نماد آخرین خبر

انعکاس دنیای زنانه ‌در رُمان‌های فریبا وفی

منبع
مجله ديجي کالا
بروزرسانی
انعکاس دنیای زنانه ‌در رُمان‌های فریبا وفی

مجله ديجي کالا/ شخصيت‌هاي اصلي داستان‌هاي فريبا وفي اغلب زنان هستند. اما او در رمان‌هايش اين زنان را قضاوت نمي‌کند و تنها نظاره‌گر آنها در دل داستان‌هايش است. فريبا وفي نويسنده‌ي موفقي است که تاکنون رمان‌هايش به زبان‌هاي انگليسي‌، ايتاليايي، آلماني‌، فرانسوي، نروژي، اسپانيايي و داستان‌هاي کوتاهش به زبان‌هاي روسي، ژاپني، عربي، سوئدي، ترکي ، ايسلندي ترجمه شده‌اند. ترجمه‌ي آثار وفي به زبان‌هاي مختلف مي‌تواند بيانگر وجود عناصر جهان‌شمول در قصه‌هايش باشد که توانسته طيف مخاطبانش را گسترده کند. او ديوان اشعار پروين اعتصامي را به نثر براي نوجوانان بازنويسي کرده ‌است.

فريبا وفي در اول بهمن سال ۱۳۴۱ درتبريز متولد شد. او دو فرزند دارد و از سال ۱۳۷۷ در تهران زندگي مي‌کند . وي از نوجواني به داستان‌نويسي علاقه‌ داشت و چند داستان کوتاه‌اش در نشريه‌هايي مثل آدينه، دنياي سخن، مجله‌ي زنان و چيستا به چاپ رسيده است. اولين داستان جدي او با نام، راحت شدي پدر در سال ۱۳۶۷ در مجله‌ي آدينه به چاپ رسيد.

او درباره‌ي چاپ اولين کارش مي‌گويد:
وقتي اولين داستان جدي‌ام با نام راحت شدي پدر در سال ۱۳۷۶ در مجله‌ي آدينه چاپ مي‌شد، هنوز جرئت نداشتم نام خود را در پاي داستان بنويسم.

فعاليت حرفه‌اي او به عنوان يک نويسنده داستان و رمان از سال ۱۳۶۷ آغاز شد. او تا سال ۱۳۸۱ چند مجموعه داستان منتشر کرد و در سال ۸۱ نخستين رمانش انتشار پيدا کرد. نخستين مجموعه داستان‌هاي کوتاه او به نام در عمق صحنه در سال ۱۳۷۵ و دومين مجموعه‌اش با نام، حتي وقتي مي‌خنديم در سال ۱۳۷۸ چاپ شد. اولين رمان او با نام پرنده من در سال ۱۳۸۱ منتشر شد که مورد استقبال منتقدان قرار گرفت.

آثار داستاني وفي را مي‌توان در دو گروه داستان کوتاه و رمان طبقه‌بندي کرد. در عمق صحنه، حتي وقتي مي‌خنديم، در راه ويلا، همه افق و بي‌باد، بي‌پارو عناوين مجموعه‌داستان‌هاي کوتاه او هستند و پرنده‌ي من، ترلان، روياي تبت، ماه کامل مي‌شود، رازي در کوچه‌ها، روز ديگر شورا و بعد از پايان هم رمان‌هاي اين‌نويسنده هستند.

فريبا وفي در سال ۲۰۱۷ برنده‌ي جايزه‌ي ليتپروم (Litprom) آلمان شد. او از ميان ده نويسنده‌ي آسيا، آفريقا و آمريکاي لاتين به خاطر رمان ترلان که به زبان آلماني در اين کشور منتشر شده است به عنوان نويسنده‌ي سال انتخاب شد.

پرنده‌ي من

پرنده‌ي من اولين رمان فريبا وفي است که در سال ۱۳۸۱ چاپ شده است. اين کتاب؛ رماني است کوتاه با بخش‌بندي‌هاي دو، سه صفحه‌اي از روايت‌هاي زني خانه‌دار. در هر بخش موضوعي خاص مطرح مي‌شود.

اين کتاب برنده‌ي جايزه‌ي بهترين رمان سال ۱۳۸۱، جايزه‌ي سومين دوره‌ي بنياد هوشنگ گلشيري و جايزه‌ي دومين دوره‌ي جايزه‌ي ادبي يلدا شده است و از سوي بنياد جايزه‌ي ادبي مهرگان و جايزه‌ي ادبي اصفهان مورد تقدير قرار گرفت. اين رمان به آلماني نيز ترجمه شد و با عنوان «Kellervogel» پرنده‌ي زير زمين در آلمان انتشار يافت.

داستان کتاب درباره‌ي زن متاهلي است که داراي ۲ فرزند است. او پس از سال‌ها اجاره‌نشيني و سختي بالاخره موفق مي‌شود تا خانه‌اي نه چندان بزرگ را بخرد، اما پس از اين خريد، شوهرش(امير) به فکر مهاجرت به کانادا مي‌افتد. امير دائما به فکر پيشرفت و تغيير است. او دوست ندارد به گذشته برگردد و تصميم مي‌گيرد خانه‌اي که با اين همه سختي بدست آوردند را بفروشد، اما زن با اين کار امير مخالف است. اين داستان حس‌هاي کوچک ولي غالبا تاثيرگذاري را بيان مي‌کند. هدف از نوشتن اين کتاب ثبت حضور تناقضات کلي جامعه درون زندگي روزمره زنانه و فضاي داخلي خانه است.

در بخشي از کتاب مي‌خوانيم:
تو از تغيير مي‌ترسي. از تحرک مي‌ترسي. ماندن را دوست داري. فکر مي‌کني دنيا به همين شکلي که مي‌خواهي مي‌ماند. تازه مگر همين شکلش خوب است؟ جواب بده. خوب است؟ اين قدر سرت توي لاک خودت است که فراموش کرده‌اي زندگي ديگري هم وجود دارد و اين زندگي نيست که تو مي‌کني .

ترلان

ترلان؛ دومين اثر فريبا وفي است که حدود ۱۶ سال پيش نوشته شده است. اين رمان چند سال پيش به زبان آلماني ترجمه شد و او به خاطر نوشتن اين رمان برنده‌ي عنوان بهترين نويسنده‌ي سال ۲۰۱۷ موسسه آلماني ليتپروم «LITPROM» شد. ليتپروم موسسه‌اي غيردولتي است که با همکاري مسئولان نمايشگاه کتاب فرانکفورت و البته حمايت مالي دولت آلمان فعاليت مي‌کند و هر ساله بهترين آثار منتشر شده در آسيا، آفريقا و آمريکاي لاتين را براي ترجمه به زبان آلماني برمي‌گزيند و تلاش مي‌کند مخاطبان آلماني زبان را با آن آثار آشنا کند.

شخصيت‌هاي اصلي رمان دو دختر به نام‌هاي ترلان و رعنا هستند که با يکديگر دوست هستند. هر دو کتاب‌ خوانند، ذهنيت و شخصيتي شبيه به هم دارند. آنها تصميم مي‌گيرند پس از گذران يک دوره‌ي سخت آموزشي به قول راوي داستان پاسبان شوند. آنها به تهران مي‌آيند و پس از گذراندن دوره‌ي آموزشي سخت و پررنج، سرانجام به آرزويشان مي‌رسند. اما ترلان دلش مي‌خواهد نويسنده شود و به اين خاطر به اين دوره‌ي سخت مي‌آيد تا به دور از زندگي معمولي مرحله‌ي جديدي را در زندگي‌اش تجربه کند.

هيئت داوران جايزه‌ي ادبي ليتپروم، درباره‌ي رمان ترلان نوشته است:
ايران کشور در حال دگرگوني است. دختر جواني به نام ترلان راه خود را در ميان اين دگرگوني‌ها جست و جو مي‌کند. او نه از سر شوق، بلکه به خاطر درماندگي پليس مي‌شود. چيزي که ترلان را وادار به فرار به پيش مي‌کند، در ميان سطرهاي رمان به پرسشي بنيادي درباره‌ي نسل انقلاب و نقش آن از ديد زن برخورد مي‌کنيم.

روياي تبت

کتاب روياي تبت، سومين رمان فريبا وفي است که در سال ۱۳۸۴ جايزه‌ي بهترين رمان هوشنگ گلشيري و مهرگان ادب را کسب کرد.

روياي تبت در واقع از روياي مشترک آدم‌هايي که مي‌خواهند به دور از سرخوردگي‌ها آزاد فکر کنند و آزاد زندگي کنند حرف مي‌زند. اين رمان مانند ديگر آثار وفي قصه‌اي زنانه دارد که از عشق‌هاي ناتمام و ممنوعه سخن مي‌گويد. روياي تبت، روياي زناني است که به آرزوهايشان نرسيدند و آرزو به ‌دل مانده‌اند.

کتاب سرگذشت سه زن را به نام‌هاي شعله، شيوا و فروغ روايت مي‌کند. اگر چه قصه با زاويه‌ي ديد اول شخص روايت مي‌شود اما کسي که روايت داستان را بر عهده دارد نقش اصلي داستان نيست. داستان درباره‌ي زندگي زني به نام شيوا است اما از زبان خواهرش شعله براي مخاطبان روايت مي‌شود.

شيوا، خواهرش شعله و فروغ که نامادري شوهر شيوا است. اين رمان داستان عشق اين سه زن را که از نسل‌هاي متفاوت هستند براي ما به تصوير مي‌کشد. عشقي که براي هر کدام از اين شخصيت‌ها به شکلي متفاوت رخ داده است اما در تمام آن‌ها غمي جدايي‌ناپذير وجود دارد.

در بخشي از کتاب مي‌خوانيم:
امشب همان شب بود شيوا. حالا مي‌فهمم آن روز از آمدن چنين شبي واهمه داشتي و من آن‌را به خونسردي و بي‌اعتنايي‌ات نسبت مي‌دادم. هميشه فکر مي‌کردم آمادگي روبرو شدن با واقعيت را داري. مي‌گفتي اگر ناديده‌اش بگيري بايد تاوان بدهي. روي حرفت با من بود. نمي‌توانستم واقع‌بين باشم. خيالاتي بودم. هنوز به دروغ بودن چيزي که پيش آمده بود اميد داشتم. هر لحظه ممکن بود مهرداد پيدايش بشود و بگويد همه چيز يک شوخي بود. يک شوخي بامزه.

بعد از پايان

رمان بعد از پايان، نوشته‌ي ديگري از فريبا وفي است. او در اين اثر از دغدغه‌ها و مسائل اجتماعي روز زنان جامعه مثل مهاجرت و روابط آدم‌ها با يکديگر حرف مي‌زند. اين رمان را مي‌توان رماني شخصيت محور دانست. بيشتر شخصيت‌هاي رمان زن هستند و به نظر مي‌رسد که اين نکته اتفاقي نبوده و تعمدي در آن است.

کتاب روايتگر داستان دو دوست و دو زن است، منظر و رويا؛ منظر به تازگي از سوئد برگشته و به همراه رويا که در اصل همان راوي داستان است راهي شهر تبريز مي‌شوند. در حقيقت خواهرزاده‌ي ساکن سوئدش آيسان از وي خواسته منظر را در سفر به تبريز همراهي کند. منظر آدم راحتي است با کسي رودربايستي ندارد کارهايي که دوست دارد را انجام مي‌دهد و نمي‌گذارد حرفي توي دلش بماند. او از بقيه هم مي‌خواهد شجاع باشند و به دنبال ماجراهاي زندگي‌شان بروند. او خودش عاشق مردي به نام اسد است و براي ايجاد ارتباط دوباره بين اسد و خانواده‌اش به اين سفر آمده و رويا مشکلاتش با دوست قديمش نسرين را حل مي‌کند و مي‌بينيم گاه بايد زاويه ديد بقيه را هم مد نظر قرار داد.

در بخشي از کتاب مي‌خوانيم:
ناگهان مثل ديوانه‌ها بلند شد. پتويي آورد رفت زيرش قلنبه شد و پشتش را کرد به من. جوري خودش را پتو پيچ کرد که معلوم نبود سرش کدام طرف است. انگار اين جوري بهتر شد. پتو باز بهتر از فاطمه يا سنگ بود. رفتم نزديک‌تر. دستم را گذاشتم روي پتو. ديدم اصلا حرفم نمي‌آيد. دستم را برداشتم و يک قرن به همان حال ماندم . بعد صداي خودم را شنيدم که به فارسي مي‌گفتم مامان تو را سپرده دست من. خجالت کشيدم از صداي فارسي‌ام. چند لحظه بعد صدايي از پتو آمد. پتو به فارسي گفت چي گفته. به ترکي گفتم گفته مشمول ذمه‌ايد اگر بگذاريد فاطمه‌ي من يک ذره غصه بخورد. پتو تکان نخورد. به فارسي گفتم بلند شو ديگر. اين جوري روحش را عذاب مي‌دهي. پتو لرزيد. ذره ذره پتو داشت گريه مي‌کرد. فکر کردم اگر اين پتو نبود رويم نمي‌شد فاطمه را بغل کنم. پتو را بغل کردم و بوسيدم. بعد من و پتو زار زار گريه کرديم.

روز ديگر شورا

رمان روز ديگر شورا؛ در ۱۰۰ فصل کوتاه و در ۳۲۷ صفحه نوشته شده است. اين رمان نيز مانند ديگر آثار وفي که قهرمانانش زن هستند به زندگي زني به نام شورا مي‌پردازد که در پايان روزهاي جواني و ورود به ميانسالي است. اين اثر در ژانر رئاليسم يا واقع‌گرايي نوشته شده است.

اما اگر بخواهيم نگاهي کليشه‌اي به روز ديگر شورا داشته باشيم، آن را صرفا از منظر يک موضوع تکراري يعني خيانت مورد بررسي قرار مي‌دهيم. اما فريبا وفي در عين سادگي، خلاقيت و ابتکار به خرج داده و داستان را از منظري جديد در اختيار ما مي‌گذارد. او با شجاعت در اين اثر مجالي به احساسات ممنوعه‌ي زنانه داده است.

قصه درباره‌ي شورا، دختري از خانواده‌اي کم‌جمعيت و نسبتا امروزي است که در بدو جواني با پسري از خانواده‌اي شلوغ و تا حدي سنتي ازدواج مي‌کند و سال‌ها بعد با وجود ادامه اين زندگي نارضايتي‌هايي دارد، خستگي و سرگشتگي‌ او را به رابطه‌اي ديگر مي‌کشاند اما همان نيز درماني براي درد تنهايي شورا نيست.

در قسمتي از کتاب مي‌خوانيم:
شورا با عجله خودش را مي‌رساند به اتاقش و منتظر زنگ موبايلش مي‌ماند. فکر اين است که از کي به اين روز افتاد. موبايلش حکم اسباب‌بازي را داشت برايش. پرت‌اش مي‌کرد، گم‌اش مي‌کرد. ديگران پيدايش مي‌کردند مي‌دادند دستش. حالا دستش گم مي‌شود، گوشي گم نمي‎‌شود. پايش گم شود، گوشي گم نمي‎‌شود. شده کپسول اکسيژن برايش. در انتظار زنگ آن نفسش تنگ مي‌شود. بي‌قرار مي‌شود. زنگش انگار زنگ نيست. زنگ زندگي است. زنگ خيال است. گوشي را مي‌چسباند به گوش‌اش و در را نيمه‌باز مي‌گذارد تا صدا به هال نرود.

در راه ويلا

اين کتاب سومين مجموعه داستان فريبا وفي است که  شامل نه داستان کوتاه است. داستان آدم‌هايي که کنار هم زندگي مي‌کنند ولي از درک يکديگر ناتوان هستند. مضامين اجتماعي و واقعيت‌هاي روزمره، آميخته به احساساتي زنانه و عميق روايت مي‌شوند. اين داستان تاکنون به انگليسي ترجمه شده و فيلم کوتاهي از آن به کارگرداني منير قيدي و بازي گوهر خيرانديش تهيه شده است.

اولين داستان اين مجموعه درراه ويلا نام دارد که ماجراي زني است که شوهرش مدام در ماموريت‌هاي طولاني به سر مي‌برد. اين زن داراي دو کودک است و مشکلات و تنهايي‌ها زندگي را براي او  غيرقابل‌ تحمل کرده است در اين ميان او از مادرش هم دلگيري‌هايي به دل دارد که باعث شده روابط محبت‌آميزي باهم نداشته باشند آن‌ها به ويلاي خواهرش در شمال دعوت مي‌شوند و ادامه‌ي داستان حول اين سفر و احساسات او شکل مي‌گيرد. شخصيت‌پردازي در اين داستان بسيار قوي است. داستان سير خطي مشخصي را دنبال مي‌کند و به‌صورت اول ‌شخص روايت مي‌شود.

در قسمتي از کتاب مي‌خوانيم:
اولين تلنگر را مادر شوهرش زد، وقتي که اسم کوچکش را فراموش کرد و صدا زد؛ عروس، بيا پايين. روزهاي بعد با معناي عروس بيشتر خو گرفت. هر چه بود عروس بود و يک روز فهميد که عروس يک نفر نيست. صدها و هزارها عروس ديگر است. رفته رفته دانست که عروس يک عالم معنا دارد که بيشترش به او مربوط نمي‌شود. به صدها عروس پيش از او مربوط مي‌شود. فهميد که هر کاري مي‌کند، سايه‌اي از خاطره و رفتار و منش عروس‌هاي قبل را هم با خودش دارد. طول کشيد تا بفهمد که بيرون آمدن از آن قالب حاضر و آماده سخت است، نشان دادن و ثابت کردن اين که متفاوت است. مثل تمام عروس‌ها نيست. آدمي است که از اين به بعد بايد تعريف بشود، نه اين که تعريف قبل از خودش را يدک بکشد. همه‌ي رفتارهايش به عروس بودنش منسوب مي‌شد، با عروس بودنش داوري مي‌شد ، نه خود خودش.

بي‌باد، بي‌پارو

مجموعه داستان بي‌باد، بي‌پارو شامل دوازده داستان کوتاه است. داستان‌هايي که از ترس‌ها و دغدغه‌هاي آدم‌ها به خصوص زن‌ها حرف مي‌زند. وفي در تمام داستان‌ها به موارد ريزي اشاره مي‌کند و دربار‌يشان مي‌نويسد که ممکن است برخلاف سادگي، بسيار تکان‌دهنده و قابل تامل باشند.

کتاب با داستان زندگي زني مهاجر شروع مي‌شود و با صحنه‌ي داستاني از پرواز پرنده‌اي بر فراز اقيانوس به پايان مي‌رسد. همه‌ي شخصيت‌هاي اين کتاب در رها بودن و تلاش براي پيدا کردن امنيت مشترک هستند. داستان‌ها، شخصيت‌ها به دنبال چرايي‌اند. آنها گاه با سکوت، گاه با فرياد، گاه با فرار از موقعيت دشوار، گاه با رويارويي شجاعانه و گاه با رويا‌پردازي به شرايط سخت خود اعتراض مي‌کنند و با کابوس‌هاي آزاردهنده و ناکامي‌هاي خود مقابله مي‌کنند.

سفر، رويا، دوستي، مرگ، عشق، عصيان، وفاداري، سوءظن و رهايي از تم‌هاي اين مجموعه است.

در بخشي از کتاب مي‌خوانيم:
يک ساعت بيشتر از فيلم گذشته بود و هنوز کارگردان کاري نکرده بود. زن رفت به کلبه‌ي کنار اقيانوس. دوربين هم همراهش رفت. کلبه چوبي و دنج. يک تخت تميز داشت و يک صندلي کهنه. پيراهن سفيدي هم بود. انگار بي‌هوا پرتش کرده بودند و افتاده بود روي دسته صندلي. آدم وسوسه مي‌شد پيراهن را که آستينش به زمين مي‌خورد بردارد و تا کند. دوربين سريع برگشت روي پنجره‌‌ کلبه که دو لته‌اش از تو رو به اقيانوس باز ‌مي‌شد. کم کم داشت از آن همه رنگ و روشنايي و هوايي که زن با يک نفس فرو داد خوشم مي‌آمد. آواز دلنشيني آرام آرام از لبه آب لغزيد و با بلند شدن موج اوج گرفت. دلم خواست يک بار ديگر برگردم توي کلبه. دوست داشتم همه چيز را از آن بالا ببينم. اين دفعه کارگردان صدايم را نشنيد و فيلم را وسط اقيانوس روي بال پرنده‌ي سفيدي تمام کرد.


به پيج اينستاگرامي «آخرين خبر» بپيونديد
instagram.com/akharinkhabar

اخبار بیشتر درباره

اخبار بیشتر درباره