
شاعرانه/ گفته بودی که بیائی، غمم از دل برود
آخرين خبر
بروزرسانی

آخرين خبر/ گفته بودي که بيائي، غمم از دل برود
آنچنان جاي گرفته است که مشکل برود
پايم از قوت رفتار، فرو خواهد ماند
خنک آن کس که حذر کرد، پي دل برود
گر همه عمر، نداده است کسي دل به خيال
چون بيايد به سر کوي تو، بيدل برود
کس نديدم که در اين شهر، گرفتار تو نيست
مگر آنکس که به شب آيد و غافل برود
ساربان! تند مران، ورنه، چنان ميگريم
که تو و ناقه و محمل، همه در گل برود
سر آن کشته بنازم که پس از کشته شدن
سر خود گيرد و اندر پي قاتل برود
باکم از کشته شدن نيست، از آن ميترسم
که هنوزم رمقي باشد و قاتل برود
گر همه عمر صبوحي خوش و شيرين باشد
اين سخن ماند ندانم که چه با دل برود
شاطرعباس صبوحي