نماد آخرین خبر
  1. جذاب ترین ها
  2. برگزیده
کتاب

داستان"پای بی قرارم" از شرمین نادری (قسمت سی و پنجم)

منبع
اعتماد
بروزرسانی
داستان"پای بی قرارم" از شرمین نادری (قسمت سی و پنجم)

اعتماد/ شب نزديک است ،اين روزها شب به روز خيلي خيلي نزديک است ،براي همين هم هست که مردم شهر براي رفتن به خانه عجله دارند ،کمتر مي پلکند ،کمتر قصه مي گويند ،اصلا کمتر حرف مي زنند .
مي رسند به هم و سرتکان مي دهند و مي گذرند ،انگار نه انگار که مي شود پرسيد چه خبر ؟
مي شود پرسيد چه کار مي کني ؟
مي شود گفت هوا خوب است ،سرد است ،خيابان شلوغ است يا همه چيز تقصير خودشان است .
مردم وقتي هوا سرد مي شود ،وقتي شب نزديک مي شود ،يا وقتي باران مي بارد ،دلشان نمي خواهد از هم سوال کنند ،حس مي کنند جواب ها را مي دانند ،حس مي کنند سوالي باقي نمانده ،سرشان را توي يقه لباسشان فرو مي کنند و مي گذرند و باران ،باران سرد پاييزي يک جوري جاي پايشان را مي شويد انگار هرگز کسي از اين شهر نگذشته است .
آن وقت شب مي آيد ،ترافيک مثل مرضي خيابان را مي گيرد و ماشين ها بوق مي زنند و پليس ها غرزنان راه هاي باز را مي بندند و راه هاي بسته را بسته نگه مي دارند و آدم ها را به سمت خانه هايشان مي فرستند .
درست در اين لحظه من پياده روي مي کنم ،از تاکسي پياده مي شوم و ديوانه وار از بين ماشين هاي ايستاده و مردم بي حوصله و نورهاي تند چراغ هاي ماشين و مغازه ها رد مي شود و خودم را به خياباني خلوت مي رسانم .
بعد باران آهسته اي مي گيرد ،چترم را باز مي کنم و مي روم به سمت کوچه هاي فرعي و زني را مي بينم که با يک کيسه انار از کوچه مي گذرد .
آن وقت گربه اي از سرديواري مي پرد و زن جيغي مي زند و کيسه اش را زمين مي اندازد ،انارها سرجايشان مي ايستند ،گربه فرار مي کند وباران همه ما را خيس مي کند .
زن مي گويد ببخشيد ترساندمت ،مي گويم من از جانب گربه عذر خواهي مي کنم ،باران که مي آيد همه مي خواهند زودتر به خانه برسند ،زن مي گويد ولي من نه و مي رود .
من مي روم ،گربه هم مي رود ،مردم توي ترافيک هم بوق زنان به سمت خانه مي روند و باران زمين را يک جوري مي شويد انگار هيچ کس در خيابان هاي تهران نبوده است .

قسمت قبل:

به پيج اينستاگرامي «آخرين خبر» بپيونديد
instagram.com/akharinkhabar

اخبار بیشتر درباره

اخبار بیشتر درباره