رماننویسی که قبل از کرونا همهچیز را پیشگویی کرد

ترجمان/ اگر نويسندهاي، تنها کمي قبل از کرونا، رماني درباره عالمگيرشدن ويروسي کشنده تحويل انتشارات بدهد، بيشتر بايد جزو پيشگوها حسابش کرد تا رماننويسها.
حتي شايد همهچيز بوي توطئه بگيرد. اما لارنس رايت براي نوشتن آخرين رمانش نه از الهام استفاده کرده و نه از اطلاعات سري. او، وقتي ميخواهد رمان بنويسد، مثل روزنامهنگارها درباره موضوع تحقيق ميکند. رمان اخير او، «آخر اکتبر»، سرشار از اطلاعات ويروسشناسي و تاريخچه همهگيريهاست. او ميگويد «شما ميگوييد پيشگويي، اما من فقط به پيشبيني دانشمندان گوش دادم».
اين ويروس جديد ابتدا در شرق آسيا ديده شد. پيش پاي بهار، يک بيماري همهگير سراسر جهان را گرفت. در آمريکا، کسبوکارها تعطيل شدند، فرودگاهها خالي شدند، اطلاعات نادرست فراگير شدند. رئيسجمهور، که شخصي تفرقهانداز و مشغول تخت برنزهکنندهاش در کاخ سفيد است، مدام بيپايه اطمينان خاطر ميدهد و از معاون خشکهمقدس دروغگويش ميخواهد اين همهگيري را مديريت کند.
اين ميتواند خلاصهاي از اتفاقات دو ماه گذشته باشد، اما پيرنگ آخر اکتبر، رمان جديد لارنس رايت، که با هيجان بسيار دستبهدست ميشود، شباهت غريبي به واقعيت دارد: شيوع جهاني يک بيماري مهلک، بي هيچ درمان شناختهشدهاي، در ميان سيل اطلاعات در اواخر دهه ۲۰۱۰.
«ترسناک است». اين جمله رايت، نويسنده نيويورکر و روزنامهنگار برنده جايزه پوليتزر، است که در مصاحبهاش با گاردين درباره آينده سورئال انتشار رمان خود گفت که موضوعش همهگيري جهاني است، آن هم دقيقاً همزمان با همهگيري در جهان واقعي. «قرار بود اين رمان تنها يک هشدار باشد و هنوز اين خبرهاي هولناک را نشنيده بوديم. هر گاه که روزنامه را باز ميکنم انگار لاي کتاب خودم را باز کردهام. عجيب است». لارنس نگارش رمان را در ۲۰۱۷ آغاز کرد (متن نهايي خود را در تابستان ۲۰۱۹ تحويل داد). آخر اکتبر پيرنگي تحقيقشده و دقيق دارد: جهان با بيماري مهلکي -که زيرمجموعه آنفولانزاي اسپانيايي ۱۹۱۸ است- مواجه ميشود، داستاني که با نثري بيرحمانه و تندوتيز بيان ميشود.
مهارت و تخصص نقاط قوت داستاناند؛ قهرمان آمريکايي رايت، دکتر هنري پارسونز، ويروسشناسي زيرک است که با احساساتي قوي درگير کار مراکز کنترل و پيشگيري از بيماري شده است. او، در گذشتهاي مشکوک، از يک آزمايشگاه سري در فورت دتريک مريلند جدا شده است.
هنري، که مرگومير گستردهاي در يک اردوگاه کار اجباري مردان همجنسگرا در اندونزي نظرش را جلب کرده، به جاکارتا ميرود و در آنجا «ويروس کنگولي» را کشف ميکند که نام اردوگاه را بر خود دارد و نوع جديد و هولناکي از ويروس همراه با خونرويِ آنفولانزاست.
شيوه نگارش رايت علمي و خنثي است؛ خواننده به حفرههاي سينه، ريههاي پر از مايع، بدنهاي کبود بر اثر سيانوز يا کمبود اکسيژن نگاه ميکند. اردوگاه کنگولي قرنطينه ميشود و نهادهاي بهداشتي مختلف موجموج نيرو ميفرستند، افرادي که مثل هنري، پزشکان همهگيري ابولا در ۲۰۱۴ در آفريقاي غربي هستند. اما وقتي يک رانندۀ تاکسي، که نادانسته مبتلا بود در کنار سه ميليون فرد ديگر به حج ميرود، تمام تلاشها براي جلوگيري از شيوع بيماري با شکست مواجه ميشود. طي چند روز افراد دسته دسته در سراسر جهان ميميرند.
ايده داستاني درباره يک همهگيري مدرن در ۲۰۱۰ آغاز شد، زماني که فيلمسازي به نام ريدلي اسکات رايت را تشويق کرد فيلمنامهاي درباره پايان تمدن بنويسد.
رايت، که همواره در نقش يک روزنامهنگار همهگيرشناسها، ميکروبشناسها و ويروسشناسهاي «حقيقتاً خلاق و باهوش» را تحسين ميکرد، گفت: «در ذهن من، احتمال اينکه يک همهگيري تمدن را به پايان برساند از هر چيز ديگر بالاتر بود». آنها هرگز چنين فيلمي نساختند، اما او بيان کرد «هميشه دوست داشتم اين کار را بکنم و فکر ميکنم داستان خوبي هم ميشد. به اين نتيجه رسيدم که اگر بنا باشد دست به قلم شوم، اول بايد تحقيق کنم، تحقيقاتي که نتوانسته بودم متن آنها را براي نوشتن تکميل کنم».
رايت، که بهخاطر تحقيقات کامل و باورنکردني خود در آثار غيرداستانياش شهرت دارد، در تحقيقات براي رمان، رويکردي روزنامهنگارانه داشت. تا آنجا که توانست مطالعه کرد و با متخصصان ارتباط گرفت (در بخش تقدير و تشکر کتاب از متخصصاني از مؤسسات ملي بهداشت، کلمبيا و فايزر نيز تشکر شده بود).
منابع او «همان افرادي بودند که در حال ساخت واکسن هستند؛ آنها ذهنهاي برتر جهاناند». آنها به رايت کمک کردند راه خود را در هزارتوي پزشکياي پيدا کند که در نيمه دوم رمان به آن ميپردازد، يعني زماني که هنري پس از مدتها قرنطينه ميکوشد نزد خانوادهاش در آتلانتا باز گردد. همچنين، رمان را با جزئيات علمي قابل دسترس و غني دربارۀ ويروسها، سلاحهاي بيولوژيک و همهگيريهاي گذشته ميآرايند.
رايت ابتدا ويروس کنگولي را ادامه آنفولانزاي اسپانيايي ۱۹۱۸ ميدانست که بهار به ايالات متحده هم رسيد، در تابستان فروکش کرد و در پاييز با موجي کشندهتر بازگشت.
عنوان آخر اکتبر به بزرگداشت مرگبارترين ماه در تاريخ آمريکا ميپردازد که طي آن ۱۹۵۰۰۰ نفر جان باختند. «سؤالي که من از متخصصان ميپرسيدم اين بود: اگر چيزي شبيه آنفولانزاي ۱۹۱۸ در تمدن امروز ما سر برآورد، چه ميشود؟ آيا آمادگي ما براي مقابله با آن بهتر از اجدادمان است؟ معلوم نيست پاسخ اين سوال چه باشد».
البته ويروس خيالي کنگولي بسيار کشندهتر از کوويد ۱۹ است و نرخ مرگ و مير آن به سارس (۱۵%) و مرس (حدود ۳۵%) نزديکتر است. آخر اکتبر از بحران نسبيِ کنوني فراتر ميرود و به سقوط کامل اجتماعي ميرسد: دولتِ خزيده در پناهگاه، مدرسههاي غارتشده، خودپردازهايي که هيچ يک وجه نقد ندارند.
ميليونها تن ازجمله سلبريتيهايي چون تيلور سويفت در ايالات متحده ميميرند. در برنامـه تلويزيون ملي از چشم رئيسجمهور خون ميچکد؛ يکي از شخصيتها امواج راديو را بالا و پايين ميکند و تنها الکس جونز، نظريهپرداز توطئه، را پيدا ميکند.
رايت در نوشتن نتيجه ژئوپليتيک خود به پشتوانه تخصصي عمل کرده است که از نوشتن کتابهاي غيرداستاني قبلياش پيدا کرده. کتابهايي
جنگ يا رکود يا پاندمي نوعي عکس راديولوژي هستند تا ببينيد زير پوست جامعهاي که در آن زندگي ميکنيد چه ميگذرد
درباره درگيري در خاورميانه (سيزده روز در سپتامبر)، تعصب مذهبي (روشن شدن، گزارشي درباره علمزدگي، که به يک مستند اچبياو در ۲۰۱۵ تبديل شد) و جنگ بر سر ترور (بلنداي برج، درباره ارتباط القاعده با يازده سپتامبر که سبب شد در ۲۰۰۷ جايزه پوليتزر را از آن خود کند).
خود او بيان کرد: «به دشمنيها نگاه کردم، به رقابتها، و تصور کردم چه ميشد اگر استرس را هم به اين فضا اضافه ميکرديم؛ يک همهگيري جهاني را. آن وقت چه ميشد؟ خيلي ناراحتکننده است که اين بازي اتهامزني را همين الآن هم تماشا کنيم و ببينيم که دولتها تقريباً همانطور عمل ميکنند که انتظار داشتيم».
هرچند تا کنون کتاب رايت، بيش از آنکه به اکنون مربوط باشد، حال و هوايي آخرالزماني داشته، اما ميتواند در پيشبيني عناصر متعدد همهگيري جهاني کوويد ما را کمک کند: جرائم نفرت عليه گروههاي اقليتي که بهخاطر شيوع ويروس متهم هستند (در اين رمان، مسلمانها)، کمبود دستگاه تنفس، اطمينانبخشيهاي بيمايه و ناموفق از سوي مديران
اما او هم مانند بسياري ديگر از متخصصان بهداشت عمومي شکست در آزمايش گرفتن را پيشبيني نميکرد. رايت درباره افتضاح آزمايش گرفتن گفت: «من ترسيده بودم و غمگين بودم، زيرا در تجربه من مراکز کنترل و پيشگيري بيماري همواره يکي از مزاياي برجسته دولت آمريکا بودهاند، چيزي که هميشه ميشد رويش حساب کرد، تخصصشان، صبرشان و اعتبارشان. و اينکه آدم ببيند اينطور درماندهاند، واقعاً ناراحتکننده است».
او همچنين يکي از پيشرفتهاي اميدبخش اين همهگيري جهاني را پيشبيني نکرده بود: «اتحاد شهروندان براي رعايت فاصلهگذاري عليرغم هزينههاي فردي، اجتماعي، روحي و مالي بسياري که همراه داشت».
نوعي هيجان وسواسي وجود دارد در خواندن کتابي که سرانگشتي به آتش واقعيت ميزند و سريع دست پس ميکشد، واقعيتي که روزبهروز ناملموستر ميشود اما رايت مراقب است با پيشگويي مشتري جلب نکند.
او گفت: «از سر خوششانسي حدسهايي زدم، اما عمده آن است که آنچه مردم بهعنوان پيشگويي ميخوانند همان چيزهايي است که متخصصان پيشبيني ميکردند و به من گفتند». تخصص، کتابهاي خلاصهنويسي، تمرينات فيلمنامهنويسي، «تمام اينها در دست بودند. هر کسي که علاقهمند بود ميتوانست از اين اطلاعات استفاده کند و من علاقهمند بودم».
اما درباره اينکه وضعيت عاديِ جديد را چطور تصور ميکند، گفت: «فکر ميکنم بر سر يک چندراهي هستيم. جنگ يا رکود يا همهگيري جهاني نوعي عکس راديولوژي هستند تا ببينيد زير پوست جامعهاي که در آن زندگي ميکنيد چه ميگذرد و واقعيت آن را ببينيد، کاستيها و توانمنديهايش را. فکر ميکنم کاستيها بهوضوح آشکارند: تعصب، دشمنيهاي بينالمللي غيرضروري، عدم آمادگي، بياحترامي به دانش، همۀ اينها ويرانياي را به بار آوردهاند که نبايد با آن مواجه ميشديم».
و رايت که ميداند ممکن است افراد از خواندن دربارۀ همهگيري جهاني فرسوده شده باشند، تصديق ميکند «بسياري از افراد از نظر احساسي آمادگي خواندن اين کتاب را ندارند» و اميدوار است افراد در حالي آخر اکتبر را به پايان ببرند که به «درک بهتري از بيماري، شيوع و خطرات همهگيريهاي جهاني رسيدهاند و همچنين، مانند من، تحت تأثير شجاعت و نبوغ کساني قرار گرفتهاند که با اين بيماري مبارزه ميکنند. به همين دليل، کتاب به اين افراد تقديم شده است».