نماد آخرین خبر

خاطره سیدمحمد بهشتی از ردکردن دعوت سفیر فرانسه توسط کیارستمی

منبع
شرق
بروزرسانی
خاطره سیدمحمد بهشتی از ردکردن دعوت سفیر فرانسه توسط کیارستمی
شرق/ روزنامه شرق با سيدمحمدبهشتي از مديران باسابقه فرهنگي و مديرعامل اسبق بنياد سينمايي فارابي مصاحبه اي انجام داده است. بخشهايي از اظهارات او را مي خوانيد: *هيچ موزه مهم هنر معاصري در دنيا نيست که آثاري از ايران نداشته باشد. در حراجي‌هاي بزرگ دنيا آثار ايراني خريد و فروش مي‌شوند. تقريبا هيچ موقعيت بين‌المللي نيست که سينماي ما جايزه نبرده باشد. وقتي مي‌گويند صد فيلم برتر تاريخ سينما، حتما چند مورد متعلق به ايران است. آيا در صنعت هم چنين جايگاهي داريم؟ *الان با سرمايه‌گذاري عظيمي که برخي نهادها مي‌کنند، سينما را از مسير واقعي خودش خارج کرده‌اند! کاش همچنان سينما مورد توجه و حمايتشان واقع نمي‌شد. البته اگر بخواهيم «استقلال، آزادي، جمهوري اسلامي» در هر رشته‌اي اتفاق بيفتد، دولت وظيفه حمايت دارد اما حمايتش بايد در راستاي استقلال و آزادي باشد. دولت‌ها بايد نقش حمايتي داشته باشند. در حالي که نقش دولت‌ها عمدتا نجاري است و نه باغباني! ترجيح‌شان اين است که درخت را به مبل و کمد تبديل کنند! مدام پروژه افتتاح مي‌کنند که بگويند من اين کار را کرده‌ام. *دست‌کم در عرصه فرهنگ و هنر مي‌توانم بگويم با وجود اينکه دولت حمايت جدي نکرد اما همچنان در قيد حيات است و اتفاقا تنها محصولاتي از ما که در دنيا خريدار دارد، عرصه فرهنگ و سينماست. * در سينماي قبل از انقلاب فيلم‌هايي که ساخته مي‌شدند، يکدست نبودند. مثلا امام(ره) آن جمله معروف را که فرمودند به فيلم «گاو» اشاره کردند. يعني سينماي جدي داشتيم و سينماي مبتذل. مثلا آقاي تقوايي يا بيضايي، آن زمان فيلم‌هاي خوبي ساخته بودند اما سينماي ايران از يک جهت قابل تقسيم به «متن و حاشيه» بود. *. متن سينماي قبل از انقلاب تحت عنوان «فيلمفارسي» مطرح بود. فيلم‌سازان جدي هميشه در حاشيه بودند. در سينماي بعد از انقلاب سعي کرديم جاي حاشيه و متن را عوض کنيم، يعني سينماي جدي به متن بيايد. البته فيلم مبتذل هميشه وجود دارد و بايد به حاشيه برود. الان هم کساني هستند که به سينماي حاشيه بعد از انقلاب تعلق دارند و از ما دلخور هستند. چون در حاشيه قرار گرفته بودند. طبيعي است در اين وضعيت شما نمي‌توانيد خيلي ميدان‌داري کنيد. *بعد از انقلاب تلاش مي‌کرديم آنچه قبلا در حاشيه بود، به متن بيايد و آنچه در متن بود، به حاشيه برود که کار سختي بود. بايد يک جور رژيم مي‌ساختيم مثل رژيم غذايي. اتفاقا چيزهايي که يادآور متن‌بودن آن سينما بود، بايد به حاشيه رانده مي‌شد. * همه کساني را که در سينماي قبل از انقلاب فعاليت مي‌کردند، نگفتيم حضور نداشته باشند. تعداد بسيار معدودي بودند. کساني که به طور سمبليک، يادآور «متن» سينماي قبل از انقلاب بودند؛ مثل مرحوم فردين، ملک‌مطيعي، بيک‌ايمانوردي، ايرج قادري و امثالهم. با بسياري از آنها صحبت کرديم. با مرحوم فردين مفصل صحبت کردم و توضيح دادم که شرايط جديد چيست. شما امروز راحت مي‌گوييد چرا ملک‌مطيعي حضور نداشت. اما اگر در دهه 60 اين حرف را بيان مي‌کرديد، مؤاخذه مي‌شديد! بايد حواسمان باشد آن زمان سينما غالبا متبادرکننده فحشا بود و اتفاقا کساني که متأسفانه سمبل اين سينما بودند، افرادي بسيار شريف بودند؛ مثل فردين که بسيار جوانمرد و خانواده‌دوست بود. آقاي ملک‌مطيعي در خاطراتش مي‌گفت کلاه را که بگذاري و نقش جاهل را بازي کني، 50 تومان بيشتر دستمزد مي‌گيري. حالا در اين تغيير و تحول نمي‌توانستيم نسبت به کل موجوديت سينما بابت حضور مثلا آقاي فردين ريسک کنيم. من تا خيالم راحت نمي‌شد که به سينما صدمه نمي‌زنند، مانع مي‌شدم. البته نقش من نظارتي و حمايتي بود. *اين شرايط اقتضاي آن زمان بود؛ حتي در آن دوره ستاره‌سازي هم داشتيم. وقتي فيلمي ساخته مي‌شد و مرحوم کيارستمي فيلم را مونتاژ مي‌کرد، در پلاکارد فيلم مي‌نوشتند تدوين: عباس کيارستمي. در آفيش فيلم «روز واقعه» درشت بالاي سينما نوشته مي‌شد: نويسنده بهرام بيضايي. اسم آنها باعث مي‌شد مردم بيشتري فيلم را ببينند. آقاي عزت‌الله انتظامي چون کارهاي درخشاني مي‌کرد، نامش درشت نوشته مي‌شد. آقاي اکبر عبدي چند فيلم خيلي خوب و چند فيلم خيلي بد بازي کرد. رفتار جامعه خيلي سنجيده بود. براي کار خوب کف مرتب مي‌زد و در برابر کار بد هم «هو» مي‌کرد؛ اما الان درباره سلبريتي‌ها کسي کاري ندارد فلاني، بازيگر خوبي است يا نه.يعني آقاي فلاني که مطرح است، با بازي او کاري ندارند! من هنوز با چنين چيزي مخالفم. *در 20 سال اخير متأسفانه شاهد هستيم که سينماي مبتذل به «متن» آمده و سينماي اصيل باز به «حاشيه» رفته است. در چنين فضايي که سينماي جدي به حاشيه رفته و سينماي مبتذل به متن آمده، شما حرف از ستاره مي‌زنيد؟! اتفاقا اگر بخواهيم کاري کنيم که حال سينما خوب شود، بايد مدتي اين خانم‌ها و آقايان به‌اصطلاح بازيگر به مرخصي بروند. مدتي استراحت کنند، مشغول مطالعه شوند و ببينند مي‌توانند در سينماي جديد حضور مؤثر داشته باشند يا نه! * عقيده من اين است که در دولت آقاي روحاني عملا ريل‌گذاري زمان آقاي احمدي‌نژاد ادامه پيدا کرده است. به‌اين‌صورت که همچنان «متن»، سينماي مبتذل است و «حاشيه»، سينماي جدي ما شده. هرچند با عنوان سينماي «هنر و تجربه» از آن حمايت مي‌شود؛ اما در حاشيه نگه داشته شده. *سينماي ما روزگاري بايد در شرايط گلخانه‌اي مي‌بود. الان اين سينما قد کشيده و در گلخانه جا نمي‌شود! اتفاقا يکي از اشتباه‌هاي بزرگ اين است که همه فکر مي‌کنند همچنان بايد رفتار دهه 60 درباره سينما اعمال شود. *متأسفانه سينماگران جدي ما درون فضاي موش و گربه‌بازي که از دوره آقاي احمدي‌نژاد شروع شد تا امروز گير افتاده‌اند! به شکلي که همه هنرشان شده سينمايي که به ژورناليسم اجتماعي پهلو مي‌زند! فکر مي‌کنند هرچه ناخن روي شيشه بکشند، چون از مخاطب واکنش مي‌بينند، پس مؤثر است. آيا سينمايي که وضعيت اعتياد را با اين شدت تصوير مي‌کند، کمکي کرده که وضعيت اعتياد بهتر شود يا خانواده‌هاي معتادان وضعيت بهتري داشته باشند؟ اين سينما نبايد يک‌ جا تأمل کند؟ من مي‌گويم فيلم «کازابلانکا» چه چيزي دارد که مي‌شود صد بار آن را تماشا کرد؟ آيا فيلم امروزي ما را مي‌شود دو بار ديد؟ اما هنوز مي‌توان «ناخدا خورشيد»، «باشو غريبه کوچک» و «خانه دوست کجاست» را صد بار ديگر ديد. چرا سينماي جدي ما از اين فضا دور شد و به ابتذال ژورناليسم افتاد؟ *خاطره مهمي دارم که براي اولين بار بيان مي‌کنم. مرحوم کيارستمي مي‌گفت اواخر دهه 60 ايشان را به منزل کسي دعوت کرده بودند که معمولا از هنرمندان زيادي دعوت مي‌کرد. در آن ميهماني چند نفر نقاش حضور داشتند و هر کدام تابلويي را در روزنامه پيچيده بودند و وقتي وارد شدند صاحبخانه گفت لطفا تابلوها را در اتاق بغل درب ورودي بگذاريد. بعد که وارد شديم از صاحبخانه پرسيدم جريان چيست. گفتند سفير فرانسه قرار است به ميهماني بيايد و دو سه کار نقاشي بخرد. من هم به نقاش‌ها گفتم هر کدام از تابلوهايتان را مي‌خواهيد بياوريد. مرحوم کيارستمي مي‌گفت خيلي ناراحت شدم که هنرمند ايراني بايد تابلويش را زير بغلش بگذارد و بياورد به اميد اينکه سفير فرانسه آيا بپسندد يا نه. مگر سفير فرانسه کيست! بعد از مدتي سفير فرانسه آمد و همه مثل پروانه دورش مي‌چرخيدند. در همين حين سفير فرانسه گفت آقاي کيارستمي، به شما مژده مي‌دهم، يک دعوت‌نامه از طرف وزارت فرهنگ فرانسه آمده است و شما يک هفته به فرانسه دعوت شده‌ايد و با آب‌وتاب شروع به توضيح‌دادن کرد که برايتان بليت فرست‌کلاس هواپيما فرستاده‌اند، پاي پلکان هواپيما با ليموزين استقبال مي‌کنند و سوئيتي برايتان در هتل گرفته‌اند و يک‌سري شخصيت‌هاي برجسته فرانسه با شما ملاقات خواهند کرد و گفته‌اند دو نفر که خودتان مايل هستيد همراه شما باشند را نام ببريد که هماهنگ کنيم. ايشان مي‌گفت سفير فرانسه که اينها را تعريف مي‌کرد مي‌ديدم هنرمندان ديگر چطور با حسادت به من نگاه مي‌کنند. وقتي صحبت‌هاي سفير تمام شد، گفتم اين برنامه چه زماني است. گفتند مثلا 21 اکتبر. يک نفر سريع حساب کرد که به تاريخ خودمان چه زماني است. گفتم بعيد است بتوانم بيايم، چون فيلمي را شروع مي‌کنم که آن زمان در حال بازبيني محل هستم. سفير گفتند چقدر بازبيني محل طول مي‌کشد؟ گفتم يک ماه. گفتند پس صحبت مي‌کنم يک ماه سفر شما به تعويق بيفتد. گفتم بعد از آن بايد تدارک شروع فيلم را ببينم که 25 روز طول مي‌کشد. گفتند اشکالي ندارد، ما سفر شما را براي دو ماه بعد مي‌گذاريم. گفتم بعد از آن سه ماه فيلم‌برداري دارم. گفتند سال بعد شما را دعوت مي‌کنيم که در بهار هواي پاريس هم بهتر باشد يا هروقت آمادگي داشتيد به ما اعلام کنيد. مي‌گفت ديدم ميهمان‌ها به صاحبخانه مي‌گويند اصلا تابلوهاي ما را به آقاي سفير نشان نده! *زمان جنگ يک بار که به نماز جمعه رفتم يک نفر از پشت مرا بغل کرد و بوسيد. گفت من رزمنده‌ هستم و الان به مرخصي آمده‌ام. چون علاقه به سينما داشتم روي شما حساس بودم و فکر مي‌کردم يک فرد کافر هستيد. الان که ديدم اينجا نماز مي‌خوانيد (صف اول هم که نبودم) متوجه شدم اشتباه مي‌کردم. چون اعتقاد داشت، مي‌پذيرفت. اما کسي که خودش را به خواب زده نمي‌توان از خواب بيدارش کرد. آن زمان شانس ما اين بود که اين افراد اعتقاد داشتند.
ما را در کانال «آخرين خبر» دنبال کنيد
اخبار بیشتر درباره

اخبار بیشتر درباره