيوانات آمد و شد او را با نوعي وحشت آميخته به نگراني نگاه ميکردند و تا سرحد امکان از او دوري مي جستند. با اين وصف ديدن ناپلئون چهار پا که به ويمپر امر و نهي مي کرد، غرور آنها را تحريک مي کرد و نگرانيها را تا حدي جبران مي نمود.
رابطه حيوان و انسان مثل سابق نبود. نفرت بشر نسبت به قلعه حيوانات به قوت خودش باقي بود. بشر هنوز ايمان داشت که قلعه دير يا زود به ورشکستگي خواهد افتاد. راجع به آسياب نظرشان اين بود که به جايي نخواهد رسيد. آدمها در ميخانه ها جمع مي شدند و با نقشه براي يکديگر ثابت مي کردند که آسياب بادي خراب خواهد شد و تازه اگر خراب نشود قابل استفاده نخواهد بود. معذلک بر خلاف ميل باطني خويش براي حيوانات که قادر به اداره امور خويش شده بودند احترامي قائل بودند. يکي از بروزات اين مطلب اين بود که آنها به تدريج مزرعه را به اسم قلعه حيوانات مي خواندند و ديگر به آن مزرعهي مانر نمي گفتند. به علاوه از جونز هم که ديگر اميدي به برگشت به مزرعه نداشت و به قسمت ديگري رفته بود پشتيباني نمي کردند. سواي ويمپر بين قلعه حيوانات و دنياي خارج رابطه اي وجود نداشت اما مراتب اين شايعه وجود داشت که ناپلئون قصد دارد قرارداد قاطعي يا با آقاي پيل کينگتن مالک فاکس وود يا با آقاي فردريک مالک پينج فيلد ببندد ولي هيچ گاه صحبت معامله با هر دوي آنها در آن واحد در ميان نبود. همين مواقع بود که خوکها ناگهان به ساختمان مزرعه نقل مکان کردند و آنجا را اقامتگاه خود ساختند. باز به نظر حيوانات رسيد که روزهاي اول تصميمي جز اين اتخاذ شده بود و باز سکوئيلر توانست آنها را متقاعد کند که چنان نبوده است. گفت خوکها مغز متفکر مزرعه هستند. نياز به جاي آرام و دنج دارند، به علاوه مناسب با شأن پيشواست (اخيرا ناپلئون را با عنوان پيشوا خطاب مي کرد) در خانه ساکن باشد نه در خوکداني. با تمام اين مراتب بعضي از حيوانات از شنيدن اينکه خوکها نه فقط غذا در آشپزخانه صرف مي کنند و اطاق پذيرايي را به تفريح خود اختصاص داده اند، بلکه روي تخت هم ميخوابند مضطرب و نگران بودند.
باکسر طبق معمول با شعار «هميشه حق با ناپلئون است» مطلب را درز مي گرفت ولي کلوور که فکر مي کرد به خاطر دارد که تختخواب صريحا تحريم شده است به انبار رفت و سعي کرد معماي هفت فرمان را که روي ديوار ثبت بود حل کند. ولي چون ففقط مي توانست حروف منفصل را بخواند سراغ موريل رفت و گفت: «موريل ماده چهارم را برايم بخوان. در اين فرمان گفته نشده که روي تخت نبايد خوابيد؟ » موريل با کمي اشکال آن را خواند و بالاخره گفت: « اين ماده مي گويد هيچ حيواني با شمد بر تخت نمي خوابد.» عجيب بود که کلوور نتوانست به خاطر بياورد که در ماده چهارم فرمان اسمي از شمد برده شده باشد ولي اين کلمه بر ديوار ثبت بود. لابد چنان بوده و سکوئيلر که بر حسب تصادف با سه سگ از آنجا مي گذشت، توانست که قضايا را روشن کند. گفت :«رفقا البته شنيده ايد که ما خوکها در حال حاضر روي تختخواب مي خوابيم و چرا که نخوابيم؟ قطعا فکر نمي کنيد که قانوني در تحريم تخت وجود دارد؟ تختخواب به طور ساده جايي است که بر آن مي خوابند و اگر خوب دقت کنيد متوجه مي شويد که مشت کاه طويله هم تختخواب است. قانون استفاده از شمد را که اختراع انساني است تحريم کرده است و ما شمدها را برداشته ايم و لاي پتو مي خوابيم. تختها کاملا راحتند اما نه زياده بر حدي که ما بعد از کارهاي فکري به آن نيازمنديم. رفقا شما مسلما در مقام سلب راحتي از ما نيستيد؟ و قطعا نمي خواهيد که ما چنان خسته شويم که از وظايفمان باز بمانيم؟ و به طور يقين هيچ يک از شما طالب بازگشت جونز نيست؟»
ادامه دارد...
همراهان عزيز، آخرين خبر را بر روي بسترهاي زير دنبال کنيد:
آخرين خبر در سروش
http://sapp.ir/akharinkhabar
آخرين خبر در ايتا
https://eitaa.com/joinchat/88211456C878f9966e5
آخرين خبر در آي گپ
https://igap.net/akharinkhabar
آخرين خبر در ويسپي
http://wispi.me/channel/akharinkhabar
آخرين خبر در بله
https://bale.ai/invite/#/join/MTIwZmMyZT
آخرين خبر در گپ
https://gap.im/akharinkhabar
بازار