خبرگزاري کتاب ايران/ کتاب «جبر جغرافيا» اثري است از تيم مارشال که با ترجمه مشترک اميرحسين مهديزاده و فرمهر اميردوست از سوي انتشارات همان منتشر شده است. نويسنده کتاب با بررسي حوادث و وقايع رخ داده در تاريخ کشورهاي مختلف جهان، تاثير شگرف و بي نظير عوامل جغرافيايي نظير شکل ظاهري سرزمين، آب و هوا، جمعيتشناسي، قلمروهاي فرهنگي و منابع طبيعي را بر امنيت و اقدامات سياسي و اقتصادي جوامع گوناگون و در نتيجه مسير سياست جهاني به تصوير ميکشد. «جبر جغرافيا» کتاب پرفروش نيويورک تايمز است و نويسنده از 10 نقشه (روسيه، چين، ايالات متحده، آمريکاي لاتين، خاورميانه، آفريقا، اروپا، ژاپن، کره و گرينلند) مناطق مهم براي توضيح استراتژيهاي ژئوپليتيکي قدرتهاي جهان استفاده ميکند و طرفداران جغرافيا، تاريخ و سياست شيفته آن ميشوند. با اميرحسين مهديزاده يکي از مترجمان کتاب درباره «جبر جغرافيا» گفتوگو کردهايم که در ادامه ميخوانيد:
در ابتدا از نويسنده کتاب تيم مارشال بگوييد؟ او چه نقشي در تصميمات و رويدادهاي و مناقشات بينالمللي و جنگهاي داخلي داشته که پس از آن دست به نگارش چنين کتابي زده است؟
تيم مارشال متخصص باصلاحيتي در اين حوزه است. او خود در بسياري از اساسيترين تحولات بيست و پنج سال گذشته حضور داشته است. مارشال در خط مقدم نبرد بالکان و افغانستان و سوريه حضور داشته است. تيم مارشال خود شاهد تصميمات و رويدادها، مناقشات بينالمللي و جنگهاي داخلي بوده که تنها از راه شناخت اميدها و هراسها و پيشداوريهاي شکلگرفته در طول تاريخ قابل درک هستند و اينها همه به نوبه خود تحت تاثير محيطي فيزيکي - جغرافيا - بودهاند که جوامع و کشورها و نيز زندگيهاي فردي در آن تحول يافته است.
منظور تيم مارشال از عنواني که براي کتاب خود «جبر جغرافيا» بهره گرفته چه بوده و چرا آن را به مثابه زنداني تلقي کرده است؛ زنداني که به انسانها ميگويد ملتها چه هستند و چه ميتوانند باشند؟
زميني که روي آن زندگي ميکنيم همواره به زندگي ما شکل ميدهد. جنگ و قدرت و سياست و توسعه اجتماعي انسانها در گروي همان زميني است که اکنون تقريبا جاي جايش را تسخير کردهاند. فناوري در ظاهر فاصله ذهني و فيزيکي را درنورديده، اما ناديده گرفتن اين واقعيت بسيار ساده است که زميني که در آن زندگي و کار ميکنيم و کودکانمان را در آن ميپروريم بسيار بااهميت است و تصميمهاي افرادي که هفت ميليارد ساکن اين سياره را رهبري ميکنند هميشه تا حدي تحت تاثير رودخانهها و کوهها و صحراها و درياچهها و درياهايي است که ما را از ابتدا تا کنون محصور کردهاند. واقعيات فيزيکي که تاثير بهسزايي در سياستهاي ملي و بينالمللي دارد بيشتر در گزارشهاي تاريخي و نيز معاصر روابط جهاني ناگفته باقي ميماند. جغرافيا بهوضوح بخش اصلي «چرايي» و «چگونگي» مسائل است.
براي مثال هند و چين را در نظر بگيريد. دو کشور بزرگ با جمعيتي عظيم که مرز مشترک طولاني دارند اما از نظر سياسي يا فرهنگي يکسان نيستند. تعجبي نداشت اگر اين دو غول بزرگ چندين و چند بار با يکديگر ميجنگيدند، اما در واقع، جز نبردي چند ماهه در سال 1962، هرگز جنگي ميانشان درنگرفته. چرا؟ چون مرتفعترين کوهستان دنيا بين آنها قرار دارد و تحرکات ستونهاي بزرگ نظامي در و از فراز هيماليا غيرممکن است. البته راههاي غلبه بر اين مشکل حلناشدني در پي پيچيدهتر شدن فناوري هموار ميشود، اما سد فيزيکي سر جاي خودش هست، و بنا بر اين دو کشور تمرکز سياست خارجي خود را بر ساير مناطق قرار دادهاند، و همزمان يکديگر را با دقت زير نظر دارند.
جغرافيا هميشه نوعي زندان بوده است، زنداني که تعيين و تعريف ميکند که ملتها چه هستند و چه ميتوانند باشند، و زنداني که رهبران جهان ما همواره براي رهايي از آن کوشيدهاند. روسيه شايد روشنترين مثال باشد، که از منطقه کوچک همواري که تحت سلطه داشت وسعت پيدا کرد تا جايي که سرزمين عظيمي را در برگرفت که عمده آن را کوهها و درياها احاطه کردهاند؛ با تنها يک نقطه آسيبپذير در آن سوي دشت اروپاي شمالي. اگر رهبران روسيه ميخواستند ملتي بزرگ تشکيل دهند، که ميخواستهاند، در قبال آن نقطه ضعف چاره چنداني نداشتهاند جز آنچه به کار زدهاند. به همين ترتيب، در اروپا تصميم خودآگاهي گرفته نشد مبني بر اينکه تبديل به منطقه تجاري بزرگي شود؛ شبکه طولاني و هموار رودخانهها اين مهم را ممکن کرد، و در طول هزارهها تا حدي اجتنابناپذير.
کتاب زير عنواني دارد با اين جمله که «چگونه جغرافيا سير سياست جهاني را تعيين ميکند» آيا تاريخ و افکار رهبران بزرگ تعيينکننده سياست جهاني نيست؟
هر رهبر و ايده و فناوري و ديگر عوامل نقش مهمي در شکلگيري حوادث دارد، اما اينها همه موقت هستند. هر نسل جديد همچنان با ساختار فيزيکي که هندوکش و هيماليا باشد دست و پنجه نرم ميکند و همينطور با سختيهاي فصل باران و محدوديتهاي دسترسي به منابع طبيعي يا غذايي. جغرافيا و تاريخ تشکيل ملتها در درون محدوده جغرافيايي يکي از نکات مهم در درک دنياي امروز و چشمانداز آينده است. سياست خارجي جهاني آمريکا از طريق اين قواعد ديکته ميشود و حتي قدرتنمايي آخرين ابرقدرت سرِ پا فقط ميتواند قواعدي را که طبيعت يا خداوند وضع کرده اندکي تعديل کند.
البته جغرافيا روند همه رويدادها را تعيين نميکند. افکار بزرگ و رهبران بزرگ بخشي از بده بستان تاريخ هستند. اما همه آنها بايد در چارچوب جغرافيا فعاليت کنند. رهبران بنگلادش شايد در خيال جلوگيري از سيلاب خليج بنگال باشند، اما ميدانند که هشتاد درصد کشور در بستر سيلاب قرار دارد و نميتوان آن را جابهجا کرد. حکايت نکتهاي است که شاه کنوت، پادشاه انگلستان و اسکانديناوي، به درباريان متملقش يادآوري کرد: «طبيعت، يا خداوند، از هر انساني بزرگتر بود.»
در اين کتاب به کشورهايي مانند روسيه، چين، آمريکا، آفريقا، خاورميانه، هند و پاکستان، کره و ژاپن اشاره شده است، واقعيات جديد جغرافيايي بيشتر کدام يک از اين کشورها را با چالشهاي جديد مواجه ميکند؟ و چرا؟
همه کشورها تحت تاثير واقعيات جغرافيايي هستند ولي گاهي اين واقعيات ممکن است تغيير کنند مثلا تحت تاثير پديده گرمايش ممکن است رودخانههايي خشک شود يا رودهاي جديدي پيدا شود يا مناطقي که قبلا پوشيده از يخ بوده تبديل به دشت خاکي شود. يکي از مهمترين اين پديدهها که در اثر آب شدن يخهاي قطبي رخ ميدهد باز شدن آبراهي از شمال کره زمين است که حمل و نقل دريايي را متحول ميکند. همچنين مشکلات فزاينده تامين آب در مناطق خشک از چالشهاي مهم پيش روي حکومتها در آن مناطق است. واقعيات جديد جغرافيايي همچون تغييرات اقليمي، فرصتها و چالشهاي تازهاي به وجود ميآورد. گرمايش جهاني ممکن است به جابهجايي عظيم انسانها بينجامد.
اگر قرار باشد جزاير مالديو، و بسياري از جزاير ديگر، بهواقع زير آب بروند، تاثيراتش تنها متوجه کساني نيست که پيش از آنکه دير شود، جزيره را ترک ميکنند، بلکه کشورهايي که به آنها ميگريزند را هم تحت تاثير قرار ميدهد. اگر وضع سيل در بنگلادش از اين بدتر شود، آينده کشور و 160 ميليون نفر جمعيت آن هولناک است؛ اگر سطح آب خيلي بالاتر بيايد، اين کشور فقير ممکن است زير آب برود. و اگر بيابانزايي زمينهاي پايين «ساحل» ادامه پيدا کند، جنگهايي همچون دارفور سودان (که يکي از دلايلش پيشروي بيابان در مناطق عشاير شمالي است که آنها را به جنوب و به سمت قوم فور ميراند) شديدتر و گستردهتر خواهد شد. جنگهاي آب مشکل محتمل ديگري است. حتي اگر بنا باشد در دهههاي آينده دموکراسيهاي باثباتي هم در خاورميانه شکل بگيرد، اگر آب رودخانه مورات، که از ترکيه سرچشمه ميگيرد تا به فرات برسد، به اندازه قابل توجهي کم شود، سدهايي که ترکيه بايد براي حفاظت از منابع حياتي خود بسازد بهسادگي ميتواند دليل جنگ با سوريه و عراق در پاييندست رودخانه شود.
همانطور که قرن بيست و يکم پيش ميرود آيا عوامل جغرافيايي که به تعيين تاريخ کمک کردهاند ميتوانند آينده ما را نيز مشخص کنند؟
عوامل جغرافيايي که به تعيين تاريخ ما کمک کردهاند، به احتمال زياد آيندهمان را هم مشخص خواهند کرد: يک قرن بعد روسيه همچنان با نگراني از فراز دشتي که همچنان هموار خواهد بود به غرب مينگرد. هيماليا همچنان هند و چين را از هم جدا نگه خواهد داشت. ممکن است که آنها در نهايت با هم برخورد کنند، اما اگر چنين اتفاقي بيفتد، طبيعت جنگ را جغرافيا مشخص خواهد کرد: يا بايد فناوري جديدي بيابند که جابهجايي نيروي نظامي عظيمي را در کوهستان ممکن کند، يا، اگر اين کار همچنان غيرممکن باشد و هيچکدام از طرفين هم حاضر نباشد به جنگ اتمي دست بزند، در دريا بايد با هم مقابله کنند. فلوريدا همچنان ورودي و خروجي خليج مکزيک را تحت نظر خواهد داشت. موقعيت مکاني خليج کليد مسئله است، نه اينکه دست چه کسي باشد. يک فرض افراطي و بعيد اين است که در نظر بگيريم فلوريدا با اکثريت جمعيت اسپانياييزبان از ايالات متحده آمريکا جدا شده و با کوبا و مکزيک همپيمان شود. اين امر تنها ساز و کار نيروي مسلط بر خليج را تغيير خواهد داد، نه اهميت موقعيت مکاني آن را.
در بخشي از کتاب گفته شده جغرافيا تاثير تعيينکنندهاي بر تمدن و نيز تصميمات و اقدامات حکومتها دارد. به عنوان مثال گفته شده که آمريکا قدرت و استحکام بسياري دارد پس چرا سخن از سقوط آمريکا در ميان است؟
سي سال است که باب شده سقوط تدريجي يا قريبالوقوع ايالات متحده را پيشبيني کنند. اين موضوع هماکنون همانقدر اشتباه است که در گذشته بوده. آمريکا بهزودي در انرژي به خودکفايي ميرسد، در مقام قدرت اقتصادي برتر باقي خواهد ماند و بودجهاي بيشتر از مجموع کشورهاي ناتو روي هم صرف تحقيق و توسعه نظامي خود خواهد کرد. جمعيت ايالات متحده مثل جمعيت اروپا و ژاپن در حال پير شدن نيست، و مطالعه سال 2013 موسسه گالوپ نشان داد که بيست و پنج درصد همه مردمي که اميد به مهاجرت دارند ايالات متحده آمريکا را گزينه اول ميدانند. در همان سال دانشگاه شانگهاي فهرست بيست دانشگاه برتر جهان را به قضاوت متخصصان خود منتشر کرد: هفده تا از آنها در ايالات متحده آمريکا قرار دارند. البته ظهور و قدرت گرفتن کشورهايي نظير چين طبعاً اقتدار امريکا را به چالش ميکشد اما اهل فن ميدانند که نبايد در اين موضوع مبالغه کرد.
مارشال در اين کتاب ميگويد که نقشهها نقش مهمي در استراتژيهاي پيچيده ژئوپليتيکي دارند. وي چه روش تازهاي را براي ديدن نقشهها ارائه ميدهد؟
نقشهها نقش مهمي را براي ما دارند. چه مربوط به دوران باستان، چه روي نسخههاي کاغذ مخدوش شده و ايجاد شده توسط گوگل، نقشهها چيزهايي را که ميخواهيم بدانيم به ما ميگويند، نه تنها در مورد مکان فعلي ما يا جايي که ما ميخواهيم برويم بلکه به طور کلي در مورد جهان. و با اين حال وقتي صحبت از سياست جغرافيايي ميشود، بخش اعظم آنچه به ما گفته ميشود توسط تحليلگران و متخصصان ديگري توليد شده است که از ارجاع دادن به نقشه مورد نظر غفلت کردهاند.
به طور مثال مارشال به ما ميگويد: همه رهبران ملل از نظر جغرافيايي محدود هستند. چرا پوتين اينقدر نسبت به کريمه وسواس دارد؟ چرا مقدر شده که ايالات متحده به يک ابرقدرت جهاني تبديل شود؟ چرا پايگاه برق چين همچنان در حال گسترش است؟ چرا تبت قرار است استقلال خود را از دست بدهد؟ چرا اروپا هرگز متحد نخواهد شد؟ پاسخها جغرافيايي هستند. کتاب جبر جغرافيا در دنياي پيچيدهتر، پر هرج و مرج و بهم پيوسته، آغازگر مختصر و مفيدي براي ژئوپليتيک است و يک راهنماي مهم براي يکي از مهمترين عوامل تعيينکننده در امور جهان بهشمار ميآيد.
بازار