داستان"پای بی قرارم" از شرمین نادری (چهلم)

اعتماد/ روز چهلم روز شکستن روزه است ،روز زدن به کوچه ،بازکردن در اتاق چهل روز بسته شده و روز پايان عزاداري .
روز چهلم که مي آيد وقت برگشتن به زندگي است، همان وقتي که نوزاد ياد مي گيرد در آرامش شب بخوابد و روز را بيدار بماند ، پايان همان زماني است که آدميزاد لازم دارد تا با روزمره هاي تازه تطبيق پيدا کند و زندگي را بپذيرد.
روز چهلم روز پرسه زدن است ،در دنياهاي تازه ،روز قدم زدن در کوچه هايي که تا ديروز غريبه بودند و رسيدن به شهرهاي هرگز نديده و خواندن قصه هاي هرگز نشنيده .
روز چهلم که رسيد بايد کفش هاي نو بپوشي ،به ياد کوزه به سرهاي فيلم پري و بعد ديوانه وار بزني به خيابان و يک طوري بروي که انگار نمي خواهي برگردي ،بعد هم که گرماي مرداد و آفتاب داغ که فرو افتاد ،عصر که رسيد ،مردم که آمدند و خيابان را شلوغ کردند بايد بايستي و بشمري،آدم هاي خندان را بشمري ،آدم هاي گريان را بشمري ،آدم هاي تنها را بشمري و وقتي به چهلمين نفر رسيدي بپرسي آقا /خانم امروز چه روزي است ؟
روز چهلم بايد با چشم هايت بشنوي ،با دست هايت ببيني ،با گوش هايت لمس کني شهر را و يک جوري مسافر وار پرسه بزني انگار هرگز در اين خيابان ها راه نرفته اي و راه ها را گز نکرده اي .
روز چهلم روز شکستن روزه نشستن است ،حتي اگر پا نداري ،روز زدن به کوچه است حتي اگر درها قفلند و تو پشت دري بسته به انتظار ديدن دوباره خيابان سرسبز تابستاني نشسته اي .
روز چهلم همين است ديگر ،روز پرواز روح است ،روزي که روح جدا مي شود از تن و از خانواده از همه وابستگي ها و از رودخانه پر از اشک دوستانش رد مي شود و مي رود که برنگردد ،همين هم هست که مي گويم بايد بدوي سرکوچه و از خانمي که توي کيسه اش نان تازه دارد بپرسي: نان سنگک را از کجا خريده اي خانم و اگر همين طوري که به من نگاه کرد ،به تو نگاه کرد ،فقط بخندي و رد بشوي و بگذاري دوباره به کيسه نان باگتش نگاه کند و بگويد ديوانه است .
روز چهلم روز ديوانگي است ،روز پرسه زدن بي فکر است ،همان روزي است که حافظ از خواب بيدار شده و نوشته چهل سال رنج و غصه کشيديم و عاقبت ،بعد هم تدبيرش را نوشته و آن وقت کاغذ را زير سرش گذاشته و خوابيده .
روز چهلم همان روز باشکوه است ،روزي که روح مي زند بيرون ،روح گير اين بند و آن سلول نمي ماند ،بهترين روز است ،روز آخر است ،روز آخر نشستن را مي گويم .

قسمت قبل:

---

بازار

---

داستان"پاي بي قرارم" از شرمين نادري (قسمت سي و نهم)

1400/03/16 - 12:00

به پيج اينستاگرامي «آخرين خبر» بپيونديد
instagram.com/akharinkhabar