نماد آخرین خبر
  1. برگزیده
سینما و چهره ها

هادی حجازی‌فر: شهاب حسینی یکی از جادویی‌ترین چشم‌های ایران را دارد

منبع
خبرآنلاين
بروزرسانی
خبرآنلاين/ هادي حجازي‌فر بازيگر «آتاباي» معتقد است با «ايستاده در غبار» و «ماجراي نيمروز» و «لاتاري» قهرمان داشتن فيلم‌ها دوباره در سينما باب شد. هادي حجازي‌فر با «ايستاده در غبار» به يک چهره سينمايي تبديل شد. بازي ساده و آرام او در نقش حاج احمد متوسليان در درام مستندگونه‌اي که محمدحسين مهدويان ساخته بود، از همان ابتدا مورد توجه منتقدان قرار گرفت. پس از «ايستاده در غبار» حجازي‌فر به بازيگر اصلي و ثابت سه فيلم بعدي مهدويان در سه دوره بعدي جشنواره فيلم فجر تبديل شد و البته در کنار بازي در فيلم‌هاي مهدويان هم براي تلويزيون سريال بازي کرد، هم به شبکه نمايش خانگي سري زد و هم در نقش‌هاي متفاوت بر روي پرده سينما حاضر شد. در پنجمين سال ورود اين بازيگر به سينما، او در پنجمين فيلم مهدويان بازي نکرد و همکاري جديدي را با نيکي کريمي در مقام فيلمنامه‌نويس و بازيگر تجربه کرد و با «آتاباي» در سي‌وهشتمين جشنواره فيلم فجر حضور داشت. گفت‌وگوي هادي حجازي‌فر را در ادامه بخوانيد. جشنواره تمام شد و برخي از منتقدان معتقد بودند بازي و فيلمنامه شما در «آتاباي» ديده نشد. مهم نيست؛ مهم اين است که فيلم در بخش‌هاي مختلفي کانديدا شده و خوشحالم که فيلم ديده شده و مورد توجه هم هيات داوران و هم منتقدين قرار گرفته و مطمئنم که داوران کار سختي براي انتخاب داشتند اما من به اتفاقي که مي‌افتد اعتماد دارم چون وقتي وارد يک رقابت مي‌شويم، بالاخره بايد سازوکارش را بپذيريم. در کل مي‌توانيم به سازوکار و همه اينها انتقاد داشته باشيم اما من هيچ گله و ناراحتي ندارم. واقعيت اين است که هر چه آدم پيش مي‌رود بيشتر به نتيجه کاري که کرده، در رابطه با مخاطب اهميت مي‌دهد و وقتي از او جواب مثبت مي‌گيرد، به نظرم با هيچ چيزي قابل تعويض نيست. اميدوارم سال‌هاي آينده هم بتوانيم حضور داشته باشيم و مردم کارهايمان را ببينند و دوست داشته باشند. در نشست خبري فيلم گفتيد در ابتداي ورودتان به سينما برخورد اهالي سينما با شما به گونه‌اي بود که فکر مي‌کردند شما از پادگان آمديد و ... يک وقتي آدم‌ها به واسطه شرايطي که به همه چيز مثل عصبانيت‌هاي جامعه و موارد ديگر برمي‌گردد نسبت به يک سري آدم‌ها گارد مي‌گيرند. خود من هم گاهي دچار اين مي‌شوم که نسبت به يک سري آدم‌ها گارد دارم و وقتي فکر مي‌کنم دليلي برايش پيدا نمي‌کنم. من هم چند سال به واسطه فيلم‌هايي که بازي کردم مورد قضاوت قرار گرفتم، در عين حال فيلم‌هايي که بازي کردم هم برايم قابل احترام است؛ فکر مي‌کنم نقش آدم‌هايي که با باور براي کشورشان زحمت کشيدند را بازي کردم و هيچ مشکلي هم با آن ندارم. ولي اين به معناي اين نباشد که اگر فرد امکان‌هاي ديگري دارد از او سلب يا دريغ شود. يکي از خوشحالي‌هاي من اين بود که خانم نيکي کريمي مي‌توانست با هر کسي از نويسندگان حرفه‌اي براي فيلمنامه‌اش همکاري کند اما با ديدن کوچکترين استعداد در من طي يکي دو همکاري که با هم داشتيم به من اعتماد کرد و من همه تلاشم را کردم. فکر مي‌کنم آدم‌ها بايد در قضاوتشان منصف باشند و فکر مي‌کنم خانم کريمي هم اينگونه بود. يک رفاقتي بين ما شکل گرفت بعد از يک سال که با هم کار کرديم که مي‌دانم درباره آدم‌ها چه نظري دارد و قضاوت نمي‌کند ولي من در معرض اين قضاوت‌ها هميشه بودم. استايل و چهره شما جوري است که نقش‌هاي درگيرانه را خوب بازي کنيد. فکر مي‌کنيد بتوانيد قهرمان سينماي ايران باشيد؟ نه علاقه‌اي هم ندارم. چون در بازيگري چنين رويايي ندارم. يک وقتي يک نقشي به تو پيشنهاد مي‌شود و تو تمام ابزارهايي که داري را به کار مي‌گيري و تمام ضعف‌هايي که در قبال اين نقش داري را سعي مي‌کني در خودت پنهان کني. کاري که خيلي از دوستان ما انجام مي‌دهند. کارهاي زيادي به من پيشنهاد شده اما چون فيلمنامه خوبي نداشته يا من امکان همراهي نداشتم عذرخواهي کردم ولي اين يک واقعيت است که با «ايستاده در غبار»، «ماجراي نيمروز» و حتي «لاتاري» بحث قهرمان داشتن فيلم‌ها دوباره در سينماي ايران مطرح شد. مي‌توانست هر کسي در اين نقش‌ها باشد که خوشبختانه قرعه فال هم به نام من افتاد. بخشي از موفقيت اين موضوع شايد به اين دليل بود که اين قضيه چندسالي مهجور بود و شايد هر کس ديگري هم به جاي من شانس حضور در اين فيلم‌ها را داشت باز هم تماشاگر با نگاه مهربانانه‌اي با او برخورد مي‌کرد. همان نگاهي که به من داشتند. براي من فرقي نمي‌کند من در همه نقش‌هايم سعي مي‌کنم از حافظه عاطفي و زيستم و هر چيزي که دم دست دارم استفاده کنم تا بتوانم نقش را اول همانطور که کارگردان مي‌خواهد و بعد همانطور که خودم فکر مي‌کنم بسازم و اجرا کنم. با جواد عزتي هم زوج خوبي را تشکيل داديد. ما با جواد دوستي خيلي خوبي داريم و فکر مي‌کنم لياقت جايگاهي که به دست آورده را به شدت دارد به اين دليل که آدم استخوان خورد کرده و باهوشي است. به نظر من جواد از يک نبوغ عجيب و غريب در بازيگري رنج مي‌برد. يکي از اشتراکات من و جواد اين است که به پارتنرهايمان بيشتر فکر مي‌کنيم تا خودمان. من خيلي‌ها را ديدم در بحث بازي که به اين معتقد بودند و فکر مي‌کنم جواد و خيلي‌هاي ديگر که يا پولساز هستند يا اينکه نقش‌هاي ماندگار در سينما خلق مي‌کنند، کمااينکه در گذشته هم نمونه‌هايشان را داشتيم، يک جور تبديل به تالار مشاهير و افتخارات سينماي ايران مي‌شوند. در نشست خبري فيلم شما سوالي پرسيده شد که شما عصباني شديد. الان که از آن روز گذشته و آرامش بيشتري داريد درباره آن مساله چه نظري داريد؟ براي من جالب است که چرا مثلا زمان جنگ نمي‌گفتند اينجا چون ايران است فقط بايد فارس‌ها بجنگند؟ مثلا در کربلاي پنج و کانال ماهي فقط فارس‌ها بايد خط را بشکنند؟ چرا وقتي زمان انتخابات مي‌شود فقط فارس‌ها راي نمي‌دهند؟ ماجرا اين است که اين بحث‌ قوميت‌ها وقتي آزاردهنده مي‌شود که يک عقبه ذهني آزاردهنده درباره قوميت‌ها وجود داشته باشد. من خيلي راحت به شما مي‌گويم. حتي ممکن است گاهي خود ما هم شوخي‌هايي کنيم ولي از کودکي اين احساس ذره ذره در آدم تلنبار مي‌شود و به واسطه برخوردهايي که مي‌شود و حرف‌هايي که گفته مي‌شود... اين تبديل به يک خشمي مي‌شود که ناگهاني مي‌ترکد. به نظر من زبان مادري هر کسي برايش شبيه مرزهاي زميني‌ و جغرافيايي‌اش است و اصلا متوجه اين موضوع نمي‌شوم و نمي‌توانم بفهمم چطور يک خبرنگار و يک آدم تحصيلکرده مي‌تواند چنين نگاه عقيمي به بحث زبان داشته باشد. هنوز هم مي‌گوييد فاشيستي است؟ به شدت فاشيستي است. من واقعا فکر مي‌کردم جشنواره ما روز بعد اجازه ورود اين خبرنگار را به سينماي مطبوعات نمي‌دهد و عذرخواهي رسمي مي‌کند. الان در يک استاديوم چنين حرفي زده شود همه جاي دنيا آن تيم محروم مي‌شود ولي آقاي داروغه‌زاده با لبخندهاي هميشگي‌اش انگار موضوعات مهمتري برايش وجود داشت. من واقعا انتظار داشتم و هنوز هم انتظار دارم که دبير جشنواره دراين‌باره عذرخواهي کند. مگر مي‌شود در يک نشست بر خلاف اصل صريح قانون اساسي حرفي بزني و بگويي زبان معيار پارسي است و نبايد فيلم به زبان آذري ساخته شود؟ من به اين فکر مي‌کنم که پس ناراحتي ديرينه ما از اين برخوردها واقعي بوده. در اسکار ديديد که يک فيلم کره‌اي همه جوايز را درو مي‌کند. اين بحث‌هاي فرهنگي است که باعث مي‌شود ما درجا بزنيم. درباره استوري آقاي يراحي صحبتي داريد؟ من براي ايشان احترام قائل هستم و شماره‌اش را هم گرفتم که به او زنگ بزنم که نخواهم رسانه‌اي پاسخ بدهم. فکر مي‌کنم او دچار همان مشکلي است که من به عنوان يک ترک هستم چون فکر مي‌کنم اين يک خشمي است که از بچگي تلنبار شده. اينکه به لهجه تو بخندند، مورد تمسخر قرار بگيري و ... من به عنوان يک بازيگر هيچ ربطي ندارم به اين که پس اين فيلم چه فکري بوده. اين هم مثل همان قضاوتي است که فکر مي‌کردند من از پايگاه آمدم. من از همه عرب‌زنان عزيزي که در کشورمان هستند عذرخواهي مي‌کنم چه کسي است که ادبيات غني عرب را نشناسد؟ لااقل ما که در حوزه ادبيات کار کرديم. متاسفانه اين نگاه وجود دارد و ما از اين بابت احساس خطر مي‌کنيم. وقتي با دوستاني که افکار تندرو داشتند صحبت مي‌کرديم،هميشه مي‌گفتيم ما ايران هستيم ولي زبان و فرهنگ و هنر خودمان را بايدحفظ کنيم. وقتي اين برخوردها را مي‌بينم فکر مي‌کنم آنها هم حق داشتند. اينکه يک نويسنده به زبان مادري‌اش بنويسد انگار يک لايه از روح او برداشته مي‌شود. اين که يک بازيگر به زبان مادري‌اش حرف بزند به مخاطبش نزديک‌تر است. چون بالاخره در آن واحد ترجمه اتفاق مي‌افتد ولي اين يک واقعيت است. اميدوارم روزي برسد که فرزندان ما چنين تنش‌هايي نداشته باشند. برنامه شما براي آينده چيست؟ به فيلمسازي فکر مي‌کنيد يا دوست داريد بازيگري را ادامه بدهيد؟ من روياهاي بزرگي دارم.روياهايي که من را از سخت‌ترين اتفاقاتي که در زندگي‌ام افتاده کشانده و آورده به اينجا رسانده. خدا را شاکرم که الان در اين موقعيت هستم. اکثر روياهاي من در فيلمسازي خلاصه مي‌شود. اگر وسعت مخاطبان اين مديوم نبود در تئاتر مي‌ماندم ولي احساس مي‌کنم سينما اين امکان را به من مي‌دهد که با تعداد بيشتري از مخاطبان گفتگو کنم. فکر مي‌کنم وقتش رسيده که فيلم خودم را بسازم. در يکي دو سال اخير هم امکانش پيش آمد يک مقدار با احتياط با آن برخورد کردم. درباره‌اش توضيح مي‌دهيد؟ دو فيلمنامه دارم؛ دو، سه تا طرح دارم ولي بايد به يک جمع‌بندي بسازم. «آتاباي» ترغيبم کرده و مخصوصا با برخوردي که با فيلم در جلسه نشست مطبوعاتي شد همانطور که مي‌گويند «گاه آن که تو را به حقيقت مي‌رساند خود از آن عاري است» احساس کردم که چه وظيفه سنگيني دارم و دوباره بايد برگردم به آن جغرافيا و نسبت به آن منطقه و جادويي که در آنجا برقرار است وظيفه‌اي دارم. فکر مي‌کنم «آتاباي» بخش عظيمي از تاثيرگذاري‌اش را مديون اين جادوي محيط است که وارد فيلم شده. تاجبخش فناييان يکي از اساتيد شما در دانشگاه از اين گفته بود که روزي که شما را ديده مي‌دانسته روزي ستاره مي‌شويد اما اين ستاره شدن ۲۰ سال طول کشيده. ۲۴سال. اولين اجراي عمومي تئاتر که داشتم سال ۷۰ در شهر مياندوآب بود که پدرم مدير آموزش پرورش آنجا بود. تا «ايستاده در غبار» ۲۴سال طول کشيد. الان هم تئاتر هامون که راه انداختيم به يک سري آدم‌هايي کمک مي‌کنيم که فکر مي‌کنيم بااستعداد هستند براي اينکه اين فاصله زماني ۲۴سال کمتر و کمتر شود. شما سال‌ها عکاس و خبرنگار بوديد. شايد بهتر از هر کسي بتوانيد درباره خبرنگارها نظر بدهيد. هر شغلي که سختي دارد و هر شغلي که در آن عدم امنيت کاري وجود دارد، آدم‌هاي مهمش را خيلي زود از دست مي‌دهد. آدم‌ها تا يک جايي مي‌جنگند، مبارزه مي‌کنند و بعد خسته مي‌شوند. يا حوزه فعاليتشان را تغيير مي‌دهند يا کلا شغلشان را. براي همين فکر مي‌کنم بخشي از اين جايگزيني هدفمند اتفاق نيفتاده و به همين دليل است که ما يک‌باره با پديده‌هاي عجيب غريب روبه‌رو مي‌شويم. من خودم سال‌ها تلويزيون و شبکه ۴ کار کردم. سال ۹۴ هم به عنوان خبرنگار مي‌آمدم و مي‌رفتم. خيلي هم دور نيست. يک خاطره بگويم. براي کار خبري به برج ميلاد و جشنواره مي‌آمديم. فيلم‌ها را هم مي‌ديديم. خيلي هم به من برمي‌خورد که سينماگران تحويل نمي‌گرفتند و گفتگو نمي‌توانستم بگيرم. اولين خاطره‌اي که من از بعد از بازيگر شدنم دارم، فرداي نمايش «ايستاده در غبار» بود. در برج ميلاد من در صف بودم که بروم در يک سالن، يک‌باره سه تا عکاس دوربين به دستم به سمتم آمدند، من ناخودآگاه خودم را کشيدم کنار و فکر کردم پشت سرم کسي است که مي‌خواهند از او عکس بگيرند. بعد اسمم را صدا زدند، من برگشتم و از من عکس گرفتند. به دليل همين سابقه رابطه شما با خبرنگارها خوب است؟ بله. به همين دليل بعد از نشست‌ها خودم دنبال خبرنگارهايي هستم که با آنها گفتگو کنم. به نظر مي‌رسد در سينما يک چنددستگي به وجود آمده. تحليل شما چيست؟ من فکر مي‌کنم بايد به آدم‌ها حتي براي اشتباه کردن فضا داد. در نهايت اين اشتباه است که کاراکتر ما را مي‌سازد. چون خودم زياد اشتباه کردم يک مقدار با دوستان احساس همدردي مي‌کنم. به نظرم چه آن آدمي که اشتباه مي‌کند و چه آن فردي که درباره‌اش اشتباه شده همه سرمايه‌هاي سينما هستند. قرار نيست که لشکرکشي شود. ممکن است يک نفر به هر دليلي عصباني شود و يک حرفي بزند، فرقي نمي‌کند بازيگر باشد يا کارگردان و يا هر صنف ديگري؛ گاهي بايد شنيد و خودت را به نشنيدن بزني. فکر مي‌کنم ناراحتي جامعه يک مقدار متاثر از اتفاقاتي است که رخ داده و همه جامعه و طبعا سينماگران مستثني نيستند. خيلي سخت است که تو کلي طرفدار داشته باشي و کلي مخالف که اصلا دليلش را نمي‌داني. من اينستاگرامم را جوري بستم که صدتا هکر نمي‌تواند آن را باز کند. براي اينکه ابتذال طوري وارد خون تو مي‌شود که نمي‌فهمي. ابتذال لزوما به معناي سبک زندگي نيست، به اين معني که به تو تزريق شود که چه بگويي و چه نگويي. هر چه بگويي يک عده موافق و يک عده مخالف هستند. به همين دليل تا در موقعيت آن آدم‌ها نباشي درکش سخت است. البته گاهي هم بد نيست که بعضي مواضع مشخص شود و بدانيم چه کسي با کسي دوست است و چه کسي دشمن چه کسي است. من کلا آدم خوش‌بين و اميدواري هستم. و نظرتان درباره شهاب حسيني؟ من چون کامل حرف‌هاي او را نشنيدم نمي‌توانم قضاوت کنم. اگر کامل شنيده بودم از اين که موضع بگيرم ابايي نداشتم اما الان چيزي درباره‌اش نمي‌گويم. شهاب حسيني به نظرم شهاب حسيني يکي از جادويي‌ترين چشم‌هاي ايران را دارد. ابربازيگر است و خشمش و احساساتش واقعي است. ما را در کانال «آخرين خبر» دنبال کنيد