خراسان/ کتاب «اوسنهي گوهرشاد» به قلم «سعيد تشکري» در سال 97 توسط انتشارات بهنشر به چاپ رسيده است. اگر اسم کتاب به نظرتان کمي نامانوس است، بد نيست بدانيد که اوسنه به معناي افسانه و داستان است. کتاب نيز پيرامون واقعه 21 تير، شهادت و سرکوب خونين قيام مردم در مسجد گوهرشاد و حرم رضوي است اما با توجه به پرداخت نو و متفاوت آن، خواننده نه فقط درباره اين واقعه که درخصوص زندگي گوهرشادبيگم، باني مسجد گوهرشاد نيز اطلاعاتي کسب ميکند. نويسنده در معرفي اين اثر اين کتاب را مجموعه داستانکهاي به همپيوسته و روايتي خيالي اما مبتني بر حقيقت معرفي کرده است.
پرداختي نو و متفاوت
«تشکري» در اين کتاب با وجود اين که تلاش کرده بر مبناي دادههاي مستند درباره واقعه مسجد گوهرشاد، داستان را پيش ببرد اما پرداخت نو و متفاوت او، باعث شده است تا اثر، خشکي آثار تاريخي را نداشته و بيشتر به قول خود کتاب، رمانکي فانتزي باشد. صفحهآرايي متفاوت و استفاده از فونتهاي متنوع در کتاب، پيگيري داستان را به رغم شکستهاي متعدد در روند داستان، آسان کرده است. کتاب در قطع رقعي چاپ شده و وزن پايين آن در کنار اندازهاش، باعث شده است تا بتوان آن را به راحتي در کيف، جا داد و در طي روز هر زمان فرصت بود از خواندناش لذت برد. البته در کنار اين نکات مثبت، بايد در نظر داشت که اين اثر را نميتوان کتابي تاريخي در نظر گرفت و خواندن آن، اطلاعات تاريخي اندکي درباره واقعه گوهرشاد در اختيار خواننده ميگذارد.
چند برش خواندني از اين کتاب
در ادامه سه برش خواندني از اين کتاب را برايتان انتخاب کردهايم تا با قلم نويسنده و حال و هواي اين کتاب، بيشتر آشنا شويد.
توصيف مهرباني گوهرشاد:گوهرشاد بيگم، بانوي دربار تيموري، همو که بسياري از هيبت و صلابت و قدرت او ميترسيدند و بسياري دوستش داشتند، حالا مثل دختربچه بغضي در گلو و اشکي در چشم داشت. کنار سکويي که دخترک بر آن بود، روي زمين نشست. مهربان دست بر گيسوي پريشان دختر برد تا نوازشش کند. دختر ترسيد و خود را عقب کشيد. ناي فرياد زدن و جيغ کشيدن گويي نداشت. سربلند کرد و گوهرشاد را ديد که مهربان ميخواهد او را آرام کند.
نگاه گوهرشاد آنقدر مهربان بود که دختر به لباس و ظاهر او که بايد براي آن روز و آدمها غريبه باشد، توجهي نکرد. خودش را سپرد به نوازشهاي دستان گوهرشاد.
حريفي به نام مردم : حالا به عنوان همسر استاندار، امينه پاکروان و نورچشمي رضاخان در کمک به اجراي طرحهاي او اين جايي. روي ايوان باغ استانداري ايستادهاي و به ميزهاي پايه بلند که با تور و نوار رنگي تزيين شده نگاه ميکني. چقدر رويا در سر داشتي و در اين مدت که در مشهد بودهاي، پي انجام آن وقت گذاشتهاي اما از هر 10 خواسته پنج تاي آن هم به سرانجام نرسيده است. فکر ميکني شايد حق با همسرت فتح ا... پاکروان باشد. شايد اين مردم را فقط و فقط بايد به زور وادار به انجام کاري کرد. با خودت فکر ميکني امشب همهچيز معلوم ميشود. معلوم ميشود با حريفت که مردم هستند چند چند هستي.
روايتي از قيام گوهرشاد: مردم مقاومت ميکردند اما آن سو آنقدر سلاح و تير و افراد زياد بودند که ما ياراي مقاومت نداشتيم. کسي هم آن سو ترسيده بود و در ايوان غربي مقصوره را که مامور محافظت از آن بود، رها کرده بود و به مردم هم گفته بود درافتادن با حکومتيها کاري خطاست و مردم را متفرق کرده بود. حالا اين در شد محل حمله و ورود سربازان و ما مانديم در محاصره آتش گلوله. کشتهها زياد شدند. جانِ ماندهها نيز در خطر بود. از همه خواستم مراقب جانشان باشند و از مهلکه بگريزند اما سربازان نيتشان دستگيري ما بيرون حرم بود. سعي داشتند به ما راه فرار نشان بدهند و بيرون حرم بر ما حمله کنند. حال و هوايي عجيب بود. آن همه کشته شده بودند اما آنان که ميگريختند هم پروايي از مردن نداشتند. فقط مقصودشان فراري دادن ديگران بود. راه را چند بار بيرون حرم بر من بستند اما مردم نگذاشتند که من دستگير شوم. درگير شدند با افسران نظامي و جان خودشان را براي فرار من به خطر انداختند. حالا من در کوچه پس کوچههاي اطراف حرم مولايم و بسياري از آنانکه براي مخالفت با کشف حجاب شاه و قوانين او ايستادند، کشته و زخمي در صحن و سراي مولا و اطراف آن جا.
نحوه خريد اين کتاب و شرکت در مسابقه
اين روزها ميتوانيد اين کتاب را با تخفيف 40 درصدي و به قيمت 15 هزار تومان از کتاب فروشي هاي معتبر تهيه و در مسابقه ملي کتاب خواني «اوسنهي گوهرشاد» که جوايز ارزندهاي هم دارد شرکت کنيد.
نويسنده : نرگس عزيزي | روزنامهنگار
بازار