برای مشاهده نسخه قدیمی وب سایت کلیک کنید
logo
جذاب ترین هابرگزیده
کتاب

قصه شب/ قلعه حیوانات- قسمت هجدهم

منبع
آخرين خبر
بروزرسانی
آخرين خبر/ دوستان عزيز، اين شب‌ها با قصه‌اي جذاب و معروف در ادبيات داستاني دنيا همراه شما هستيم. کتاب «قلعه حيوانات» توسط «جورج اورول» در طول جنگ جهاني دوم نوشته شد و ترجمه حاضر نيز توسط «علي‌اکبر آخوندي» منتشر شده است. اميدواريم از خواندن اين داستان لذت ببريد. قسمت قبل پنهان نگاه داشتن اوضاع از دنياي خارج امري حياتي بود. خرابي آسياب بادي آدمها را گستاخ کرده بود و دروغهاي تازه اي راجع به قلعه حيوانات رواج مي دادند. بار ديگر شايع شده بود که حيوانات از قحطي و ناخوشي در شرف مرگ اند و دائما با هم مي جنگند و به همنوع‌خوري و بچه‌خوري افتاده اند.
ناپلئون که به خوبي از نتايج بد برملا شدن وضع کمبود آذوقه آگاه بود، از وجود آقاي ويمپر استفاده و اخباري که شايعات را خنثي سازد منتشر کرد. حيوانات تا اين تاريخ با آقاي ويمپر که هفته اي يکبار به قلعه حيوانات مي آمد تقريبا تماسي نداشتند ولي حالا چند تايي که اکثرشان گوسفند بودند انتخاب شده بودند که به طور تصادف به گوش ويمپر برسانند که ميزان جيره افزايش يافته است. به علاوه ناپلئون دستور داد که پيتهاي تقريبا خالي آذوقه را تا نزديک لبه آن از شن کنند و روي آنها را با تتمه آذوقه بپوشانند. در موقعيت مناسبي ويمپر را به انبار بردند و پيتهاي آذوقه را به رخش کشيدند. ويمپر اغفال شد و مرتبا به دنياي خارج گزارش مي داد که در قلعه حيوانات کمبود آذوقه نيست. با وجود اين در اواخر ژانويه مسلم شد که بايد مقداري غله از جايي تهيه شود. در اين روزها ناپلئون کمتر آفتابي مي شد و تمام وقتش را در ساختمان مزرعه که درهاي آن را سگهاي هيولايي محافظت ميکردند مي گذراند و اگر خارج مي شد با تشريفات و همراهي اسکورتي بود متشکل از شش سگ که نزديک به او حرکت مي کردند و به هر که به او نزديک مي شد مي غريدند.
صبحهاي يکشنبه هم ديگر حاضر نمي شد و دستوراتش را به وسيله يکي از خوکها، بيشتر سکوئيلر، ابلاغ مي کرد. يکي از يکشنبه ها سکوئيلر اعلام داشت: مرغها که دوباره آماده تخم گذاشتن هستند بايد تخمها را تحويل دهند. ناپلئون به وسيله ويمپر قراردادي براي فروش چهارصد تخم مرغ در هفته را پذيرفته بود. قيمت تخم مرغها، غله مورد نياز مزرعه را تا تابستان و رسيدن اوضاع مساعدتر تامين مي کرد. وقتي مرغها اين مطلب را شنيدند غلغله وحشتناکي راه انداختند. احتمال لزوم چنين فداکاري قبلا اعلام شده بود ولي آنها باور نمي کردند که ممکن است روزي عملي شود. مرغها خود را آماده کرده بودند تا در بهار کرچ بشوند و گرفتن تخمها را در اين موقع جنايت محض مي دانستند. از زمان اخراج جونز براي اولين بار شبه انقلابي پيش آمد. مرغها، تحت رهبري سه مرغ اسپانيايي، جدا در مقام اين برآمدند که خواست ناپلئون را خنثي سازند. به اين منظور بر شيب سقفها تخم مي کردند و در نتيجه تخمها به زمين مي افتاد و مي شکست. ناپلئون به سرعت و بيرحمانه دست به کار شد. دستور داد جيره مرغها را قطع کنند و حکم کرد هر حيواني که به آنان حتي يک دانه برساند محکوم به مرگ خواهد شد. سگها مراقب بودند که دستورات اجرا شود. مرغها پنج روز مقاومت کردند ولي بعد تسليم شدند و براي تخم گذاري به لانه هاي خود برگشتند. در اين فاصله نه مرغ تلف شدند. اجسادشان در باغ ميوه دفن شد و شايع کردند که مرغها از بيماري خروسک مرده اند. ويمپر از اين ماجرا چيزي نشنيد و تخم مرغها در موعد معين تحويل شد و ماشين باربري بقالي هفته اي يک بار براي بردن تخمها به مزرعه آمد. در اين مدت از سنوبال خبري و اثري نبود. چنين شايع بود که او در يکي از دو مزرعه مجاور، فاکس وود يا پينچ فيلد، مخفي است.
روابط ناپلئون با زارعين مجاور کمي از پيش بهتر بود. مقداري الوار از ده سال قبل که درختها را انداخته بودند در حياط انبار شده بود و حالا کاملا خشک و مناسب بود. ويمپر به ناپلئون پيشنهاد کرد الوارها را بفروشد. آقاي پيل کينگتن و آقاي فردريک هر دو طالب خريد بودند. ناپلئون مردد بود که کدام را انتخاب کند. هر وقت به نظر مي آمد که قصد معامله با فردريک را دارد اعلام مي شد که سنوبال در فاکس وود مخفي است و هر زمان که به معامله با پيل کينگتن متمايل مي شد شايع مي گشت که سنوبال در پينچ فيلد است. ناگهان در اوايل بهار مسئله وحشتناکي کشف شد: سنوبال شبها مخفيانه به مزرعه آمد و شد مي کرد! اين خبر طوري حيوانات را مضطرب ساخت که شبها خوابشان نمي برد. شايع بود که او هر شب زير نقاب تاريکي به مزرعه مي آيد و مرتکب انواع و اقسام کارهاي زشت مي شود. غله ميدزد، سطل شير را واژگون مي کند، بذرها را لگدمال مي کند و جوانه درختهاي ميوه را مي جود. رسم بر اين شده بود که هر وقت خرابکاري پيش مي آمد به سنوبال مربوطش مي کردند. اگر شيشه پنجره اي مي شکست يا راه آبي مسدود مي شد، مي گفتند که سنوبال شبانه آمده و مرتکب آن شده است. وقتي کليد انبار آذوقه گم شد تمام حيوانات مزرعه متقاعد بودند که سنوبال آن را در چاه انداخته است و غريب اينکه حتي بعد از آن که کليد را اشتباها زير کيسه آذوقه گذاشته بودند پيدا کردند باز هم به اعتقاد خود باقي بودند. ماده گاوها متفقا مي گفتند که سنوبال مخفيانه و شبانه به جايگاه آنان مي رود و آنها را در عالم خواب مي دوشد. شايع بود موشهاي صحرايي که در زمستان اسباب زحمت شده بودند هم با سنوبال همدست اند.
ناپلئون مقرر داشت که نسبت به فعاليتهاي سنوبال رسيدگي دقيقي به عمل آيد. در حاليکه سگها در ملازمتش و ديگر حيوانات به لحاظ احترام با کمي فاصله دنبالش بودند خارج شد و از قسمتهاي مختلف تفتيش کامل به عمل آورد. هر چند قدم مي ايستاد و زمين را براي يافتن رد سنوبال بو مي کرد. تمام زواياي طويله، گاوداني، لانه هاي مرغ و باغچه را بو کشيد و تقريبا همه جا رد سنوبال را پيدا کرد. پوزه پهنش را به خاک مي ماليد، چند نفس عميق مي کشيد و با صدايي وحشتناک اعلام مي کرد:«سنوبال اينجا بوده! بويش را مي شناسم!» و به اسم سنوبال، سگها دندان نشان مي دادند و غرشي مي کردند که خون را در بدن منجمد مي کرد. ادامه دارد... همراهان عزيز، آخرين خبر را بر روي بسترهاي زير دنبال کنيد: آخرين خبر در سروش http://sapp.ir/akharinkhabar آخرين خبر در ايتا https://eitaa.com/joinchat/88211456C878f9966e5 آخرين خبر در آي گپ https://igap.net/akharinkhabar آخرين خبر در ويسپي http://wispi.me/channel/akharinkhabar آخرين خبر در بله https://bale.ai/invite/#/join/MTIwZmMyZT آخرين خبر در گپ https://gap.im/akharinkhabar