نماد آخرین خبر
  1. جذاب ترین ها
  2. برگزیده
کتاب

داستان"پای بی قرارم" از شرمین نادری (قسمت سی و نهم)

منبع
آخرين خبر
بروزرسانی
داستان"پای بی قرارم" از شرمین نادری (قسمت سی و نهم)

آخرين خبر/ ماسک را که به صورت مي‌زنم، درست عين آدم فضايي‌ها از زمين کنده مي‌شوم، آدم‌ها توي اتوبوس و تاکسي در دورترين فاصله از من مي‌ايستند و پيرزني که جايم را تعارفش کرده‌ام به جاي نشستن بسم‌الله مي‌گويد انگار جن ديده باشد. 
چند بار توضيح مي‌دهم که مريض نيستم، حتي سرما نخورده‌ام، سل و سياه‌سرفه هم ندارم، فقط نمي‌خواهم ناقل ويروسي شوم که عين فيلم‌هاي آخر زماني دارد جهان را تکان سختي مي‌دهد و در عوض آدم‌ها بربر نگاهم مي‌کنند، جوري که انگار مريخي‌ها را زياد دوست نداشته باشند. 
براي همين هم هست که از سر خيابان فاطمي اتوبوس پياده مي‌شوم و از کوچه و پس‌کوچه‌ها مي‌روم به سمت خيابان حافظ و بعدازآن جا به سمت لارستان مي‌پيچم. 
بعد همين طور که در آفتاب دل‌چسب زمستاني سربالايي را گز مي‌کنم ماسک را زير چانه مي‌کشم و با دماغم يخ‌زده‌ام سرماي غريب تازه را مي‌بويم. 
آن وقت اما پيرمردي که نان تازه خريده از کنارم رد مي‌شود و مي‌گويد سرما مي‌خوري و دوستم در کتاب‌فروشي لارستان مي‌پرسد چطور نفس مي‌کشي؟ 
 زني هم که با کلاه بافتني و کفش روباز پشت چراغ ايستاده با ماسک بنفشش چنان لبخند آشنايي به من مي‌زند که انگار يعني اوا تو هم از مريخ آمدي؟ 
زن البته که ايراني نيست، از هرجايي که آمده زياد عادت به سرما نداشته و کاپشن چند لايه و کفش صندل و ماسک بنفشش من را ياد فيلم‌هاي علمي تخيلي مي‌اندازد. 
مي‌گويم گودمورنيگ که چراغ سبز مي‌شود و زن رد مي‌شود و برايم دست تکان مي‌دهد، لابد معني‌اش اين است که اگر بخواهي خيلي رعايت کني اصلاً نبايد باکسي سلام و احوال‌پرسي هم بکني. 
پس مي‌گويم گودباي و از خيابان مطهري مي‌پيچم سمت ميرزاي شيرازي و سربالايي را براي خودم راه مي‌روم و به ماشين‌ها و بچه‌ها و آدم‌هايي نگاه مي‌کنم که ماسک بنفش و آبي ندارند، شايد اگر کسي توي مترو و اتوبوس ماسک‌هاي رنگي مي‌فروخت، خيلي‌هاي ديگر هم با من به مريخ مي‌آمدند، کسي چه مي‌داند؟ «اين داستان براي قبل از شيوه ويروس کرونا است.»

قسمت قبل:

به پيج اينستاگرامي «آخرين خبر» بپيونديد
instagram.com/akharinkhabar

اخبار بیشتر درباره

اخبار بیشتر درباره