ناصر تقوایی این روزها حال خوشی ندارد

اعتماد/ ميخواهيم درباره ناصر تقوايي صحبت کنيم؛ فيلمساز، کارگردان و مولف که سينما و تلويزيون ايران به او مديون است. اما از کدام ناصر تقوايي صحبت کنيم؟ از سازنده «آرامش در حضور ديگران»، « نفرين»، «ناخدا خورشيد» و سريال جاودانه «داييجان ناپلئون» يا ناصر تقوايي داستاننويس، مدرس سينما و ادبيات. يا ناصر تقوايي عزلتگزيني که تمام درها را به روي خود بسته يا به رويش بستهاند. اينکه چه کسي مقصر عزلتنشيني ناصر تقوايي است بحث مفصلي ميطلبد، مردي که ميتوانست به عنوان يکي از خلاقترين و آگاهترين هنرمندان اين مملکت همچنان در کار ساختن و نوشتن باشد اما گرفتاريهايي که براي خودش درست کرد يا برايش درست کردند او را از متن جامعه جدا کرده است.
گرچه درست نيست به اين صراحت بگويم اما بگذاريد، بگويم اين روزها ناصر تقوايي حال خوشي ندارد چون حال خوش از خلق کردن و کار کردن ناشي ميشود. ناصر تقوايي الان هيچ کاري نميکند مگر اينکه اطرافيانش مدعي باشند او مينويسد، بله او سالهاست که مينويسد اما براي کشوي ميز و نوشتههايش را انبار ميکند.
سالهاست که تقوايي حتي تدريس هم نميکند و شاگردان و مشتاقانش را از اين نعمت بزرگ محروم کرده است. اما پرسش اينجاست که چه کسي مانع تدريس او شد؟ آنکس که موردنظر من است خودش ميداند چرايش را از خود او بپرسيد. تقوايي به عنوان معلم فيلمنامهنويسي و سينما يکي از بهترينها بود اما اين گنج بزرگ در کنج خانه پنهان شده و کسي به او دسترسي ندارد.
امروز ديگر خيليها از تقوايي نااميد شدهاند اما با وجود همه نشدنها و بيهودگيها که همه همنسلانش را فرا گرفته، ناصر تقوايي در ذهن نسل ما يعني نسل بعد از خودش همچنان تقوايي خلاق و تاثيرگذاري است که کم فيلم ساخته ولي به قول خودش فيلم بد نساخته است.
کاري که برخي از همنسلانش کردند و براي بقا، فيلم بد ساختهاند ولي تقوايي براي بقا فيلم بد نساخت.
در واقع غرور جنوبياش به او اجازه نداد، فيلم بد بسازد. او که به قول خودش از مرحله جنيني با سينما آشنا بوده(نقلقول از کتاب به روايت ناصر تقوايي تاليف احمد طالبينژاد) حرمت سينما را مثل يک امامزاده معتبر نگه داشت و مخدوش نکرد. گرچه ممکن است به مرور زمان ناصر تقوايي از يادها برود که گمان نميکنم چنين اتفاق بدي بيفتد اما سريال «داييجان ناپلئون» و فيلم «ناخدا خورشيد» او براي جاودانه کردن نام اين فيلمساز در يادها و کتابها و دلها کفايت ميکند.
ما عادت نکردهايم پيش از آنکه اتفاقي بيفتد به داد آدمها برسيم. اگر خداي ناکرده فردا روزي فرا برسد که براي تقوايي اتفاقي بيفتد، آن وقت است که همه آه و فغانشان بلند ميشود پس بايد پيش از آنکه دير شود اين گنج از نهانخانه به درآيد.