خبرگزاري کتاب ايران/ ميگويند زندگي در کشوري که هنوز قهرمان ميپرورد حتما شرايط ويژهاي دارد. اين دقيقا همان زمان و مکاني است که نلسون ماندلا در چنين محيطي درست در عصر آپارتايد پرورش مييابد و قيام ميکند. نلسون ماندلا نخستين رئيس جمهور آفريقاي جنوبي بود که در انتخابات دموکراتيک عمومي برگزيده شد. وي پيش از رياست جمهوري از فعالان برجسته مخالف آپارتايد در آفريقاي جنوبي و رهبر کنگره ملي آفريقا بود. او به دليل دخالت در فعاليتهاي مقاومت مسلحانه مخفي محاکمه و زنداني شد. مبارزه مسلحانه، براي ماندلا، آخرين راه چاره بود او همواره پايبند به عدم توسل به خشونت بود.
ماندلا در طول 30 سال زندان، که بيشتر آن را در يک سلول در جزيره روبن سپري کرد، مشهورترين چهره مبارزه عليه آپارتايد در آفريقاي جنوبي شد. گرچه رژيم آپارتايد و ملتهاي طرفدار آن وي و کنگره ملي آفريقا را کمونيست و تروريست ميدانستند، مبارزه مسلحانه بخشي جداييناپذير از مبارزه عليه آپارتايد بود. ماندلا پس از آزادي از زندان در سال ۱۹۹۰، سياست صلحطلبي را در پيش گرفت و اين امر منجر به تسهيل انتقال آفريقاي جنوبي به سمت دموکراسي شد که نماينده تمامي اقشار مردم باشد.
در اين گزارش به کتاب «نلسون ماندلا، درس زندگي براي آينده» نوشته جک لانگ با ترجمه فرح يراقچي نگاهي انداختهايم. اين کتاب از سوي انتشارات کتاب پنجره منتشر شده است.
من آماده مرگ و متهم رديف اول هستم
ماندلا در بيانيهاي که روي نيمکت متهمان براي دفاع در آغاز دادگاه ريوونيا در دادگاه عالي پروتوريا (20 آوريل 1964) نشسته اين چنين ميگويد: «در ابتدا جملهاي ميگويم اينکه گفته ميشود مبارزه آفريقاي جنوبي تحت نفوذ خارجيان يا کمونيستها انجام ميشود، کمترين پايه و اساسي ندارد. هر آنچه انجام دادهام، چه اعمال شخصي و چه رهبري سياسي؛ مستقل از هر قدرتي بوده است و همه از دانستههايم از آفريقاي جنوبي و نژاد اصيل آفريقاييام که به آن افتخار ميکنم، نشات گرفته و اين نه کاري است که بيگانه به من القا کرده باشد.
در دوره جواني در ترانسکي، ما از افراد پير قبيلهام حکايات تاريخي زمانهاي گذشته را ميشنيدم. ميان آنها حکاياتي از جنگهايي بود که اجداد ما در دفاع از ميهن در آنها جانفشاني ميکردند. آنها دينگان، بامباتا، هينتزا، ماکانا، اسکونگتي، دالاسيل، موشوشو و سه خوخوني را ميستودند؛ نامهايي که تمام آفريقا به آنها افتخار ميکردند. من اميدوار بودم که زندگي شايد فرصتي به من عطا کند که به ملتم خدمت کنم و براي مردم سهم ناچيزي در مبارزه براي آزادي داشته باشم. اين است دليل و انگيزه من براي آنچه انجام دادهام و جواب اتهامي که عليه من در اين دادگاه وارده شده. تنها اين است، نه چيزي ديگر.
گفتهام که من يکي از کساني هستم که در تاسيس اومخونتو دخالت داشتهام. من و کساني که پايه تشکيلات را بنا کردهايم، به دو دليل اين عمل را انجام دادهايم. اولا متقاعد شده بوديم که سياست دولت، آفريقاييها راه به خشونتي غيرقابل اجتناب ميکشاند، بنابراين بدون مديران مسئول و توانا در ميان مردم براي جلوگيري از فوران احساسات آنها اعمال تروريستي بروز ميکرد و بين نژادهاي گوناگون، بغض و خصومتي ناشي از نابرابري شديد به وجود ميآمد. ثانيا ميدانستيم که مردم هيچ انتخاب ديگري غير از خشونت براي مبارزه پيروزمندانه عليه اصل استقرار يافته برتري سفيدپوستان ندارند.
فقدانشان انساني آفريقاييها، پيامد مستقيم پيوند يافته با برتري سفيدپوستان است. برتري سفيدپوست، تحقير سياه را تلويحا بيان ميکند. قوانين به اين سو به پيش ميروند. به آفريقاييان آفريقاي جنوبي، فقط انجام کارهاي پست تحميل ميشود، بدون اينکه بدانند چرا بايد باري را حمل کنند يا بشويند، سفيد اين کار را به سياه تحميل ميکند که انجام دهد چه او مستخدمش باشد يا نباشد. به اين دليل با اين نوع رفتار، سفيدپوستان تمايل دارند آفريقاييها را به صورت نژادي حقير در نظر بگيرند.
سفيدپوستان فراموش ميکنند که سياهان خود خويشاوند دارند، احساسات دارند، مثل هر سفيدپوستي عاشق ميشوند، مثل آنها با همسر و فرزندانشان رفتار ميکنند، و ميخواهند به اندازه کافي پول براي امرار معاش خانواده شان داشته باشند، براي خوراک، پوشاک و فرستادن بچههايشان به مدرسه. چه «کسي همه اينها را براي آفريقاييها مهيا ميکند؟» يا چه جنبشي ميتواند براي رسيدن به اين اهداف اميد در دلها بياورد؟
آفريقاييها ميخواهند درآمدي قابل قبول و شغلي شايسته داشته باشند. آفريقاييها ميخواهند زندگي کنند مالک زمين شوند که رويش کار ميکنند، بدون اينکه از آنجا اخراج شوند يا تحت بهانه ديگري، مثل اينکه آنجا متولد نشدهاند، بيرونشان کنند. آنها نميخواهند مجبور به اجاره خانهاي باشند که هرگز نميتوانند آن را خانه خودشان بدانند.
آفريقاييها ميخواهند همراه بقيه مردم باشند، و با زندگي در خانههاي محلههاي کثيف تحقير نشوند. مردان ديگر نميخواهند جدا از همسر و بچههايشان باشند و نميخواهند به صورت موجودي بياحساس و دور از ديگران باشند. زنان ميخواهند در کنار شوهرانشان باشند، و ديگر مثل بيوهها در محلهاي بيخانمانها زندگي نکنند. آفريقاييها ميخواهند حق داشته باشند بعد از ساعت يازده شب از خانه خارج شوند و مثل بچههاي کوچک در اتاقهايشان محبوس نشوند. آفريقاييها ميخواهند سهم منصفانهاي در تمام آفريقاي جنوبي داشته باشند؛ آنها ميخواهند در امنيت زندگي کنند و جاي شايسته خود را در جامعه داشته باشند.»
نلسون ماندلا در طي 30 سالي که يک زنداني سياسي بود هميشه منبع الهام موسيقي، ترانهها، اشعار، داستانها و فيلمهاي سينمايي و تلويزيوني بوده است. هنرمندان به يک اندازه مجذوب اين مرد و آنچه برايش تلاش ميکرد بودند. توني موريسون، برنده جايزه نوبل ادبيات در اين باره گفته است: «نلسون ماندلا براي من تنها سياستمدار در دنياست. سياستمدار به معناي واقعي، کسي که مشکلاتش را با اسلحه حل نميکند. واقعا قابل باور نيست.»
ترانهسراها و شاعران نام او را براي پايان دادن به آپارتايد و بايکوت هنري آفريقاي جنوبي به کار ميبردند. يکي از آن ترانهسراها در ايران احمد شاملو بود که در رثاي ماندلا چه زيبا سروده است:
تو آن سوي زميني در قفسِ سوزانت
من اين سوي:
و خطِ رابطِ ما فارغ از شايبه زمان است
کوتاهترين فاصله جهان است.
زي من به اعتماد دستي دراز کن
اي همسايه درد.
مَردَنگي شمعي لرزاني تو در وقاحتِ باد،
خُنياگرِ مديحي ازيادرفتهايم ما
در اُرجوزِه وَهن.
نه تو تنها
خوشنشينِ نُهتوي ايثاري
که عاشقان
همه
خويشاوندانند
تا بيگانه نه انگاري.
با ما به اعتماد سرودي ساز کن
اي همسايه درد...
(سروده احمد شاملو در رثاي نلسون ماندلا - از مدايح بيصله -1367)
بازار