برای مشاهده نسخه قدیمی وب سایت کلیک کنید
logo
  1. جذاب ترین ها
  2. برگزیده
کتاب

قصه شب/ قلعه حیوانات- قسمت هفدهم

منبع
آخرين خبر
بروزرسانی
آخرين خبر/ دوستان عزيز، اين شب‌ها با قصه‌اي جذاب و معروف در ادبيات داستاني دنيا همراه شما هستيم. کتاب «قلعه حيوانات» توسط «جورج اورول» در طول جنگ جهاني دوم نوشته شد و ترجمه حاضر نيز توسط «علي‌اکبر آخوندي» منتشر شده است. اميدواريم از خواندن اين داستان لذت ببريد. قسمت قبل حيوانات دوباره در اين باره به وي اطمينان دادند و ديگر درباره خوابيدن خوکها بر تخت سخني به ميان نيامد و حتي وقتي اعلام شد که خوکها از اين پس يک ساعت ديرتر از ساير حيوانات از خواب برمي خيزند، کسي اعتراض نکرد.
در پاييز حيوانات خسته ولي خوشحال بودند. سال سختي را گذرانده بودند و پس از فروش مقداري يونجه و غله ذخيره غذايي براي زمستان چندان زياد نبود اما آسياب بادي همه را جبران مي کرد. پس از برداشت خرمن چندي هوا خشک و صاف بود و حيوانات که فکر مي کردند حتي يک وجب بالا بردن ديوارهاي آسياب بادي ارزش تحمل هر رنجي را دارد، بيش از پيش زحمت کشيدند. باکسر حتي شب بيرون مي آمد و در روشنايي ماه يکي دو ساعتي از وقت خود را صرف کار مي کرد. حيوانات در لحظات فراغت دور آسياب بادي نيمه تمام راه مي رفتند. استحکام و قائم بودن ديوارهاي آن را تحسين مي کردند و ار اينکه موفق شده اند چنين بناي با عظمتي بسازند در شگفت مي شدند. فقط بنجامين بود که در مورد آسياب بادي شور و شعف به خود نشان نمي داد و طبق معمول با طرز اسرارآميزي مي گفت خرها عمر طولاني دارند.
ماه نوامبر با باد سختي سر رسيد و کار ساختمان به علت باران متوقف شد چون امکان ساختن سيمان نبود. بالاخره شبي باد چنان سخت وزيد که بناهاي مزرعه از پي تکان خورد و از بالاي بام انبار سفالي به پايين افتاد. مرغ ها وحشتزده از خواب پريدند، چون همه صداي تفنگي را در خواب شنيده بودند و صبح که حيوانات از جايگاه خود خارج شدند ديدند که پرچم واژگون شده است و يک درخت تنومند نارون مثل تربچه از ريشه درآمده است و وقتي چشمشان به آسياب بادي افتاد از فرط نوميدي از بيخ گلو فرياد کشيدند. آسياب بادي ويران شده بود. همه به محل حادثه هجوم بردند و ناپلئون که هميشه به قدم آهسته حرکت مي کرد پيشاپيش همه مي دويد. ثمره ي تمام زحماتشان با خاک يکسان شده بود، سنگهايي که با رنج شکسته بودند و حمل کرده بودند در اطراف پخش شده بود. زبان همه بند آمده بود. با حالتي ماتم زده به قطعات سنگهاي پراکنده خيره شده بودند. ناپلئون ساکت قدم مي زد و گاه زمين را بو مي کشيد. دمش به نشانه فعاليت فکري زياد، سيخ شده بود و با سرعت تکان مي خورد. ناگهان گويي به نتيجه اي رسيده باشد ايستاد و گفت: «رفقا مي دانيد مسئول اين قضيه کيست؟ آيا دشمني را که شبانه آمده و آسياب ما را واژگون ساخته مي شناسيد؟ سنوبال!» و ناگهان با غرشي رعدآسا ادامه داد: «سنوبال اين کار را کرده است. اين خائن، صرفا به فکر عقيم گذاشتن نقشه ما و براي انتقام جويي از اخراج شرم آورش، در زير نقاب تاريکي اينجا آمده و زحمات يکساله ما را به باد داده است. رفقا همين الان و در همين محل، من حکم اعدام سنوبال را صادر و اعلام مي کنم. نشان "درجه دوم حيواني" و نيم کيلو سيب جايزه هر حيواني است که عدالت را درباره او اجرا کند و يک کيلو سيب جايزه کسي است که او را زنده دستگير سازد!»
حيوانات از اينکه موجودي، حتي سنوبال، مي تواند تا اين پايه بزهکار باشد سخت متاثر شدند و فريادي از خشم برآوردند و همه به اين فکر افتادند که در صورت مراجعتش به چه نحو او را دستگير سازند. تقريبا بلافاصله رد پاي خوکي در چمن پيدا شد. رد پا چند متري ادامه داشت و مثل اين بود که به سوراخي در پرچين منتهي مي شد. ناپلئون رد پا را بو کرد و اعلام داشت که جاي پاي سنوبال است و گفت محتملا از سمت مزرعه فاکس وود آمده است . ناپلئون پس از امتحان رد پا فرياد کشيد: «رفقا ديگر جاي درنگ نيست بايد تلاش کرد. ما از همين امروز شروع به تجديد بناي آسياب بادي مي کنيم و در سراسر زمستان اعم از اينکه آفتابي باشد يا باراني مي سازيم، تا به اين خائن بدطينت بياموزيم که به آساني نمي توان کار ما را خنثي ساخت. رفقا به خاطر بسپاريد که در نقشه ما نبايد هيچ تغييري راه يابد و برنامه بايد در سر موعد تمام شود. رفقا به پيش! زنده باد آسياب بادي! پاينده باد قلعه حيوانات!»
زمستان سخت بود. هواي طوفاني به دنبال برف و بوران آمد و بعد يخ بندان شديدي که تا فوريه ادامه پيدا کرد. حيوانات تا آنجا که ممکن بود در تجديد بناي آسياي بادي مي کوشيدند، چون کاملا از توجه دنياي خارج به مسئله آگاه بودند و مي دانستند عدم موفقيت آنها و تاخير در ساختمان آسياب بادي سبب کاميابي و خشنودي بشر حسود خواهد شد. آدمها از روي بغض مي گفتند که موجب خرابي آسياب سنوبال نيست. مي گفتند دليلش نازک بودن ديوارهاست. حيوانات با آنکه اين حرف را قبول نداشتند، مصمم شدند ديوارها را به جاي هيجده اينچ سابق به ضخامت سه فوت بسازند. طبعا به سنگ بيشتري نياز بود. مدت مديدي سنگها زير توده برف بود و کار پيش نمي رفت. در هواي سرد ولي آفتابي بعد از برف مختصر پيشرفتي حاصل شد. ولي کار جانفرسا بود و حيوانات مثل قبل اميدوار نبودند. هميشه سردشان بود و معمولا گرسنه بودند.فقط باکسر و کلوور خود را به دست ياس و نوميدي نسپردند. سکوئيلر خطابه هاي غرايي درباره لذت خدمت و شأن کار ايراد مي کرد اما حيوانات از قدرت باکسر و فرياد خاموش نشدني او که «بيشتر کار خواهم کرد» دلگرمي بيشتري مي يافتند.
در ژانويه آذوقه کم آمد. جيره غله به ميزان متنابهي تقليل يافت و اعلام شد که به هر يک، يک عدد سيب زميني براي جبران کمبود غله داده خواهد شد. بعد کاشف به عمل آمد که قسمت اعظم سيب زميني که زير خاک انبار شده بود به علت اينکه روي آن را خوب نپوشانده بودند فاسد شده است. جز معدودي از آن بقيه نرم و بيرنگ شده بود. گاه چند روز متوالي حيوانات چيزي جز پوشاله و چغندر گاو نمي خوردند. با قحطي فاصله اي نداشتند.
ادامه دارد...
همراهان عزيز، آخرين خبر را بر روي بسترهاي زير دنبال کنيد: آخرين خبر در سروش http://sapp.ir/akharinkhabar آخرين خبر در ايتا https://eitaa.com/joinchat/88211456C878f9966e5 آخرين خبر در آي گپ https://igap.net/akharinkhabar آخرين خبر در ويسپي http://wispi.me/channel/akharinkhabar آخرين خبر در بله https://bale.ai/invite/#/join/MTIwZmMyZT آخرين خبر در گپ https://gap.im/akharinkhabar