جام جم/ ليلي گلستان اگر اولين بانوي گالريدار در ايران نباشد، حتما جزو اولينهاست و با آدمهاي مهمي در دنياي هنر و ادبيات در ارتباط بوده است. او بيش از 40 کتاب ترجمه کرده و خيليها نامش را از همان اولين کتابي که ترجمه کرده بود- يعني «زندگي، جنگ و ديگر هيچ» نوشته اوريانا فالاچي- به ياد دارند، اما گلستان حالا خيلي بيشتر از يک مترجم صاحبنام است. او در سالهاي اخير به يک چهره بدل شده و هر اقدامي که ميکند، واکنشها و حاشيههايي به دنبال دارد؛ حاشيههايي که پي در پي رخ ميدهند، يکي تمام ميشود، بعدي از راه ميرسد يا قبليها دوباره رو ميآيند تا به عنوان يک گالريدار همچون يک سلبريتي به نظر برسد، آن هم در حالي که امروز 76 ساله ميشود. با ليلي گلستان در روز تولدش درباره سالهاي فعاليت و حضورش در عرصه هنر حرف زديم، استمرار و موفقيتش در اين عرصه و همين طور درباره برخي حاشيهها از جمله تابلوي سهراب سپهري که اين روزها داستانش را سريال آقازاده روايت ميکند.
سالهاست که فعاليت هنري داريد و حداقل 40 سال است که گالري گلستان را مديريت ميکنيد. اين حضور مستمر و موفقيتتان را مديون کدام ويژگي شخصيتي يا خصوصيت رفتاري خودتان ميدانيد؟
بيشتر از هر چيز به اين دليل که پشتکار و استمرار دارم. وقتي کاري را شروع ميکنم خيلي جدي به آن نگاه ميکنم و دنبالش را ميگيرم، مسائلم را چارهجويي و با علاقه کار ميکنم.
به نظرم آدم وقتي به کاري علاقهمند است، بايد خيلي با وسواس آن را انجام بدهد. وسواس بهعلاوه صداقتي که با مخاطب و هنرمندان داشتم و راحتي و رهايي که در اين رابطهها بود، باعث شد به اينجا برسم. معتقدم رک و راستي و صداقت جواب ميدهد. خيليها به من ايراد گرفتند که تو زيادي صريح هستي، زيادي راحت حرف ميزني و زيادي عقيدهات را ابراز ميکني اما من اين طوري هستم و راستش را بخواهيد نتيجه بدي هم نگرفتهام. پس همين شيوه را ادامه خواهم داد.
در سالهاي اخير گويي تبديل به سلبريتي شدهايد که براي يک گالريدار اتفاق نادري است. فکر ميکنيد علت و ريشهاش در کجاست؟
با کلمه سلبريتي موافق نيستم، اما من آدمي هستم که کار ميکند؛ ترجمه کردهام، گالريداري کردهام و همه اين کارها را با جديت انجام دادهام. اگر مردم لطف دارند و رابطه خوبي شکل گرفته و علاقهمند به کارهاي من هستند، لطف آنهاست. مردم قدر ميدانند و خوب و بد را از هم تشخيص ميدهند. کساني که فکر ميکنند مردم نميفهمند، شعور ندارند، پس هر کاري خواستيم بکنيم، کاملا در اشتباه هستند. من هر کاري کردهام براي مردم بوده و به خاطر مردم و آنها هم اين را فهميدهاند. اين خيلي مهم است که فهميده و قدر دانستهاند و من هم قدردان هستم و از همه آنها متشکرم؛ از همه مخاطبان و همه هنرمنداني که با من کار کردهاند. اين حرفها را از روي تواضع و فروتني هم نميزنم،راستش را بخواهيد به آن اعتقاد دارم.
چرا هر اقدامي که ميکنيد، با واکنشهاي پررنگ و چگال مواجه ميشود؟ مثلا وقتي در تدکس TEDex سخنراني کرديد، بازتابي گسترده داشت يا مثلا شما را مافياي هنرهاي تجسمي ميدانند يا همينطور اظهاراتتان درباره فروغ فرخزاد که هر چند وقت يکبار رو ميآيد و واکنشهاي بسياري برميانگيزد.
اين کارها از نوع رفتار و تربيت و فضاي فرهنگي- هنري و سالها تجربهام ميآيد . اين کارها با هدف سر و صدا کردن يا ديده شدن نميکنم . من کار خودم را ميکنم و اتفاقا مردم ميپسندند، مثلا ترجمه ميکنم و اتفاقا به چاپهاي بالاتر ميرسد. شايد ماجرا اين است که مردم ميدانند من کار بزن در رو نميکنم. فهميدهاند که با وسواس و دقت زيادي کار ميکنم. در ضمن اين هم طبيعي است که پشت سرم حرف بزنند. وقتي کسي ديده شود، پشت سرش حرف هست، هميشه همين بوده، قبل از انقلاب و حالا. از اين بابت ناراحت نيستم. بگويند مافياي گالري گلستان! اصلا نميفهمم يعني چه و برايم مهم نيست. آيا حمايت کردن از جوانان اسمش مافيا است؟ يادداشتم درباره فروغ فرخزاد هم معتقدم دوباره آن را رو کردن يک جور شيطنت آگاهانه است. فکر ميکنم آن حرفها مربوط به دهه 70 باشد. دقيقا خاطرم نيست اما فکر ميکنم از من سوال شد که به عنوان يک دختر در آستانه بلوغ در خانهاي که اين حرفها و اتفاقات در آن بوده، چه حسي داشتي يا راجع به اين شاعر چه فکر ميکني. خب من مادرم را ميديدم و طبعا طرف مادرم بودم و طبعا دوست نداشتم کسي بيايد زندگي ما را به هم بزند که زد. کساني که دارند از من بابت اظهاراتم ايراد ميگيرند اگر براي خودشان همين اتفاق رخ بدهد، همينطور قضاوت ميکنند؟ اين حرفها را ميشنوم و نشنيده ميگيرم. از اين گوش ميشنوم و از گوش ديگر در ميکنم. آنقدر انتقادهاي عجيب کردند، حرفهاي بد زدند که اندازه ندارد، اما از بچگي به من ياددادند که دقت داشته باشم وببينم چه کسي چه چيزي ميگويد. در خانوادهام به من ياد دادند که هر کسي از من تعريف کرد خوشحال نشوم و هر کسي مرا تکذيب کرد، ناراحت نشوم. من اين را ياد گرفتهام و اصلا از حرفهايي که پشت سرم ميزنند، ناراحت نميشوم. خودم ميدانم اين حرفها را به چه دليل و در جواب چه سوالي گفتهام. درست هم گفتهام. شعر فروغ به جاي خودش قابل تعريف است اما به عنوان يک انسان با اين عملکرد قابل تعريف نيست. هميشه هنر را از هنرمندش بايد جدا کرد.
حتما سريال آقازاده را ديدهايد. نظرتان درباره تابلوي سهراب سپهري و داستان جعل تابلو در اين سريال چيست؟ قصد نداريد واکنش نشان بدهيد؟
من فکر ميکنم اين يک جريان برنامهريزي شده است و به نظرم با هدف خاصي انجام گرفته؛ نميدانم هدفشان چيست اما ميدانم حتما نيتي دارند؛ نيتي که خير نيست شر است. اين کارها براي چيست؟ مردم دارند به کرونا مبتلا ميشوند و روزي 200 نفر جانشان را از دست ميدهند و ميبينيم اوضاع مملکت و گراني بيداد ميکند، آنوقت ميآييم و چنين فيلمي ميسازيم.
من باز هم براي هزارمين بار از اين گوش ميشنوم و از گوش ديگر در ميکنم و چون اهميت نميدهم به اين چيزها. اما من از بالا به اين اتفاقات نگاه ميکنم. آدمهايي که از اين کارها ميکنند، بدانند همهاش نقش بر آب است.
آيا در اين لحظه از زندگي، آدمي مثل شما ممکن است حسرتي داشتهباشد يا کار نکردهاي که دلش ميخواسته انجام بدهد؟
نه، حسرتي ندارم. شايد با خودم فکر کنم اگر فلان کار را نميکردم، بهتر بود و در کارم موفقتر ميشدم ولي اينکه کاري بوده که دلم ميخواسته انجام بدهم و ندادهباشم، نه نبودهاست. امروز 76 ساله ميشوم و حسرتي ندارم. سه فرزند درجه يک دارم. يک گالري معتبر دارم، 40 کتاب منتشر کردهام که تمام آنها به چاپ ششم تا چاپ سي و هشتم رسيده. سختيهايي داشتهام و خوشيهايي و مهمتر از همه مزد زحماتم را از مردم گرفتهام. هميشه معتقد بودهام ما به زندگي بدهکاريم و نه از آن طلبکار. تا جايي که توانستهام بدهيام را دادهام و طلبي ندارم جز سلامت بچههايم . حسرت هيچ کار نکردهاي را نميخورم و بعد از 76 سال سرم را بالا ميگيرم و ميگويم شکر.
البته سخنراني در تدکس TEDex هم بسيار به من کمک کرد. اين سخنراني خيلي شنيدهشد و خيلي بازتاب عجيب و فوقالعادهاي داشت. خانمهاي زيادي به من لطف داشتند و حتي با من درددل کردند درست مثل اينکه من مشاور خانواده شدهبودم. تا جايي که بلد بودم کمک کردم و تا آنجا که ميشد تجربيات خودم را در ميان گذاشتم. تدکس خيلي کمک کرد شناخته شوم و اين اتفاق عجيبي در زندگي من بود. اينکه مرا در خيابان ميبينند و ميشناسند به خاطر همان سخنراني است و حالا هم چون آن سخنراني زياد ديدهشده در بارهاش کتاب منتشر ميکنند. اين همه بازتاب فقط به خاطر صميميت و صراحت من بود. من از همه متشکرم.
نويسنده: آذر مهاجر
بازار