نماد آخرین خبر

حسن جوهرچی: دوره سوپراستاری ما در تلویزیون گذشت

منبع
جام جم
بروزرسانی
حسن جوهرچی: دوره سوپراستاری ما در تلویزیون گذشت
جام جم/ جشن تولد حسن جوهرچي در روزنامه جام‌جم، دو روز زودتر برگزار شد که ما امروز بتوانيم اين گفت‌وگو را در روز تولدش يعني همين امروز منتشر کنيم؛ او از آبيک قزوين خودش را به روزنامه رساند و در پايان يک روز پرمشغله با هم گفت‌وگو کرديم. ياد گذشته، خاطرات خوب دوران کودکي و نوجواني، خستگي را از حسن جوهرچي دور کرد و لحظات شيريني براي ما ساخت که آنها را با شما شريک مي‌شويم. در همان سني که هستيم فکر مي‌کنم، صرف نظر از اين که بازيگر هستم و گاهي ممکن است در نقشي، سني بالاتر يا پايين‌تر از سن خودم را زندگي کنم. بهتر است در زندگي همان سني باشيم که واقعا هستيم. من حالا 48 ساله هستم و مي‌خواهم يک آدم 48 ساله باشم نه کمتر، نه بيشتر! اگرچه برخي ممکن است هرگز به پختگي نرسند، اما به طور طبيعي، نيمه دوم زندگي هر کسي که از 40 يا 45 سالگي به بعد شروع مي‌شود، زمان رسيدن به ثبات و آرامش است و هر کس در اين سن سعي مي‌کند آرام‌آرام چيزهايي از خودش به يادگار بگذارد که به درد نسل‌هاي بعدي بخورد. البته ما بازيگر‌ها به دليل وضعيت کاري‌مان شايد از جواني شروع کرده‌ايم به يادگار گذاشتن. مادر مسئول بچه‌هاي موفقي دارم و اين قطعا نشان از حضور يک مادر مسئول دارد؛ مادري که هم کارها و مسئوليت‌هاي خودش را انجام داده، هم مسئوليت بچه‌ها را به عهده داشته و به نوعي جور مرا کشيده است؛ آن هم در مورد بچه‌ها که روز به روز بزرگ‌تر مي‌شوند و احتياجات‌شان بيشتر مي‌شود. خوشبختانه بچه‌ها به لطف مادرشان در محيط خوبي بزرگ شده‌اند. شيطنت نزديک به شرارت در کودکي بويژه در نوجواني زياد شيطنت کرده‌ام؛ بخصوص دوره دبيرستان که البته بهترين مقطع زندگي من هم است. با تعدادي از دوستان همراه بوديم و هر آتشي که فکرش را بکنيد، سوزانده‌ايم. اصلا از صبح که بيدار مي‌شديم به جاي هر چيزي به اين فکر مي‌کرديم که امروز سر‌به‌سر چه کسي بگذاريم. در برخي مواقع کار از شيطنت مي‌گذشت. معمولا ترجيح مي‌دهم خاطره‌اي از آن دوران تعريف نکنم چون بدآموزي دارد و راستش گاهي خودم از کارهايي که مي‌کرديم، خجالت مي‌کشم. گاهي به خودم مي‌گويم چرا آقاي شمس (دبير زبان انگليسي) را اين‌قدر آزار دادم؟! ديدار دوباره پس از 15 سال بعد از پايان سريال «در پناه تو» ديگر خانم زنگنه را نديدم تا حدود شش سال پيش که در فيلم تلويزيوني «رايزن عشق» با هم بازي کرديم. از ميان بازيگران سريال «در پناه تو» من، خانم زنگنه و پارسا پيروزفر بيشتر از ديگران در تلويزيون به بازيگري ادامه داديم. کيومرث مرادي از همان روز اول هم دغدغه تئاتر داشت و کارش را در همين زمينه ادامه داد. اتابک نادري هم همين طور و البته مديريت در اداره تئاتر هم مزيد بر علت بود که او را کمتر ببينيم . با همه اينها معتقدم تک تک ما دوران سوپراستاري در تلويزيون را پشت سر گذاشته ايم. در آن روزها من واقعا جواب تلفن تهيه‌کنندگان را نمي‌دادم. به واقع شرمنده مي‌شدم چون مثلا در سال 77 بوديم و من کارهايم تا پايان سال 79 برنامه‌ريزي شده بود. قبل از ما بازيگراني بودند که داشتند مي‌درخشيدند و ما جاي آنها را گرفتيم، بعد ما رفتيم و ديگران آمدند. اين سير طبيعي است. البته زماني که سريال «در پناه تو» پخش مي‌شد، دو تا شبکه داشتيم و حجم توليدات و تعداد بازيگران محدود بود. پدر تلفني حرفه ما سفر دارد، دوري از خانواده دارد و اين خيلي طبيعي است که من پدر کاملي براي بچه‌هايم نبودم، مثلا وقتي جابربن‌حيان را بازي مي‌کردم سه ماه فرزندانم را نديدم. به پدر تلفني بدل شده بودم. اين سير محتوم زندگي همه بازيگران است و احتمالا به اين مربوط است که ما حرفه خودمان را بيش از اندازه دوست داريم، نسبت به اين حرفه بسيار خودخواه هستيم درنتيجه کم و کاستي‌هاي ديگر در جنبه‌هاي ديگر ايجاد مي‌شود. من خيلي کم با فرزندانم به شهر بازي رفته‌ام؛ در مجموع به اندازه يکي دو بار. هروقت با هم مسافرت رفتيم، دم در خانه سوار وسيله نقليه و جلوي هتل پياده شده‌ام درحالي که آدم‌ها مسافرت مي‌روند که جاهاي جديد را ببينند، دور بزنند، بگردند و خوش بگذرانند، اما متاسفانه ما بازيگرها چنين تجربياتي را کم داريم؛ حالا بچه‌ها بزرگ‌تر شده‌اند و درگير درس و دانشگاه هستند و اصلا فرصت زيادي براي اين کارها نيست. جواني، فصل دوستي آدم‌ها وقتي جوان هستند خيلي زودتر و راحت‌تر با هم ارتباط دوستانه برقرار مي‌کنند. در سريال «در پناه تو» و فيلم «ضيافت» همه بازيگران خيلي زود با هم دوست شدند. البته آقاي کيميايي در فيلم «ضيافت» کار بسيار هوشمندانه‌اي کرد. سه چهار روز اول فيلمبرداري، همه ما سر صحنه حاضر مي‌شديم و گريم‌مان مي‌کردند، اما بازي نداشتيم و فقط نماهاي مربوط به صاحب رستوران تصويربرداري مي‌شد. ما سر صحنه بوديم و با هم معاشرت مي‌کرديم؛ گاهي مي‌رفتيم با هم شيريني مي‌خريديم، کله‌پاچه مي‌خورديم، مي‌گشتيم و شوخي مي‌کرديم. در نتيجه روزي که در مقابل دوربين قرار گرفتيم انگار سال‌ها بود که با هم دوستيم. در حالي که من فقط با فريبرز عرب‌نيا ارتباط دوستانه داشتم و با مهدي خيامي، خسرو رجوي يا بهزاد خداويسي همکاري نکرده بودم. دروغ بزرگ به اکبر رادي يک بار دروغي به مرحوم اکبر رادي گفتم، اما اميدوارم روح ايشان از من راضي باشد. ايشان در دوران دبيرستان، دبير ادبيات ما بودند. به بچه‌ها گفتند براي زنگ انشا يک کتاب را خلاصه‌نويسي کنيد. من چون تئاتر بازي مي‌کردم با اين مقوله مانوس بودم، اما بقيه همکلاسي‌ها نه. بنابراين من استقبال کردم و بچه‌ها معترض شدند که چرا خودشيريني کردم. من هم به آنها گفتم: برويد شما هم مثل من ياد بگيريد. از همان لحظه تا شبي که فردا کلاس ادبيات داشتيم هيچ کاري نکردم و حالا مانده بودم که با آبرويم چه کنم! تا اين که يادم آمد کتاب فاوست ترجمه سعيد نفيسي را دارم. در انتهاي کتاب خلاصه‌اش نوشته شده بود و من همان را رونويسي کردم و بردم سر کلاس. هيچ‌کسي خلاصه‌نويسي نکرده بود جز من! مرحوم رادي از اين که من گوته را مي‌شناختم و فاوست را خوانده بودم خيلي به هيجان آمد و اصرار کرد من سر کلاس خلاصه‌اي را که نوشته‌ام، بخوانم! از من انکار و از ايشان اصرار بالاخره مجبور شدم، متن را بخوانم اما از پس کلمات ثقيل خلاصه کتاب بر نيامدم و در نتيجه مرحوم رادي فهميدند که من تقلب کردم. يکباره از کوره در رفت و گفت تقلب کردي، اما من زير بار نرفتم. بعد از دبيرستان پيش مي‌آمد که استاد رادي را ببينم. تا روزي که فوت کردند هر وقت مرا مي‌ديد، مي‌گفت: حسن آن خلاصه را از روي کتاب نوشتي و من تا روز آخر مي‌گفتم نه! زندگي در سني ديگر بازيگر گاهي ممکن است، در يک نقش پيرتر يا جوان‌تر از سن خودش ظاهر شود، اما تجربه‌هاي واقعي زندگي فقط با گذشت زمان و در وقت خودشان مي‌رسند. من 37 ساله بودم که در سريال غريبانه به کارگرداني قاسم جعفري نقشي همسن امروز خودم را بازي کردم. در آن نقش، پدري بودم که يک فرزند 22 ساله داشتم و حالا که دختر خودم 22 ساله است، مي‌بينم پدر يک فرزند 22 ساله با پدر يک فرزند مثلا هشت ساله هم در تجربه و هم در نگاهشان به زندگي تفاوت دارند. يا مثلا حدود 25 سال پيش وقتي «بر بال فرشتگان» را بازي کردم، 24 ساله بودم و نقش يک فرمانده رزمي را به عهده داشتم. اگرچه براي آن فيلم جايزه بهترين بازيگر جشنواره دفاع مقدس را دريافت کردم، اما حالا که در مناسبت‌هايي مانند دفاع مقدس فيلم را مي‌بينم به خودم مي‌گويم کاش مي‌شد الان اين نقش را بازي مي‌کردم. قطعا نوع نگاه من به اتفاقات جهان پيرامونم نسبت به ده سال پيش متفاوت شده و قطعا ده سال پيش نسبت به ده سال قبل‌تر از آن متفاوت بوده است. نقش‌هايم را دوست دارم شايد گاهي دلم بخواهد برخي نقش‌ها را امروز بازي مي‌کردم و از تجربه‌هاي امروزم براي ايفاي آنها بهره مي‌گرفتم؛ اما براي نقش‌هايم افسوس نمي‌خورم. هر نقشي را که بازي کردم، در همان مقطع زماني، سعي کردم بهترين کاري باشد که مي‌توانم ارائه کنم. گاهي فکر مي‌کنم الان اگر قرار باشد نقش يک خلبان، ارتشي، بسيجي، نيروي دريايي يا پاسدار را بازي کنم، خيلي بهتر از زماني بازي خواهم کرد که 28 ساله بودم. با کانال تلگرامي «آخرين خبر» همراه شويد