نماد آخرین خبر

دیدار با دو کودک مشهور دهه شصت پس از ۳۴ سال

منبع
ايسنا
بروزرسانی
ايسنا/ بابک تيشرت سفيدي پوشيده که رويش عکسي از فيلم «خانه دوست کجاست» چاپ شده است. احمد دستکش به دست است و ماسک دارد. حدود دو ساعتي مي‌شود که روي زمين و پشت درهاي بسته نشسته‌اند تا شايد کليددار «توک مزرعه» دلش به رحم بيايد و دري را که ماه‌هاست بخاطر کرونا بسته شده، باز کند و برادران احمدپور بازيگران فيلم «خانه دوست کجاست» با آقاي کيارستمي ديداري تازه کنند. بعد از ساخت فيلم «خانه دوست کجاست»، اين آقاي کيارستمي بوده که سالي چند بار تا رستم‌آباد گيلان مي‌رفته تا اين دو برادر و بازيگران فيلمش را ببيند. بعد از آنکه تلفن به روستا مي‌آيد، باز هم با يک تماس حالشان را مي‌پرسيده اما بعد از ۱۴ تيرماه آن سالي که عباس کيارستمي از دنيا مي‌رود، اين بابک و احمد هستند که تقريبا هر سال براي احوالپرسي از آقاي کارگردان، خودشان را به لواسان مي‌رسانند. وقتي فيلم «خانه دوست کجاست» ساخته شده، احمد ۷ ساله بوده که نقش محمدرضا نعمت‌زاده را بازي مي‌کند. بابک هم ۸ ساله بوده و نقش احمد، شاگرد کلاس روستاي «کوکر» را بازي مي‌کند و از آن روز همه دنيا با رستم آباد، روستاي کوکر و برادران احمدپور از طريق عباس کيارستمي آشنا مي‌شوند. اين دو برادر مي‌گويند بعد از فيلم «خانه دوست کجاست» به کيارستمي بدهکار شده‌اند. حالا بابک ساکن تهران شده و با اينکه شغلش آزاد است اما از فضاي سينما دور نشده و با برخي از فيلمسازان همکاري هم دارد. او ازدواج کرده و يک دختر ۱۸ ساله دارد. احمد هم بازنشسته شده است. او هم دو دختر و يک پسر دارد. بچه‌هاي اين دو، فيلم‌ پدرانشان را ديده‌اند. حتي بابک در اين‌باره خاطره‌اي هم دارد. زماني که دخترش «بيتا» کلاس دوم دبستان بوده، همکلاسي‌هايش متوجه بازي پدرش در فيلم «خانه دوست کجاست» مي‌شوند و بعد از آن بيتا را به اسم محمدرضا نعمت‌زاده صدا مي‌کنند که باعث رنجش و گريه دخترک مي‌شود تا جايي که بيتا به پدرش اعتراض مي‌کند که چرا در آن فيلم بازي کرده است. اما حالا که بيتا بزرگ شده، خودش يکي از دوستداران عباس کيارستمي است. اسم کيارستمي که مي‌آيد، چند باري چشم‌هاي بابک پر مي‌شود: «وقتي آقاي کيارستمي فوت کرد از نظر همه يک هنرمند از دست رفت اما من و برادرم نه تنها يک هنرمند بلکه يک پدر را از دست داديم. او براي ما واقعا يک پدر بود. کم نيست. ما از سال ۱۳۶۵ تا سال ۱۳۹۵ حدود ۳۰ سال با آقاي کيارستمي ارتباط پدر و فرزندي داشتيم و نبود او تاثير زيادي در زندگي ما گذاشت. خيلي متاسفم که امروز به دليل کرونا پشت درهاي بسته «توک مزرعه» مانده‌ايم.» بعد از درگذشت خالق «زندگي و ديگر هيچ»، کارگردانان مطرحي به بابک و احمد پيشنهاد بازيگري در فيلم‌هايشان را مي‌دهند اما برادران احمدپور همه را رد مي‌کنند. بابک در اين‌باره مي‌گويد: «بسياري مي‌گويند کيارستمي راه را روي شما بسته بود در حالي که ما اين حرف را قبول نداريم و ريش و قيچي را به آقاي کيارستمي سپرديم. همان زمان آقاي کيارستمي به ما گفت «خانه دوست کجاست» فيلم خوبي است و شما با اين فيلم مانا مي‌شويد و جاودان مي‌مانيد. اگر کاري به شما پيشنهاد شد که فکر کرديد بهتر از اين فيلم نيست و به شما لطمه مي‌زند، آن را نپذيريد. حتي فيلم زندگي‌نامه ما هم ساخته شد اما هنوز هم بسياري از افراد که ما را مي‌بينند، باز هم درباره فيلم «خانه دوست کجاست» مي‌پرسند. من اگر به عقب برگردم باز هم همين راهي را که انتخاب کرده‌ام، خواهم رفت و هميشه ممنون آقاي کيارستمي هستم. آقاي کيارستمي در فيلم «زير درختان زيتون» گفته بود که وقتي بچه‌ها کارشان در فيلمبرداري تمام مي‌شود سر صحنه نمانند. يک بار هم به ما گفت من دوست نداشتم در فيلم‌هاي ديگر از شما استفاده کنم اما از طريق تماشاچيان و منتقدان فرانسوي تحت فشار بودم و آنها مي‌گفتند تمايل داريم دوباره ببينيم که برادران احمدپور کجا هستند و چه کار مي‌کنند که او در فيلم «زير درخت زيتون» باز هم از ما استفاده کرد. من و برادرم بعد از فوت آقاي کيارستمي سه پيشنهاد خيلي خوب از کارگردانان مطرح براي بازيگري داشتيم اما نپذيرفتيم و ناراحت هم شديم و با خودمان مي‌گفتيم زماني که آقاي کيارستمي زنده بود، اين کارگردان‌ها کجا بودند؟ حتي يکي از کارگردانان به من گفت اگر در فيلم من بازي کنيد و فيلمم به فرانسه برود، مي‌توانم بگويم از بازيگران آقاي کيارستمي استفاده کرده‌ام.» احمد هم با برادر بزرگ‌ترش هم‌عقيده است: «بعد از فوت آقاي کيارستمي پيشنهادهاي بازيگري ما بيشتر شد. شايد کارگردانان به نوعي از ما مي‌خواستند استفاده ابزاري کنند تا خودشان و فيلمشان با عنوان «بازيگران کيارستمي» بهتر ديده شود.» احمد سال ۱۳۷۳ از رستم‌آباد به تهران مي‌آيد و وارد ارتش مي‌شود. بابک هم سال ۱۳۷۴ براي سربازي به تهران مي‌آيد که البته مدتي بعد از سربازي معاف مي‌شود. در تمام اين سال‌ها اين کيارستمي بوده که حالشان را مي‌پرسيده. تا زماني که تلفن نبوده، سالي چند بار به خانواده احمدپور سر مي‌زده و بعد از آنکه تلفن به روستاي آنان مي‌رسد هم دورادور احوالشان را مي‌پرسيده. گاهي طرفداران خارجي فيلم «خانه دوست کجاست»، دوست داشته‌اند برادران احمدپور و لوکيشن فيلم را ببينند که آقاي کيارستمي آنها را تا رستم‌آباد و روستاي کوکر همراهي مي‌کرده است. بابک مي‌گويد: «شايد باور نکنيد اما حتي وقتي هم که من و احمد خانه نبوديم و در شهرهاي ديگر بوديم باز هم آقاي کيارستمي با خانواده ما تماس مي‌گرفت و حالشان را جويا مي‌شد. او خيلي با معرفت و عاشق زندگي بود. حتي من چند بار دچار مشکل کاري شدم که آقاي کيارستمي دستم را گرفت و بهترين جاها را براي کار به من معرفي کرد.» بابک گاهي ايده‌هايي هم مي‌دهد که دوستداران و شاگردان آقاي کيارستمي از آن استقبال مي‌کنند؛ مثل ايده خريد زمين جاده مارپيچ و تک‌درخت که لوکيشن فيلم «خانه دوست کجاست» بوده است: «به عقيده من بهترين هديه براي آقاي کيارستمي ماندگار کردن لوکيشن آن فيلم است. من حتي براي اين کار مقداري هم پول جمع کردم. با صاحب زمين هم صحبت کردم. قيمت زمين حدود ۵۰۰ ميليون تومان است. اگر زمين را بخريم، آن را تبديل به موزه کيارستمي مي‌کنيم تا يادبودي از آن فيلمساز باشد. البته جاده کمي خراب شده و بايد بازسازي شود. اما هنوز هم گروهي از فيلمسازان خارجي از جمله فرانسوي‌ها و طرفداران يا کساني که عباس کيارستمي را مي‌شناسند به روستاي ما سر مي‌زنند و دوست دارند اول از همه با جاده مارپيچ و تک‌درخت عکس بيندازند يا از ما مي‌خواهند آنها را به لوکيشن‌هاي فيلم «خانه دوست کجاست» ببريم؛ گرچه بسياري از لوکيشن‌هاي آن فيلم بعد از زلزله رودبار خراب شده. آقاي کيارستمي لوکيشن جاده مارپيچ و تک‌درخت را خيلي دوست داشت و گاهي به آنجا سر مي‌زد. حتي در فيلم «زير درختان زيتون» هم باز از آن لوکيشن استفاده کرد و وقتي دليلش را پرسيدم، گفت من خيلي اين تک‌درخت را دوست دارم. من معتقدم جهان، رستم‌آباد، روستاي کوکر و حتي ما برادران احمدپور را با نام کيارستمي مي‌شناسد. حساب آقاي کيارستمي از همه کارگردانان ديگر جداست و من مطمئنم اگر ما با فردي ديگري به جز آقاي کيارستمي آشنا شده بوديم، چنين اتفاقي نمي‌افتاد.» دنياي برادران احمدپور از سال ۱۳۶۵ تغيير کرد؛ زماني که عباس کيارستمي همراه کامبوزيا پرتوي و کيومرث پوراحمد براي پيدا کردن نقش اول فيلم «خانه دوست کجاست» به رستم‌آباد گيلان مي‌رود و بابک را از بين ۶۰ بچه‌اي که براي تماشاي جابه‌جايي شجره‌نامه قديمي امامزاده روستايشان با يک شجره‌نامه جديد جمع شده بودند، مي‌بيند و انتخابش مي‌کند. او بعد از باز شدن مدرسه‌ها يک بار ديگر به روستا و مدرسه بابک سر مي‌زند که احمد را هم براي نقش دوم فيلمش انتخاب مي‌کند و بعد از آن متوجه مي‌شود آن دو، برادرند. بعد از آن سال‌ها، احمد مجبور مي‌شود چند سالي به جنوب برود و از فضاي سينما دور شود اما بابک ارتباطش را با سينما حفظ مي‌کند. زماني که آقاي کيارستمي در بستر بيماري بوده با او تماس مي‌گيرد که از زبانش مي‌شنود: «بدنم را شخم زده‌اند و فکر نمي‌کنم ديگر بتوانم فيلم بسازم. به همين دليل به همه تلفن‌هايي که مي‌شود پاسخ مي‌دهم چون مي‌دانم اين آخرين مکالماتي است که دارم.»