خبرگزاري کتاب ايران/در مراسم افتتاحيه همايش دو روزه «روميشناسي در هند» که با همکاري مشترک ايران، افغانستان، ازبکستان، تاجيکستان و هند برگزار شد، مصطفي ملکيان و عليرضا قزوه از ايران، نعيم قادر، سفير افغانستان، صديق الرحمن قدوايي، دبير ايوان غالب هند، چندر شيکهر، رييس بنياد فارسي هند، رضا حيدر، رييس ايوان غالب، سوريش کمار، معاون سازمان پژوهشهاي تاريخي هند، علي اکبر شاه و تقي عباس کيفي، دبيران مشترک بنياد فارسي هند سخنراني کردند.
مولانا در زمان حياتش در هند شناخته شده بود
شروع اين مراسم با سخنراني رضا حيدر، رياست ايوان غالب درباره اهداف سمينار و اصول بنيادي ايوان غالب بود و پس از آن، شريف حسين قاسمي، که تبحر ويژهاي در کتابشناسي مولانا در هند دارد و يک فهرست هم از تمامي نسخي که در کتابخانههاي هند نگهداري ميشود و تمام آثاري که در گذشته درباره مولانا در هند به چاپ رسيده، آماده و فهرست سازيکرده است؛ به عنوان سخنران کليدي افتتاحيه اين سمينار در شروع صحبتهاي خود گفت: هند خارج از حوزه زبان فارسي، رابطهاي با مولانا دارد، که شايد کشوري ديگر نداشته باشد. تا جايي که من مطالعه و تحقيق کردهام، نتوانستم کشوري پيدا کنم که به اندازه هند درباره مولانا کار کرده باشد و اين براي ما هنديها افتخار است.
وي ضمن خواندن ابياتي از شمس تبريز درباره عشق، آن را اساس کار، فکر و انديشه شمس خواند، که شاگرد او مولانا هم تحت تاثير همين انديشه بوده و اضافه کرد: اگر حقيقتا عرفان را مطالعه کنيم، اساس و بناي عرفان هم همين عشق به پروردگار و عشق به مخلوق همان پروردگار و خدمت به خلق است.
شريفقاسمي در ادامه به جلوههاي حضور مولانا در هند اشاره کرد و گفت: هنديها مرتب با مولانا، زندگي او، انديشه و عرفانش رابطه خاصي داشتند، که براي من هم جاي تعجب است، چون ما تعداد زيادي سلسله عرفاني که زادگاهشان خراسانزمين است، را در هند داريم، اما سلسله مولانا را نداريم.
او ادامه داد: تاريخ عرفان اسلامي در هند گواه آن است، که از ديرباز ارتباط تفکيکناپذيري ميان عرفاي هند و ايران برقرار بوده است. بيشتر عرفا در هند که بعد از ورود مسلمانان به اين کشور با فرهنگ غني و قديمي فعاليت داشتند، از مناطق مختلف خراسان آن دوره به اينجا مهاجرت کرده بودند و از طريق ديد و بازديد با مرشدها، دوستان و وابستگان زيادي که در خراسان داشتند، تا مدتها موجب يک نوع ارتباط ماندني در ايران و هند شدند.
وي در ادامه به زادگاه مولانا در افغانستان امروز و مهاجرت او به قونيه اشاره کرد و افزود: اين پيشامد تاريخي و بزرگي است که در قرن سيزدهم ميلادي، دو خانواده برجسته، به خاطر خطر احتمالي يورش مغولها به وطن خود بلخ، از آنجا مهاجرت ميکنند. يکي خانواده حضرت مولانا است، که بالاخره به قونيه ميرسد و ديگري خانواده اميرخسرو دهلوي است، که به هند ميرسد. مولانا در قونيه در زمينه تصوف و خسرو در هند در ادبيات فارسي به اوج خود ميرسند. هنديها با مولانا انس ميگيرند و خسرو در جهان فارسي مورد پسند قرار ميگيرد.
شريفقاسمي ضمن بيان اينکه حضرت مولانا در زمان حيات خود، در هند شناخته شده بود، گفت: خيلي از بزرگان و شاهان هند، مثنوي معنوي را ستودهاند و از آن استفاده کردهاند. حتي شاهعبدالعزيز، فرزند معروف شاهوليالله دهلوي عرس مولانا را برگزار ميکرد. همچنين مطالعاتم در زمينه مولانا در هند، من را به اين نتيجه رساند که عرفاي سلسله نقشبنديه بيشتر از ديگران به مثنوي عنايت داشتهاند.
وطن مولانا همان است که دکتر شريعتي ميگويد
سفير افغانستان، دومين سخنران اين سمينار بود که سخنان خود را با اشاره به کشمکشها بين کشورهاي مختلف بر سر مولانا شروع کرد و گفت: امروز بر سر کجايي بودن مولانا بحثهاي فراوان است. در مورد اينکه براي مولانا چه لقب جغرافيايي شايستهتر است، به سخن علي شريعتي در کتاب «توتمپرستي» اشاره ميکنم که ميگويد: «چه زشت است که بر سر ايراني بودن، يا ترکي و روسي بودن مولانا کشمکش دارند. ترکها، روسها و ايرانيها، آتاتورک، پتر کبير و نادرشاه، به کشورها متعلقند، اما مولوي از آن کسي نيست. از آن کسي است که مثنوي را احساس کند.»
او ادامه داد من امروز درباره کسي سخن ميگويم که متوسط نبوده است. مولانا نهتنها شاعري شيرينسخن بود، که مهمتر از زبان شعرش، حکمت و فلسفهاي که به يادگار گذاشت، او را از سرآمدان روزگار ساخته است. حالا که قرنها از عصر مولانا فاصله داريم، شعرهاي او نه تنها نشانهاي درخشان از پويايي ادبيات فارسي دارد، که درسي براي نسلهاي امروز و حکمتي براي آيندگان است. شعرهاي مولانا مفاهيم اصلي مورد نياز براي يک زندگي انساني را به ما منتقل ميکنند و هر برگ از آن مثنوي پربار، آينهاي زلال در برابر نيکيها و چراغي روشن در مسير راه زندگي است.
جهان امروز نيازمند بازخواني فلسفه مولاناست
سفير افغانستان در هند در بخش ديگري از سخنان خود اظهار کرد: جهان امروز، کشور و منطقه ما که در آن زندگي ميکنيم، از جهتهاي مختلف نيازمند بازخواني فلسفههاي به يادگار مانده از مولاناست، تا با فراگيري درسهاي حياتي و انساني بازمانده از اين پير خرد، بتوانيم به تساهل، عدالت، انساندوستي و همديگرپذيري بيشتري دستيابيم.
مولانا مانند پيامبران برانگيخته شده است
عليرضا قزوه، معاون رايزني فرهنگي ايران در هند، ديگر سخنران اين نشست بود که به ارائه مقالهاي با عنوان «طريقت و شريعت در عرفان مولانا و بيدل و پيران اين دو» پرداخت و در سخناني گفت: مولانا و تمام شاعران بزرگ، مانند پيامبران که توسط فرشتهاي برانگيخته ميشوند، به نوعي برانگيخته شدهاند. گاهي اوقات انسانهايي مامور ميشوند که نقش آن فرشته را بازي کنند و انسان ديگري را برانگيزند.
وي در بخش ديگري از سخنان خود گفت: مولانا چند پير داشت، اما پير واقعي او شمس تبريزي بود، که شخصيتي بسيار غريب است. شخصيتي که مظلوميت و غربت او مولانا را صيد ميکند.
ديدگاه مولانا درباره رابطه جسم و روح ديدگاه واحدي نيست
مصطفي ملکيان، فيلسوف معاصر، ديگر سخنران ايراني اين سمينار بود، که در خصوص «جسم و روح از ديدگاه مولانا» ايراد سخنراني کرد و گفت: مولانا از متفکراني است که به اين قائلند که در انسان غير از جسم يا تن، ساحت ديگري بهنام ساحت روح يا جان وجود دارد، اما تمام سخن بر سر اين است که ارتباط اين دو ساحت در درون ما با يکديگر چگونه ارتباطي است.
او ادامه داد: اينکه آيا ارتباط تن و جان، ارتباطي دوستانه است يا دشمنانه، آيا اين دو با هم مساعدند و موافق، يا معارضند و مخالف. مخصوصا کسي که اهل سير و سلوک معنوي و عرفاني است، بايد چه معاملهاي با اين دو ساحت خود کند، تا اين معامله به ارتقاء معنوي و روحاني او منتج شود. اينجا است که اگر در مولانا، چه در مثنوي معنوي و چه در کليات شمس، حتي فيهمافيه نظر کنيد، ميبينيد که ديدگاه مولانا، ديدگاه واحدي نيست و تمام سخن بر سر اين است که اين ديدگاههاي متکثر چگونه با هم سازگارپذيرند.
ملکيان ضمن بيان اينکه اولين ديدگاه مولانا در اين رابطه، ديدگاهي است که ميگويد روح انسان پرندهاي است که در قفس جسم او اسير و زنداني شده است، اضافه کرد: اين ديدگاه را در تاريخ فلسفه، بيشتر به افلاطون نسبت ميدهيم. شک نيست اگر ارتباط جسم و روح، ارتباط قفس و پرنده باشد، ارتباط سازگارانه و مساعدي نيست. چون قفس براي پرنده چيز مطلوبي نيست و در واقع محروم کردن پرنده از هرگونه پرواز و اوجگشايي است؛ که اين ديدگاه در مولانا به کرات تکرار ميشود. ابيات مولانا در اينباره نشان ميدهد که ارتباط ناسازگارانهاي بين تن و جان برقرار است و جسم و روح با هم سازگار نيستند. در واقع، يکي قفس ديگري است و هرچه قفس را تضعيف کند، پرنده را به آزادي نزديک کرده است.
ملکيان در بيان ديدگاه دوم مولوي درباره رابطه جسم و جان عنوان کرد: ديدگاه دوم، داستان دو رهرو و همسفر است، که يکي از آن دو کند است و ميل به سفر ندارد؛ چنان که گويا بدون ميل و عليرغم رغبت و خواست خود، به سفر واداشته شده است؛ اما ديگري سخت مشتاق سفر است، بنابراين تا زماني که اين دو با هم همسفرند، هر دو به هم زيان ميرسانند و بايد راهشان را از يکديگر جدا کنند و يکي با کندي خود و ديگري با چالاکي راه را بپيمايند.
وي افزود: اگر به ابيات مولانا درباره اين ديدگاه دقت کنيم، اين ديدگاه هم در مخالفت بين جسم و روح، با ديدگاه قبلي موافق است، اما کمي از آن کمتر است. در آنجا روح زنداني جسم است، اما در اينجا روح و جسم دو همسفرند که يکي اسباب آزار و اذيت ديگري و مانع چستي و پويايي او است. اگر خوب بنگريم، اقتضاي هر دو ديدگاه، رياضت جسم است. يعني در هر دو ديدگاه بايد جسم را رياضت دهيم تا روح را بپروريم و نميتوانيم همزمان جسم و روح را با هم بپروريم. البته مولانا با رياضتهاي افراطي که در آن زمان، گهگاهي بعضي از صوفيه داشتند، مخالف است؛ اما به هر حال با اصل رياضت موافق است و معتقد است بايد با رياضت از تن کاست، تا روح به آزادي دست پيدا کند.
ملکيان در ادامه به بيان ديدگاه سوم مولانا در رابطه جان و تن پرداخت و گفت: ديدگاهي است که ميگويد گاهي بين روح و جسم رقابت وجود دارد و گاهي اين رقابت به رفاقت تبديل ميشود. به تعبير ديگر گويا اول روح و جسم کاملا با هم مخالفت دارند و بعد از اينکه روح جسم را تخريب کرد، شروع به آباد کردن همين جسمي ميکند که خودش ويران و تخريب کرده است؛ چون ظاهرا نيازمند جسم است؛ بنابراين جسم آباد ميطلبد. اما به هر حال در مرحله اول نوعي رقابت و حتي بيشتر از آن نوعي خصومت و عداوت بين روح و جسم وجود دارد، بعد يکي به دست ديگري ويران ميشود و نهايتا بعد از اين ويراني، رقابت به نوعي رفاقت تبديل ميشود.
وي در پايان گفت: معناي سخن اين است که اين موجود يک سلسله نياز و نه خواسته تني و جسمي و يک سلسله نيازهاي معنوي و روحاني دارد، که هر دو دسته نيازها بايد برآورده شوند و برآورده شدن هيچ يک از اين دو نوع نيازها، مزاحم برآورده شدن نيازهاي ديگر نيست.
به نظر ميرسد مولانا مثنوي را براي بچهها نوشته است
راجاندر کومار، رئيس بخش زبان فارسي دانشگاه دهلي، هم در سخناني ضمن تشکر از استادان خود که زبان فارسي را به او ياد دادند، عنوان کرد: درمورد مثنوي معنوي و مولانا و شمس، خيلي چيزها گفته شده و صدها کتاب در سراسر جهان نوشته شده است. به نظر من اگر شما داستانهاي مثنوي را بخوانيد، آنقدر ساده است که به نظر ميرسد مولانا اين کتاب را براي بچهها نوشته است. حال اگر همين داستانها را از نظر عرفاني ببينيد، در آنها عرفان هم وجود دارد. علاوه بر اين داستانهاي پندي زيادي هم در مثنوي وجود دارد.
وي ضمن نامبردن عناوين داستانهاي مثنوي که براي بچهها نوشته شده است؛ گفت: از طرفي اگر يک جوان عاشق هم به سراغ مثنوي معنوي برود، ميبيند که مثنوي معنوي براي عشاق هم هست. براي مثال اگر به داستان «پادشاه و کنيزک» مثنوي که خيلي مشهور هم هست، از منظر عرفاني نگاه کنيم، يک معني ميدهد، اما از منظر يک عاشق، يک داستان عاشقانه است که فقط معني عشق ميدهد.
رئيس بخش زبان فارسي دانشگاه دهلي در پايان گفت: زماني که روي مولانا کار ميکردم، به يک نکته عجيب از زبان يک مولاناپژوه برخوردم که ميگويد تمام بيست و چند هزار بيت مثنوي، توضيح همان هجده بيت اول آن است. اين نکته عجيبي است که من تا به حال در هيچ کتاب و سميناري به آن برنخوردهام. بنابراين لازم است که درباره آن تحقيق و پژوهش شود و تحليل و بررسي شود که آيا اين درست است يا خير.
صديق الرحمن قدوايي، دبير ايوان غالب هند هم در سخناني بر لزوم تکيه بر مطالعات رومي در عصر حاضر تاکيد کرد و گفت امروز آغاز مولويشناسي است
در مراسم اختتاميه نيز محمدعلي رباني، رايزن فرهنگي ايران، مصطفي ملکيان، عليرضا قزوه، احسانالله شکراللهي، رضا حيدر، علي اکبرشاه و نقي عباس سخنراني کردند.
لازم به ذکر است که در پايان اين سمينار دو روزه اعلام شد که به زودي کتابشناسي رومي نيز به چاپ ميرسد.
بازار