2
0
161
2
0
161
آخرين خبر/ باز امشب از خيال تو غوغاست در دلم
آشوب عشق آن قد و بالاست در دلم
خوابم شکست و مردم چشمم به خون نشست
تا فتنه ي خيال تو برخاست در دلم
خاموشي لبم نه ز بي دردي و رضاست
از چشم من ببين که چو غوغاست در دلم
من نالي خوش نوايم و خاموش اي دريغ
لب بر لبم بنه که نواهاست در دلم
دستي به سينه ي من شوريده سر گذار
بنگر چه آتشي ز تو برپاست در دلم
زين موج اشک تفته و توفان آه سرد
اي ديده هوش دار که درياست در دلم
باري اميد خويش به دلداري ام فرست
داني که آرزوي تو تنهاست در دلم
گم شد ز چشم سايه نشان تو و هنوز
صد گونه داغ عشق تو پيداست در دلم
هوشنگ ابتهاج