نماد آخرین خبر

یک کتاب خوب/ «سال‌های سگی» را گذراندیم

منبع
بروزرسانی
یک کتاب خوب/ «سال‌های سگی» را گذراندیم
کافه بوک/ رمان سال‌هاي سگي اثر ماريو بارگاس يوسا، يکي از مهم‌ترين رمان‌نويسان و مقاله‌نويسان معاصر آمريکاي جنوبي و از معتبرترين نويسندگان نسل خود است. يوسا در سال ۲۰۱۰ برنده جايزه نوبل ادبيات شد. موسسه نوبل در وصف آثار او چنين نوشته است: «براي نمايش ساختار قدرت و تصويرهاي بُرّنده از مقاومت‌ها، شورش‌ها و شکست‌هاي فردي.» کتاب سال‌هاي سگي يک رمان سياه، بسيار جدي و خشن است که نويسنده در رويدادهاي مختلف، هويت واقعي شخصيت‌هاي اصلي کتاب را تا لحظه آخر پنهان مي‌کند و خواننده را براي کشف حقيقت به چالش مي‌کشد. به همين خاطر در بين کارهاي ماريو بارگاس يوسا، اين رمان را مي‌توان جزء کارهاي سخت او تلقي کرد. بارگاس يوسا به نسلي از نويسندگان جديد تعلق دارد که بيشتر بر واقعيت‌هاي بيروني توجه نشان مي‌دهند. اين نويسنده‌ها نگرش نويسندگان درونگرا را کهنه و متعلق به گذشته مي‌دانند، نويسندگاني که به واقعيت دروني علاقه نشان مي‌دهند و مسائلي که مطرح مي‌کنند به‌طور کلي بر وجدان يا روح متکي است. همچنين يوسا اعتقاد دارد ادبيات خارق‌العاده‌ترين چيز در دنيا است و مي‌گويد رمان به نسبت تعداد سطوح واقعيتي که مطرح مي‌کند بزرگ‌تر و جامع‌تر ارائه مي‌شود. در کتاب سال‌هاي سگي نيز همين موارد را مشاهده مي‌کنيم که در ادامه به بررسي آن مي‌پردازيم. در ابتداي کتاب کمي درباره زندگي نويسنده و ماجرايي که به شکل‌گيري اين رمان انجاميد، توضيح داده شده: «ماريو بارگاس يوسا در آرکيپاي پِرو به دنيا آمد. دوران کودکي او با تلخي سپري شد و دو سالي را نيز که در دبيرستان نظام گذراند تاثيري ژرف و پايا بر او گذاشت. نگرش داروين‌گرايانه او نسبت به زندگي حاصل تجربه همين دو سال است، نگرشي که، مطابق اصول آن، افراد ضعيف زير پاها خرد مي‌شوند و تنها کساني زنده مي‌مانند که با سياه‌کاري‌هاي زمانه مجهز شده باشند.» در بخش ديگري که درباره کتاب آمده است، مي‌خوانيم: يکي از بن‌مايه‌هاي سال‌هاي سگي خشونت است. به گمان بارگاس يوسا در جوامعي که پايه آن بر بي‌عدالتي استوار است نه تنها مجالي براي گفت‌وگو و بحث و مناظره در ميان نيست بلکه هيچ مجرايي براي ايجاد ارتباط انساني وجود ندارد. کتاب سال‌هاي سگي بخش گسترده‌اي از اين رمان در مدرسه نظامي «لئونسيو پرادو» در جريان است. مدرسه‌اي که مي‌توان آن را نماينده زندگي ناعادلانه و نابرابر مردم در نظر گرفت. همان‌طور که احتمالا حدس زديد اين همان مدرسه‌اي است که خود نويسنده در آن دو سال را سپري کرد. مدرسه‌اي که به اصطلاح خودماني قانون جنگل در آن حکم مي‌راند. مدرسه در شهر «ليما» قرار دارد و صحنه ابتدايي کتاب درباره دانش‌آموزان اين مدرسه نظامي است که در حال برنامه‌ريزي براي دزديدن سوالات امتحان شيمي هستند. دانش‌آموزان براي تعيين اينکه چه کسي ماموريت را انجام دهد طاس مي‌اندازند و طبيعتا کسي که قرعه به نامش بيفتد نمي‌خواهد ترسو جلوه کند چراکه در اين مدرسه – يا شايد بهتر است بگوييم پادگان – ترسوها هميشه با مشکل مواجه خواهند شد. در مدرسه نظامي مهم نيست شما چه ويژگي اخلاقي داريد چرا که در ارتش روابط به شيوه‌اي متفاوت در جريان است. در واقع شما چه بخواهيد و چه نخواهيد به يک نظامي تبديل مي‌شويد و يک نظامي بايد بتواند در شرايط سخت زنده بماند. اين موضوع در قسمتي از کتاب از زبان يکي از شخصيت‌هاي اصلي به خوبي توضيح داده شده: تو تو اين‌جا نظامي هستي، چه بخواي و چه نخواي و تو ارتش چيزي که مهمه اينه که بزن‌بهادر باشي، دل و جرئت داشته باشي، مي‌دوني چي مي‌خوام بگم؟ پيش از اين‌که سوارت بشن سوارشون شو. راه ديگه‌اي وجود نداره. (کتاب سال‌هاي سگي اثر ماريو بارگاس يوسا – صفحه ۳۴) و بدا به حال کسي که دل و جرئت نداشته باشد. هنگامي که دانش‌آموزان جديد وارد مدرسه مي‌شوند، دانش‌آموزان قديمي‌تر و يا ارشد (سال چهارمي‌ها و سال پنجمي‌ها) اين «سگ‌ها»ي جديد را به اصطلاح «توجيه» مي‌کنند. توجيه به يک معني تبديل کردن اين تازه واردان به نوکر و افراد چاکرمآب است و دقيقا مانند سگ با آنان برخورد مي‌کنند. بيشترين ضربه را نيز افرادي مي‌بينند که توانايي زنده ماندن را نداشته باشند. اما همين تازه واردان روزي خودشان مي‌توانند دانش‌آموزان جديد را توجيه کنند و اين چرخه معيوب پاياني نخواهد داشت. سال‌هاي سگي روايت همين موضوعات است. بررسي اين دنياي تاريک که بايد با آن دسته و پنجه نرم کرد. شخصيت‌هاي اصلي کتاب براي زنده ماندن تصميم مي‌گيرند يک «حلقه» تشکيل دهند و از همديگر حمايت کنند. همين افرادِ حلقه بودند که در ابتداي رمان سوالات شيمي را مي‌دزدند و با توجه به قدرتي که دارند آن را بين دانش‌آموزان ديگر مي‌فروشند و يا چيزي در قبال آن – سيگار، ليکور و يا هرچه که ارزشش را داشته باشد – دريافت مي‌کنند. افراد حلقه در کنار هم روزهاي سخت را سپري مي‌کردند. آن‌ها ديگر با هم خاطره مشترک دارند و حالا مي‌توانستند کمي از توجيه سگ‌هاي جديد لذت ببرند! در قسمتي از کتاب صحنه‌اي از اين خشونت و يا توجيه سگ جديد چنين است: اون سال وضع ما خيلي بهتر بود، چون وقتي جزو سگ‌ها به حساب مي‌اومديم حلقه فقط از يه واحد تشکيل مي‌شد، اما حالا تموم سالِ چهارمي‌ها جزو حلقه بودن و اين ما بوديم که مهار امورو تو دست داشتيم و از حق نگذريم جاگوار بيش از ما همه. يادم مي‌آد وقتي رو که يکي از سگ‌ها دستش شکست و تموم افراد واحد از ما پشتيباني کردن، موفرفري گفت: «از نردبون برو بالا، سگ، لفتش هم نده وگرنه هرچي ديدي از چشم خودت ديدي.» سگ چطوره به ما خيره شده بود! «من از جاي بلند مي‌ترسم، دانش‌آموزها.» جاگوار زير خنده زد و کابا اون روش بالا اومد: «مي‌دوني کي رو داري دست مي‌اندازي، سگ؟» اين بود که بالا رفت، اما حتماً ترسيده بود، موفرفري به‌ش مي‌گفت: «ادامه بده، ادامه بده، بچه‌ننه.» و جاگوار گفت: «حالا آواز بخون. اما مث يه آوازه‌خونِ درست و حسابي، دست‌هاتو حرکت بده.» مثل ميمون خودشو چسبونده بود به نردبون و پايه نردبون روي کاشي‌ها تکون‌تکون مي‌خورد. «اگه بيفتم چي، دانش‌آموزها؟» من گفتم: «افتادي که به درک.» بلند شد ايستاد، هنوز مي‌لرزيد و شروع کرد به آواز خوندن. (کتاب سال‌هاي سگي اثر ماريو بارگاس يوسا – صفحه ۹۲) وجود اين حجم از خشونت، دزديدن سوالات شيمي، سيگار کشيدن، پريدن از روي ديوار و فرار کردن، شانه خالي کردن از زير بار وظايف و بسياري موارد ديگر اين سوال را به ذهن خواننده مي‌آورد که آيا اصلا مسئولي در مدرسه وجود دارد يا خير؟ افسران و مقامات نظامي در خيال خود مدرسه را به بهترين شکل ممکن اداره مي‌کنند. فکر مي‌کنند روي همه‌چيز نظارت دقيق دارند و اگر کسي دست از پا خطا کند يا بازداشت مي‌شود و يا مرخصي‌اش رد خواهد شد. افسران حتي به خود افتخار مي‌کنند که به زودي آدم‌هاي شجاع و دليري تحويل جامعه مي‌دهند که نام مدرسه را سربلند کند. از جمله دلايلي که مسئولان نمي‌توانند نظارت درستي داشته باشند و وظيفه خود را انجام دهند اين است که بين آنان هم دقيقا مانند دانش‌آموزان يک نوع نفرت و اعمال قدرت وجود دارد. آن‌ها هم در فرصت براي فرار کردن از وظايف و تلافي کردن هستند. همين بي‌کفايتي افسران و مقامات يکي ديگر از جنبه‌هاي اصلي رمان يوسا است. همه اين موارد که گفته شد، شرح فضاي مدرسه نظامي بود. داستان کتاب از جايي جدي مي‌شود که يکي از دانش‌آموزان در ماموريت صحرايي کشته مي‌شود و همه روابط بين دانش‌آموزان و افسران مدرسه دستخوش تغيير مي‌شود و… درباره کتاب ماريو بارگاس يوسا يوسا نويسنده‌اي است که به رغم وفاداري به رئاليسم، ردپاي اصول رمان نو نيز در آثارش مشهود است. او برخلاف ديگران نويسندگان اين سبک، به نوشته‌هاي خود بال و پر فراواني داده، و آثاري چندوجهي و پيچيده را خلق کرده که همين موضوع کتاب سال‌هاي سگي را به رماني سخت‌خوان تبديل کرده است. همان‌طور که مي‌دانيد نويسنده کتابش را تحت‌تاثير خاطرات خود در مدرسه نظامي نوشته است. خاطراتي که بعدها خشم مقامات مدرسه نظامي را برانگيخته و براي بي‌اعتبار کردن يوسا نمرات ضعيف درسي او را برملا کردند و حتي هزاران نسخه از اين کتاب را به آتش کشيدند. سا‌ل‌هاي سگي از نظر من اثري کاملاً انساني و اجتماعي است؛ از خاطرات نوجواني نويسنده‌اي که در آستانه بلوغ رواني با تمام پستي‌ها و بلندي‌هايش قرار دارد. شخصيت‌هاي اين رمان همه در دنياي تاريک بي‌عدالتي و وحشت به سر مي‌برند. داستان گروهي نوجوان در مدرسه‌اي نظامي که بي‌شباهت به پادگان نيست. مدرسه‌اي که فضاي آن مملو از خشونت و دروغ و فساد و بي‌عدالتي است. همين‌طور داستان نمادي از جامعه‌اي تحت حاکميت زور و خشونت نيز مي‌تواند باشد. جامعه‌اي که بي‌عدالتي و فساد در آن ريشه و عمق يافته و هر شخصيت اين رمان خود نمايان‌گر قشري از اين جامعه‌ي سرکوب‌گر است. از ديگر مشخصه‌هاي خيلي خوب آثار ماريو بارگاس يوسا وجود چند راوي در طول رمان است که در رمان سال‌هاي سگي ما با راويان مختلفي همراه هستيم که خود را در بافت‌ها و زمان‌هاي متفاوت از زندگي‌شان توصيف مي‌کنند. ما با کمک يوسا با دنياي بيرون و درون اين شخصيت‌ها همراه مي‌شويم و با کاوش در دنياي درون و بيرون انسان‌ها شخصيت دروني هر انسان و بازتاب آن در جامعه را شاهد مي‌شويم. اين تلاقي خوي حيواني همه‌ي ما آدم‌ها با دنياي متمدن امروز. دنيايي که ما خود نقش چنداني در انتخاب موقعيت‌هاي اجتماعي، خانوادگي، مالي و عاطفي آن نداريم. که باز اين بازي شوم سرنوشت است که هر انسان در چه جايگاه جغرافياي، سياسي، اجتماعي قرار مي‌گيرد. در کتاب ما چهار روايت ذهني‌ داريم که به جاگوار، آلبرتو، برده و بوا مربوط است. اين روايت‌ها که به صورت اول شخص هستند با استفاده از فونت متفاوت از روايت‌هايي که به شکل داناي کل هستند جدا شده‌اند اما همچنان تشخيص اينکه چه کسي در حال روايت داستان در حالت اول شخص است کار ساده‌اي نيست و به دقت و توجه زيادي نياز دارد. به طور خلاصه زندگي اين چهار نفر با توجه به داستاني که خودشان تعريف مي‌کنند چنين است: -جاگوار، شخصيت قدرتمند داستان و فردي پر دل و جرئت، کسي‌ است که زندگي‌ فقيرانه‌اي داشت و در دوران کودکي شيفته دختر همسايه بود و اغلب نيز با او درس مي‌خواند. اين دختر نقطه مشترکي بين شخصيت‌هاي مختلف کتاب است که پيشنهاد مي‌کنيم براي درک بهتر داستان توجه ويژه‌اي به او داشته باشيد. اما جاگوار به علت بي‌پولي به دوست برادرش که دزد است نزديک مي‌شود و اين سبک زندگي‌ جديد از او آدم خشن و سختي‌ مي‌سازد. در ادامه گير افتادن دوستش و زندگي‌ در خانه پدرخوانده او را به طرف مدرسه نظام مي‌کشاند. ريکاردو آرانا که او را با نام برده هم مي‌شناسيم، کسي است که در کودکي با مادر و خاله‌اش بزرگ شده و به طور کلي اخلاقي آرام، ساده و صلح‌طلب دارد. در کودکي به او گفته‌ بودند که پدرش مرده، ولي وقتي سال‌ها بعد پدرش را مي‌بيند نمي‌تواند با او ارتباطي جز اطاعت تام داشته باشد. پدر او هم مانند آلبرتو به مدرسه نظام راهي‌اش مي‌کند تا مرد شود. سرنوشت آرانا در کتاب بسيار تراژديک است. بوآ نيز يکي ديگر از افرادي است که گاهي داستان را براي ما روايت مي‌کند. کسي که تصوير واضحي از او نداريم. او بيشتر رابطه‌اش را با سگ خود براي ما بيان مي‌کند. حيواني نحيف که سرنوشت بهتري نسبت به دانش‌آموزان تازه وارد يا همان سگ‌هاي جديد دارد. بوآ با اينکه دوست نزديک جاگوار است تقريبا نقشي حاشيه‌اي دارد. آلبرتو برخلاف جاگوار خانواده‌اي ثروتمند دارد. اما مشکلات خانوادگي او را رها نمي‌کند و پدرس براي اينکه از او يک مرد بسازد راهي مدرسه نظامي‌اش مي‌کند. روابط آلبرتو با «تره‌سا» و همچنين رابطه او با برده يا همان ريکاردو آرانا در مدرسه نظامي از جمله مهم‌ترين اتفاقات کتاب است. يکي از آخرين چيزهايي که يوسا روي آن تاکيد مي‌کند اصول اخلاقي است. در يک فضاي مسموم و در زماني که همه به فکر آبرو و آينده خود هستند اصول اخلاقي بيشتر از هر زمان ديگري اهميت پيدا مي‌کند. موضوعي که پيرامون قتل يکي از دانش‌آموزان بحث آن باز مي‌شود و از ديگر نقاط قوت کتاب سال‌هاي سگي است. به همين خاطر مي‌توان گفت اين رمان بيشتر از آنکه يک رمان سياسي يا خشن باشد يک اثر انساني است. جملاتي از کتاب سال‌هاي سگي در ارتش، دانش‌آموزان، بايد به سمبل‌ها احترام بذارين، اين مطلبو تو کله‌هاتون فرو کنين. (کتاب سال‌هاي سگي – صفحه ۲۸) کردي که پيشاپيش خودشو آماده کرده باشه ارزش دو مردو داره، شما نگهبان‌ها برين تو زمين سان و گوش به زنگ باشين. همين‌که ديدين دارن مي‌آن داد بکشين تا ما بريزيم بيرون. چيزهايي براي پرتاب کردن همراه داشته باشين، کاغذ توالتو مچاله کنين و تو مشت‌هاتون خوب فشار بدين اون‌وقت مشت‌هاتون حال زور قاطرو پيدا مي‌کنه. به نوک پوتين‌هاتون تيغ خودتراش ببندين تا، مثل جنگ خورس، حال سيخکِ پاي خروسو داشته باشه. جيب‌هاتونو از سنگ پر کنين، بيضه‌بندو فراموش نکنين، مرد از بيضه‌هاش بيش از روحش بايد مواظبت کنه. (کتاب سال‌هاي سگي – صفحه ۹۷) به اتاق نشيمن برگشتند و آلبرتو اجازه گرفت سيگار بکشد. زن سر تکان داد اما وقتي ديد که آلبرتو سيگارش را روشن کرد، هاي‌هايِ گريه‌اش را سر داد و گفت که زمان چطور سپري مي‌شود. بچه‌ها چطور در يک چشم به هم زدن قد مي‌کشند و زندگي چه زود مي‌گذرد! (کتاب سال‌هاي سگي – صفحه ۱۵۰) آلبرتو گفت: «زندگي خيلي بي‌رحمه. از عدالت خبري نيست.» (کتاب سال‌هاي سگي – صفحه ۱۸۲) سروان گفت: «يه چيزي رو به‌ت بگم، امروز تنها برقدرت‌هان که نقش تعيين‌کننده دارن. من سالِ ۴۱ تو لشکرکشي به اِکوادر شرکت داشتم. ما مي‌تونستيم پيشروي کنيم، اما ابرقدرت‌ها دخالت کردن و قضيه رو کشوندن به راه حل سياسي. کثافت‌ها! کارها همه به دست غيرنظامي‌ها حل مي‌شه. ديگه گذشت اون دوراني که نظامي‌ها تو پرو قدرت داشتن.» (کتاب سال‌هاي سگي – صفحه ۲۶۰) يه بار آروسپيدو توي شهر ديدم، تو يه ماشين قرمز بزرگ بود، يه پيرهن زرد مکش مرگ ما پوشيده بود، وقتي با اون سر و وضع ديدمش از تعجب نزديک بود شاخ در بيارم، به خودم گفتم، يا مسيح، اون يه سفيدسار پولداره، حتماً تو محله ميرافلورس زندگي مي‌کنه. اگه من پول و يه ماشين گنده قرمز اون جوري داشتم به زور اسلحه هم وارد مدرسه نظام نمي‌شدم. وقتي قرار بشه، مثل بقيه، باباي آدمو پيش چشمش بيارن پول به چه دردي مي‌خوره؟ (کتاب سال‌هاي سگي – صفحه ۳۶۲) هميشه بدترين بدبختي‌ها براي بهترين خانواده‌ها پيش مي‌آيد و هيچ‌کس علتش را نمي‌داند. (کتاب سال‌هاي سگي – صفحه ۳۷۳) مي‌خواي يه چيزي به‌ت بگم؟ اين‌جا از عدالت خبري نيست. اگه ستوان اين‌جا توي آسايشگاه يه ذره آشغال پيدا کنه سه روز بازداشتم مي‌کنه، اما اگه تو سرِ يه سرباز بزنم سه روز منو زندوني مي‌کنن. راست‌شو مي‌خواي بدوني، دانش‌آموز؟ افسرها تا بخواي سربازها رو مي‌چزونن اما اون‌ها هم پشت همديگه رو دارن. ما، سرجوخه‌ها، چوب دو سر طلاييم، از يه طرف افسرها مثل آشغال بامون رفتار مي‌کنن و از اون طرف سربازها چشم ديدن‌مونو ندارن. هرکاري از دست‌شون برمي‌آد مي‌کنن تا روزگار ما سياه بشه. (کتاب سال‌هاي سگي – صفحه ۴۰۳) ببين، وقتي دشمن اسلحه‌شو زمين مي‌ذاره و تسليم مي‌شه، سربازِ مسئوليت‌شناس به طرفش شليک نمي‌کنه. نه فقط به دلايل اخلاقي بلکه به دلايل نظامي، به خاطر صرفه‌جويي. حتي در جنگ نبايد مرگ و ميرهاي بيهوده در ميون باشه. مي‌فهمي چي ميگم؟ (کتاب سال‌هاي سگي – صفحه ۵۳۰) مشخصات کتاب عنوان: سال‌هاي سگي نويسنده: ماريو بارگاس يوسا ترجمه: احمد گلشيري انتشارات: نگاه تعداد صفحات: ۵۶۰ قيمت چاپ نهم – سال ۱۳۹۶: ۳۵۰۰۰ تومان