یک کتاب خوب/ "توهم آگاهی" فرآیند تفکر ما از چه فیلترهایی میگذرد

آخرين خبر/ در يک تحقيق در مورد روش تصميمگيري، از افراد خواستند مثل يک قاضي در مورد سرپرستي يک کودک يتيم، بين اين دو خانواده داوري کنند:
خانوادۀ الف: زن و شوهري با درآمد متوسط، سلامت معمول، ساعات کاري معمولي، ارتباطات قابل قبول با کودک، زندگي اجتماعي نسبتاً باثبات
خانوادۀ ب: زن و شوهري با درآمد بيشتر از متوسط، مشکلات سلامتي، سفرهاي کاري فراوان، رابطه خيلي نزديک با کودک، زندگي اجتماعي به شدت فعال
از يک گروه پرسيدند شما سرپرستي بچه را به کدام زوج ميدهيد؟ از يک گروه پرسيدند حضانت را به کدام زوج نميدهيد؟
در هر دو حالت اکثريت جوابها (۶۴ و ۵۵ درصد) گزينه «ب» بود. اما چطور چنين چيزي ممکن است؟ قاعدتاً اگر يک زوج مناسب کاري باشند، زوج ديگري نامناسب هستند. پس يکي از اين دو تصميم، غيرمنطقي است. اما واقعيت اين است که ذهن ما همينطور عمل ميکند و به آن طرفي که يک نکته عجيب و شاخص (extreme) دارد توجه بيشتري نشان ميدهد.
مثال بالا از صفحه ۸۲ کتاب «درآمدي بسيار کوتاه بر تفکر و استدلال» (نوشتۀ جاناتان ايوانز، ترجم، مهدي صادقي) بود. کتابي که سعي دارد تا نشان بدهد فرآيند تفکر ما از چه فيلترهايي ميگذرد. کتاب ديگري از همين ناشر (کولهپشتي) هم دقيقاً با همين موضوع منتشر شده: «توهم و آگاهي» (نوشتۀ استيو اسلومن/ فيليپ فرنباخ و ترجمۀ مينا تربتي/ محسن فشي) که به يک تناقض بنيادي بشر ميپردازد. اينکه: «ذهن انسان، هم نبوغ آميز عمل ميکند و هم اسفبار، هم درخشان ظاهر ميشود و هم نابخرد.» (ص۹) هر دو کتاب کنکاشي هستند دربارۀ مفهوم فکر کردن و اينکه چرا همۀ ما فکر ميکنيم بيشتر از بقيه ميدانيم. يکي از فصلهاي جالب کتاب «توهم و آگاهي»، فصل هفتم آن، يعني «انديشيدن با فنآوري» است که ميگويد اکتفا به جستجوهاي اينترنتي، اعتماد به نفسِ شناختي (يعني حس افراد نسبت به تواناييهاي ذهني خود در يادآوري و پردازش اطلاعات) را افزايش ميدهد، درحاليکه اين اعتماد به نفس کاذب است.
روش بحث دو کتاب متفاوت است، اما به نظرم خواندن جفتش ميتواند کمککننده باشد و مطالب همديگر را کامل ميکنند.
برگرفته از @ehsanname