صوت/ مثنوی خوانی- قسمت پانزدهم- متابعت نصاری وزیر (شرط لازم و کافی برای رشد سالک)

آخرين خبر/ مثنوي خواني يکي از مواردي که افراد عاشق ادبيات پارسي اوقات فراغت خود را به آن اختصاص مي دهند. مثنوي معنوي از گنجينه آثار قديمي است که هنوز هم انسان ها به دنبال مطالعه آن هستند. اما شايد درک آن براي تمام افراد آسان نباشد. در اين پادکست علي عرفانيان با خوانش اشعار مولوي و توضيح آن ها اين کار را براي ما ساده تر کرده است.
مثنوي معنوي، اثر گرانسنگ محمد جلال الدين بلخي، شاعر و عارف پارسي گوست. اين کتاب از ۲۶۰۰۰ بيت و شش دفتر تشکيل شده است و يکي از برترين کتابهاي ادبيات عرفاني کهن فارسي و حکمت ايراني پس از اسلام است. اين کتاب در قالب شعري مثنوي سروده شده است که در واقع عنوان کتاب نيز ميباشد
اشعار مولوي به قدري جهان شمول است که ترجمه آن در ساير کشورها بسيار مورد استقبال قرار گرفته است به طوري که براي چند سال پياپي ديوان اشعار مولانا در صدر جدول پرفروشترين کتابهاي شعر در آمريکا قرار گرفت و اين شاعر ايراني بالاتر از شعراي نامي ادبيات انگليسي مانند شکسپير و بليک قرار گرفته است.
قسمت پانزدهم- ابيات 381 تا 406
بشنو از اخبار آن صدر الصدور
لا صلوة تم الا بالحضور
گر نه موشي دزد در انبار ماست
گندم اعمال چل ساله کجاست
ريزهريزه صدق هر روزه چرا
جمع مينايد درين انبار ما
بس ستارهٔ آتش از آهن جهيد
وان دل سوزيده پذرفت و کشيد
ليک در ظلمت يکي دزدي نهان
مينهد انگشت بر استارگان
ميکشد استارگان را يک به يک
تا که نفروزد چراغي از فلک
گر هزاران دام باشد در قدم
چون تو با مايي نباشد هيچ غم
چون عناياتت بود با ما مقيم
کي بود بيمي از آن دزد لئيم
هر شبي از دام تن ارواح را
ميرهاني ميکني الواح را
ميرهند ارواح هر شب زين قفس
فارغان نه حاکم و محکوم کس
شب ز زندان بيخبر زندانيان
شب ز دولت بيخبر سلطانيان
نه غم و انديشهٔ سود و زيان
نه خيال اين فلان و آن فلان
حال عارف اين بود بيخواب هم
گفت ايزد هم رقود زين مرم
خفته از احوال دنيا روز و شب
چون قلم در پنجهٔ تقليب رب
آنک او پنجه نبيند در رقم
فعل پندارد بجنبش از قلم
شمهاي زين حال عارف وا نمود
عقل را هم خواب حسي در ربود
رفته در صحراي بيچون جانشان
روحشان آسوده و ابدانشان
وز صفيري باز دام اندر کشي
جمله را در داد و در داور کشي
چونک نور صبحدم سر بر زند
کرکس زرين گردون پر زند
فالق الاصباح اسرافيلوار
جمله را در صورت آرد زان ديار
روحهاي منبسط را تن کند
هر تني را باز آبستن کند
اسپ جانها را کند عاري ز زين
سر النوم اخ الموتست اين
ليک بهر آنک روز آيند باز
بر نهد بر پايشان بند دراز
تا که روزش واکشد زان مرغزار
وز چراگاه آردش در زير بار
کاش چون اصحاب کهف اين روح را
حفظ کردي يا چو کشتي نوح را
تا ازين طوفان بيداري و هوش
وا رهيدي اين ضمير و چشم و گوش
اي بسي اصحاب کهف اندر جهان
پهلوي تو پيش تو هست اين زمان
يار با او غار با او در سرود
مهر بر چشمست و بر گوشت چه سود
سازنده علي عرفانيان
اپليکيشن castbox مثنوي خواني