چرا سریال «بوی باران» سراسر غم و غصه بود؟

محمود معظمي کارگردان، عباس رياحي يکي از نويسندگان از طرف تيم توليد سريال «بوي باران» و همچنين حسين سلطان محمدي منتقد سينما و تلويزيون و عبدالرضا سپنجي متخصص حوزه رسانه و مدرس دانشگاه از حاضران در اين نشست بودند.
در بخش اول اين نشست به مواردي چون ضعف در شخصيتپردازي کاراکترهاي اصلي سريال و کمبود شخصيتهاي الگو در «بوي باران» اشاره شد.
بخش دوم اين نشست به موارد کليتري درباره مديريت توليد و پخش سريالهاي تلويزيوني و همچنين کيفيت نمايش خشونت و تلخي در اين سريالها اختصاص پيدا کرده است.
بخش دوم و پاياني نشست آسيبشناسي سريال «بوي باران» را در ادامه ميخوانيد:
* يکي از مواردي که در سريال «بوي باران» براي مخاطب بسيار پررنگ بود، نحوه شخصيتپردازي کاراکترها بود که هر يک به نوعي در زندگي خود حسي از بدبختي را تحمل ميکردند و بارها به عيان از آن حرف ميزدند...
عباس رياحي: شما ميگوييد در اين سريال همه بدبخت هستند اما من ميخواهم نکتهاي را بيان کنم و بگويم اگر کاراکتر بخواهد به يک نقطهاي برسد بايد از يک سري موانع عبور کند. در اين مسير همه چيز که خوب نيست. من فيلمنامه نويس هستم و از يک الگو استفاده ميکنم
به طور مثال اول داستان يک خانواده را نشان ميدهيد که همه با هم خوب هستند و بعد يک سنگ را در آب مياندازيد و نوعي واگرايي ايجاد ميکنيد و بعد در نهايت ممکن است کار را جمع کنيد. اين نوع درام خواهناخواه تنش و امنيت ذهني مخاطب را بهم ميريزد.
من از خانواده سيمين و سياوش مثال ميزنم. اينها دچار واگرايي هستند شهاب پسر خانواده حرف مادر را نميخواند و مادر هم متقابلا به حرف او توجهي ندارد البته حرمتي بين سيمين و مادرشوهرش وجود دارد، سياوش هم که به خانه نميآيد و اگر هم بيايد سيمين با طعنه و کنايه با او حرف ميزند اما همين خانواده در پايان به انسجام ميرسد.
* آنها به چه انسجامي ميرسند؟ مادربزگ ميميرد. شهاب در زندان است و اتفاقا مخاطب نميفهمد روند رابطهاي که بين سيمين و سياوش شکراب بود چطور درست ميشود؟
رياحي: ببينيد يکي از مواردي که در رابطه اينها مهم بود نوع ديالوگهايشان بود. برخي ميگويند اين سريال خشن است اما اتفاقاً اين سريال خيلي اين پتانسيل را داشت که تنشهاي کلامي و داد و بيداد در آن بالا برود اما ما سعي کرديم که از اين ماجرا پرهيز کنيم چون خود موضوع ملتهب بود. وقتي به موضوع آسيبهاي اجتماعي مثل طلاق، پولشويي، اعتياد، و.. ميپردازيد خواه ناخواه تنش بالا ميرود.
کجا در اين سريال ديده ميشود که صداي سيمين و سياوش مقابل هم بالا برود. حتي در خانواده ترانه، پدر او از نوعي اتوريته برخوردار است و بد نيست که ما نشان دهيم او سر فرزندش که شوهر دارد داد ميزند اما در اين سريال از تنشهاي اضافه دوري کرديم.
* من اينجا حتي درباره خشونت سريال حرف نميزنم که جاي خود را دارد، بحث من اين است که چرا اين کاراکترها اينقدر حسرت و بدبختي دارند؟
محمود معظمي: من فکر ميکنم شما بحث هشدار و تجويز را با هم اشتباه گرفتهايد. به طور مثال بيمار پيش دکتر ميرود و دکتر به او ميگويد چهار غده سرطاني دارد. انتقادات به اين سريال مثل اين است که دکتر را کتک بزنيم و بگوييم چرا به بيمار هشدار دادي که چهار غده سرطاني دارد. در خانواده ترانه که مذهبي و از قشر متوسط رو به پايين هستند پسري وجود دارد که زحمت نميکشد و اتفاقا ترانه دختر زحمت کشي است و ما هر دو اينها را با هم نشان ميدهيم.
* اتفاقاً ترانهاي که براي پزشکي زحمت ميکشد براي حقيقتجويي هم بايد زحمت بکشد. نه اينکه کشوي خانهها را بيرون بکشد اين تجاوز به حريم شخصي خانههاست. ما در سريال قرار است نوعي سبک زندگي نشان دهيم. ترانه بايد براي حقيقتجويي هم همين قدر زحمت بکشد نه اينکه...
معظمي: ما داريم يک شخص نجاتدهنده را تعريف ميکنيم...
* اين نجات بخشي بايد با المانهاي جامعه ما هماهنگ باشد...
معظمي: او براي نجات جان برادرش که پاي اعدام است تلاش ميکند و به لحاظ خط داستاني و پيشبرد آن شايد اشتباه هم بکند.
* او در اين راه دروغ ميگويد.
معظمي: او عليرغم ميلش مجبور به دروغ مصلحتي ميشود و بعد هم دچار عذاب وجدان ميشود...
* در جامعهاي زندگي ميکنيم که بسياري به اسم مصلحت دروغ ميگويند پس اين سريال چه نکتهاي بيشتر از جامعه دارد؟
معظمي: ما در اين سريال سقط جنين را نقد کرديم و نشان داديم که ترانه پيش يک روحاني ميرود و اين يعني سبک زندگي اسلامي...
* اتفاقاً مشکل همين است که نميتوان با قرار دادن يک ديالوگ با يک روحاني سريال را مذهبي کرد.
معظمي: ما اين مسائل مذهبي را در همه خانوادهها نشان دادهايم.
* شما خواستهايد نمايي از همه اينها را در سريال نمايش دهيد که بيشتر قصههاي پراکندهاي از اين اتفاقات شده است.
معظمي: به هر حال سريال قصه چند خانواده است که به صورت موازي جلو ميرود.
* بله ولي منظور اين است که مخاطب را به نتايجي که شما ميگوييد نميرساند و فقط قصه پردازيهايي دارد که ميتوانست تا ابد ادامه يابد.
معظمي: خيلي از مخاطبان به اين نتيجه رسيدهاند و شايد خيليها هم برداشت ديگري داشته باشند. درباره شخصيت نجات دهنده هم تک به تک ميتوانيم مثال بزنيم.
* بله مثال بزنيد چون من جوابم را نگرفتم.
معظمي: سياوش در ۱۰ سال گذشته به دليل اشتباهاتي که کرده است يک طلاق عاطفي دارد.
* شخصيت سياوش اگرچه نمايش داده ميشود که اهل خير است اما خودش باگ شخصيتپردازي سريال است که به همه کمک ميکند اما خانوادهاش را نميتواند سروسامان دهد.
معظمي: ما از اين زاويه او را ديديم که او کار خير ميکند و به بسياري از معتادان کمک ميکند اما به دليل حضور نداشتن بالاي سرخانوادهاش آسيبي به خانواده وارد شده است و شهاب اين نبود او را حس کرده است. ما نشان داديم نبود پدر و مادر آسيبي را به خانوادهها ميزند که حالا در اين داستان به بحران مواد مخدر رسيده است.
* اتفاقاً من هم همين را ميگويم پس چه اهميتي دارد که نشان دهيم او کار خير ميکند و آدم خوبي است!؟
عبدالرضا سپنجي: فکر ميکنم اينطور که شما ميفرماييد سريال خيلي هم سفيدنمايي کرده است...(ميخندد)
رياحي: (با خنده) شما حد وسط را بيان کنيد...
سپنجي: نه من با واژه سياهنمايي موافق نيستم و اتفاقا اگر مسالهاي در جامعه داريم و آنها را بيان کنيم سياه نمايي نيست. اتفاقا بيان اين موارد به ما کمک ميکند که يک نقد اجتماعي اقتصادي مناسب داشته باشيم و آنها را اصلاح کنيم ولي اينطور که گفته ميشود هرکسي که در اين سريال نمايش داده شده مسالهاش حل شده است اين هم به سفيدنمايي شبيه است و اين هم خطاست.
من فراتر از اين، نکتهاي درباره روند سريالسازي دارم اين آخرين سريال شما نخواهد بود. ما مجموعهاي در صداوسيما با نام سيمافيلم ميشناسيم که توليد سريال را در سازمان سامان ميدهد. ببينيد شما ميتوانستيد يک ميني سريال بسازيد و همه اين حرفها را هم بزنيد و اين سريال را هم جمع و جورتر بسازيد. روند سريال سازي در جهان به اين شکل نيست که يک باره ۷۰ تا ۸۰ قسمت بسازند و بگويند آش کشک خاله است بايد بنشينيد و ببينيد!
يک ميني سريال به شکل پايلوت ميسازند. اتفاقا اگر ميگويم کار پژوهشي اين سريال مخدوش است به همين دلايل ميگويم چون براساس پايلوت نظرسنجي کرده و نگاه مخاطب را استخراج کرده و روند را اصلاح ميکنند.
اين روند که چون به طور مثال کرهايها ۵۰۰ قسمتي ميسازند ما هم ۱۰۰ قسمت سريال بسازيم کار غلطي است. سريالهاي کرهاي، کلمبيايي و... معياري دارد خود ما اتفاقاً در دنيا با سينماي اجتماعي آپارتمانيمان خيلي حرف زدهايم و چرا اين نگاه را در سريال سازي انجام ندهيم تا اينکه بخواهيم يک کلوني درست کنيم و همه مسائل و معضلات و سوژهها را نمايش دهيم و بگوييم ما همه نهادهاي حاکميتي را نمايش داديم و همه را هم به صورت عالي تصوير کرده ايم.
معظمي: بحثي که درباره کل ايران داريد درست است اما سريالهاي طولاني جذابيت خود را دارد. اين سريالها عميق تر است و تاثير بيشتري روي مخاطب ميگذارد.
* ما زماني سريالهاي طنز ۹۰ شبي زياد داشتيم ولي اکنون که از ماه رمضان دائم سريالهاي تلخ داشتهايم اين روند نبايد مديريت بهتري داشته باشد؟
معظمي: در دوران مديريت جديد سازمان، خيليها مشغول به کارشدند و در ژانرهاي مختلف اثرات خوبي توليد شده و قرار نيست فقط کارهاي طنز توليد شود بلکه بايد مجموعهاي از اثار در گونههاي مختلف توليد شوند. همچنين در اين چند سال به شدت روي کارها نظارت داشتهاند و به درستي عمل ميکنند.
* در خود ماه رمضان سه سريال داشتيم که در هر سه هم خشونت نمايان بود...
معظمي: بايد ببينيم تعريفمان از خشونت چيست؟
* ميزان کشتار، داد و بيداد، صحنههاي آزاردهنده که اتفاقا در سريال خود شما حدود ۱۰ مورد کشت و کشتار رخ داد.
معظمي: ببينيد کارهاي ملودرام عميقتر است و تاثير بيشتري روي مخاطب ميگذارد. ذهن مخاطب را تا مدتها درگير ميکند و آموزش ميدهد شايد اکنون هيچ يک از ما حتي يکي سکانس از آخرين سريال کمدي را که در تلويزيون ديدهايم به ياد نداشته باشيم.
* فکر نميکنيد اين تاثير در خشونت و تلخيِ زياد ميتواند نتيجه عکس داشته باشد؟
معظمي: به هيچ وجه. جذابترين سريالها کارهاي اجتماعي و معمايي است چون آن طرف هم هشدار ميدهد. اين را در نظر بگيريد که چند هزار نفر در اين سالها از طريق سريال سازي مشغول به کار شدند و سريالهاي زيادي ساخته شد و سرنوشت خيلي از اين ادمها و خانوادههايشان که سالها در بيکاري بودند به نوع ديگري رقم خورد. درجهبندي شد و به همه دوستان کارهايي سپرده شد و اين اتفاق خوبي بود. بالاخره بين اين کارها برخي از سريالها هم ممکن است دچار معايب بيشتري باشد.
* به لحاظ هشدارآميز بودن و فرهنگسازي؟ شما موافق هستيد آقاي سلطان محمدي؟
حسين سلطان محمدي: ما در اين سريال ديديم که خانوادهها تشويق شدند که مراقب اعضاي خانواده باشند و يا بازپرس و وکيل که از هم جدا شده بودند دوباره به هم نزديک شدند. به اينکه در جامعه ما به افغانها هم کمک ميشود، اشاره شد. در بحث مجلس شوراي اسلامي و سياست نيز اين هشدار بود که بايد نظارت وجود داشته باشد. ما اين نکات مثبت را ميبينيم ولي توازني بين اين موارد وجود نداشت و اقدام شخصي کاراکترها پررنگ تر ديده ميشد شايد شما ميخواستيد قهرمان نشان دهيد ولي سريال ناخواسته افراد را تشويق ميکند که به اين ترتيب جلو بروند.
معظمي: نه اينطور نيست چون ما عواقب کاراکترهايي مثل ترانه و سهيل را ميبينيم که نبايد تنهايي تصميم بگيرند و تبعاتش را ميبينند. حتي فرشته شخصيت عبرت است او دچار آسيبي ميشود و يک بار کشته ميشود و تمام اتفاقات عالم سر او و مرجان ميآيد.
* غير از فرشته و مرجان که ميگوييد شخصيت عبرت هستند و شخصيتهاي آسيب ديدهاي که در سريال ميبينيم ما شخصيت الگويي در اين داستان نداريم.
معظمي: چطور نداريم؟
* مثلا ترانه چطور ميتواند شخصيت الگو قرار بگيرد؟
معظمي: او الگويي از يک خانواده متوسط و مذهبي است که از همه چيز خود ميگذرد و شروع ميکند به نجات خانواده اش. در زمان زنداني بودن پدر بار خانواده را به دوش ميکشد.
* وقتي ميگوييم الگو يعني معرفي شخصي که هنجارهايي را رعايت ميکند و او را به مخاطب پيشنهاد ميدهيم تا مثل او شود اما مخاطب بايد ياد بگيرد که برود به خانههاي ديگران براي تجسس و قرص خوراندن و دروغ گفتن...
معظمي: ما واکنشها و تبعات را نشان داديم.
* سريال نميتواند صرفا نمايشي از واکنشها و تبعات باشد با نمايش هنجارهاست که ميتوان الگوها را تصوير کرد.
معظمي: ما هم واکنشها را نشان داديم و هم عواقب آن را.
سلطان محمدي: با نمايش اين موقعيتها مردم ايران به اين نتيجه ميرسند که چه خوب ما هم اين چنين پيش ميرويم و حالا ممکن است چند روزي هم زنداني شويم.
معظمي: ما تحول را هم در اين شخصيت نمايش ميدهيم.
رياحي: اين را هم بايد در نظر بگيريم که اين يک کار نمايشي است.
* به هر حال آقاي معظمي گفتند قرار است يک اثر تاثيرگذار و هشدار آميز باشد.
سلطان محمدي: ما به اين تک رويها اشاره ميکنيم تا به يک نقاط اطمينان بخش امن وصل شويم.
معظمي: بله کاملا تحليل درستي است.
* بحث بعدي خشونتي است که در اين سريال نمايش داده شد چقدر اين صحنهها ميتواند آسيبزا باشد؟
سپنجي: بايد به بحث ردهبندي سني پرداخت که در دنيا بر اساس دو معيار خشونت و محتواي جنسي در نظر گرفته ميشود. در اين سريال گاهي به شکل ناگهاني در وسط سريال و قبل از صحنه خشونت آميز يک هشدار زير ۱۲ سال يا زير ۱۶ سال ظاهر ميشد که اين به نظرم اتفاقي عجيب بود. چنين چيزي نسبت به دنيا يک خرق عادت است و به نام صداوسيما ثبت ميشود که وسط يک سريال ناگهان هشدار ميدهند يعني مخاطب نميداند وسط سريال بايد چشمان فرزندش را ببندد يا او را ناگهان بيرون کند. اين سياست گذاري شما بود يا بعدا براي سريال در نظر گرفته شد؟
معظمي: خير من هم بعد از پخش سريال متوجه اين ماجرا شدم ولي مساله اين است که سريال شبکه يک که ساعت ده به بعد پخش ميشود که کودک نبايد پاي تلويزيون باشد.
* بيشتر کودکان در اين بازه زماني بيدار هستند ضمن اينکه اين گروه سني براي نوجوانان زير ۱۶ سال هم بوده است که قطعا در اين ساعت بيدار هستند و سريال را تماشا ميکنند.
سپنجي: اينکه بايد خواب باشند بحث ديگري است چون اکنون اين اتفاق رخ نميدهد...
معظمي: اينها بخشهايي بود که ما مجبور بوديم در داستان از المان خشونت استفاده کنيم. ما در سازمان صداوسيما کار کردهايم، قواعد و ساختارها را ميدانيم و من به عنوان کارگردان راغب هستم برخي از اين صحنهها وجود داشته باشد نه اينکه به حذف و سانسور بخوريم. به هر حال برخي از اين صحنهها به روابط و انگيزههاي کاراکترها مربوط ميشود و درام کار است که تعيين ميکند.
سپنجي: به هر حال در شبکهاي که عموميتر است بايد بيشتر دقت کنيم. اين اتفاق در شبکههاي دنيا هم رخ نميدهد. من انتقادم را نسبت به صداوسيما مطرح ميکنم حتي در خبرش هم هر نکتهاي را نشان ميدهد و کشتار فجيع را هم به تصوير ميکشد مثلا رسانههاي دنيا هشدار ميدهند که اين تصاوير براي کسانيکه صرع دارند و يا اختلال رواني دارند آسيب زاست.
معظمي: فکر ميکنم اتفاقا نظارت زيادي وجود دارد.
سپنجي: خطاب من در اينجا بيشتر روي خود مديران است که بدانيم به طور مثال بعد از ۱۲ شب صحنههايي پخش ميشود که برخي نبايد شاهد آنها باشند. درست است که بايد نقد اجتماعي و نقد فرهنگي داشته باشيم ولي نبايد رسانه را همه چيز پنداري فرض کنيم. مساله اجتماعي بايد در نهاد اجتماع و با کارشناس اجتماعي و فرهنگي حل شود. اين مساله هم مساله اجتماعي و فرهنگي است و اينگونه نيست که بگوييم ما سريالي ساخته ايم که ملغمهاي از همه مسائل را در سريال آورده ايم و همه اينها حل ميشود خير اصلا اينگونه نيست البته باز هم ميگويم خطاب من روي نهادهاي بالادستي است.
معظمي: ولي تاثيرش در رسانه خيلي بالاست.
سپنجي: ببينيد بحث تاثيرگذاري هم نکات خودش را دارد ما در آموزش مبحث تاثير رسانه را داريم که ارائه محتوا و فرم بايد چارچوبهايي داشته باشد و در نظر بگيريم که آنچه بيان ميشود براي چه مخاطبي در چه سني و چگونه طرح ميشود.
* مساله ديگري هم که البته تلويزيون بايد در نظر بگيرد اين است که پخش چنين سريالهايي را مديريت کند. زمانبندي سريال به گونهاي بوده است که تلويزيون «عصر جديد»، «دورهمي»، «خندوانه» و يا ديگر برنامههاي شاد را نداشت و چندين سريال جدي و ملودرام در کنار هم قرار گرفتند و ناخودآگاه ميتواند تاثير تلخي و خشونت سريال را بالاتر هم ببرد.
سپنجي: بله رسانه به شادي معنادار و عميق هم نياز دارد مردم اکنون در سينما فيلمهاي سطحياي ميبينند. سرگرم سازي وظيفه رسانه است و اين را هم بايد جدي گرفت.
سلطان محمدي: اين ترکيب درست، اکنون در برنامهها و سريالهاي تلويزيون وجود ندارد ابتداي شب سريال «ستايش» است که اثري ملودرام است بعد شبکه ديگر «ترور خاموش» را بايد ببينيد که داستاني ملتهب دارد، شبکه ديگر «هشدار براي کبرا ۱۱» است که پر از حادثه است و همينطور همه شبکهها فيلم و سريالهايي دارند که پر از حوادث تکان دهنده و تلخ است.