سیاوش طهمورث: وقتی به هنرمند بگویند سلبریتی، فاتحه هنر را باید خواند
خبرآنلاين/ سياوش طهمورث، بازيگر پيشکسوت تئاتر، تلويزيون و سينما، اُفتِ کيفي نمايشنامهها و فيلمنامهها را يکي از اصليترين دلايل ضعيف شدن آثار تئاتري و سينمايي ميداند. او، آمدن پولهاي بيحساب و کتاب به عرصه توليد آثار هنري و سلبريتي محوري به جاي هنرمند محوري را از آفتهاي ديگر اين عرصه ميداند. گلايهها درباره اُفت سطح کيفي کارها در حوزه تئاتر و سينما، موضوعي تازه نيست و بحثي است که ساليان سال مورد نقد هنرمندان و منتقدان قرار گرفته. اين گروه از هنرمندان، معتقدند اوضاع تئاتر روز به روز بدتر و ضعيفتر ميشود و اين موضوع هم به دليل آن است که عدهاي، ذائقه و سليقه مردم را تغيير دادهاند. يکي از منتقدان جدي اين وضعيت، سياوش طهمورث است که در سالهاي گذشته، فعاليتش در عرصه تئاتر بسيار کمرنگتر شده است.
به همين منظور و به بهانه روي صحنه نرفتن نمايش «مولانا» که سال گذشته سياوش طهمورث وعده اجرايش را داده بود، با اين هنرمند به گفت و گو نشستيم که در ادامه ميخوانيد.
قرار بود نمايش «مولانا» را بهار امسال روي صحنه ببريد که اين اوضاع کرونايي پيش آمد، اگر سالنها باز شوند، اين نمايش را روي صحنه ميبريد؟
اگر بخواهم نمايش «مولانا» را روي صحنه تالار وحدت ببرم، نهايتا ۲۵۰ تا ۳۰۰ نفر ميتوانند در سالن حضور پيدا کنند که آن تعداد هم در اين شرايط حاضر نميشوند. من با اين تعداد تماشاگر، چگونه خرج گروه را بدهم؟ نميتوانم قيمت هر بليت را ۵۰۰ هزارتومان بگذارم. اين قيمتگذاري مگر درست است؟
اين قيمتها خيلي عجيب نيست، تئاتري داشتيم که با قيمتهاي بالا در روي صحنه رفت و بليتهايش بازار سياه هم پيدا کرد.
آن چيزي که با اين قيمت به بازار ارائه ميشود، تئاتر نيست، شو و نمايش است. تبليغات و نمايش کالا است. تئاتر يک تعريف و معناي مشخصي دارد، تئاتر يعني تعهد، علاقه، عشق به انسانيت، تئاتر اصيل است و اصالت دارد.
هر چيزي که روي صحنه برود و تماشاگر پاي آن بنشيند، تئاتر نيست، نمايش است.
اين که شما يک چيز مضحک را روي صحنه ببريد و در آخر يک پولي در بياوريد نامش تئاتر نيست. در واقع اين نمايشهايي که با نام تئاتر روي صحنه ميروند و هزينه گزافي هم دارند در آخر ضرر ميدهند و سودي براي ساندگان آن ندارد. اما پاي بعضي از اين نمايشها پولشويي است و من حاضر نيستم با پولشويي کار کنم. اگر ميخواهيد پولشويي کنيد راه ديگري انتخاب کنيد؛ به هنر چه کار داريد؟
اما همه جوانها و هنرمندان را که نميتوان با يک چوب زد.
جوانها کار ميکنند، با استعداد هم هستند اما راهي که پيش رويشان است راه درستي نيست.
راه درست چيست؟
تمام موارد را کنار ميگذاريم. در طي اين ۴۵ سال کدام سالن تئاتر ساخته شده است ؟
سالن تئاتر خاوران در جنوب شرق تهران ساخته شده است.
يک سالن تئاتر در خاوران ساخته شده است که واقعا فايدهاي ندارد. زماني که هيچ کس نميتواند به آنجا برود، چه ارزشي دارد؟ در حال حاضر سالن تئاتر خوب نداريم.
اين بچهها براي تمرين و يادگيري کجا بروند؟ جايي براي تمرين نيست يا ارئه کار نيست.
تئاتر شهر چندين سالن دارد.
شما سالن اصلي تئاتر شهر را در نظر بگيريد، با اين فضاحتي که چند سال است در آن به وجود آمده، هنرمند ميتواند در آن رشد کند؟
سالن تئاتر شهر، سالني بود که ما پايههاي اصلي آن را بنيانگذاري کرديم. اين هنرمند و وجود او است که به جايي ارزش ميبخشد. اما اوضاع تئاتر شهر به قدر خراب است که اصلا در شان يک هنرمند نيست.
سالن تئاتر بزرگ نداريم، اما سالنهاي بلک باکس خصوصي زياد داريم.
اين بلک باکسها که اصلا پاسخگو نيست. تنها يک شوخي است براي اينکه سرشان گرم شود. نه کسي که بلک باکسها را ساخته اموراتش ميگذرد، نه هنرمندي که در آنجا اجرا ميگذارد ميتواند به يک نتيجه مفيد برسد. علاوه بر آموزش تمرين و جايگاه هنرمند نيز اهميت دارد. هرچند که آموزش هم به طور کامل آنطور که شايسته است، عمل نکرده.
به طور مثال اين همه کلاس و دوره آموزشي در دانشگاه و خارج از آن برگزار ميشود. اين کلاسهاي متفاوتي که برگزار ميشود و يا اين کلاسهاي دانشگاهي آنطور که بايد و شايد بازدهي نداشتهاند. ميتوانستند مقداري بيشتر تلاش کنند. هرکدام از اين آموزشگاهها و دانشگاهها اگر روي هم رفته سالي ده بازيگر و ده کارگردان خوب معرفي کرده بودند و طي اين ۴۰ سال هر سال ده هنرمند روي هم رفته تحويل داده بودند، تا کنون بايد ۴۰۰ هنرمند تحصيلکرده در جامعه حضور داشتند، نميگويم مطلقا هنرمند نداريم يا اين کلاسها کاري انجام ندادهاند، اما ميتوانستند بهتر عمل کنند. اين دانشکدهها و آموزشگاهها بايد استاد داشته باشند، اساتيد درست و تحصيلکرده، الان آنها کجا هستند؟ شايد چند استاد تحصيلکرده مابين آنها پيدا شود.
برايشان صرف مالي ندارد که استاد بياورند و از همان اساتيدي که هست استفاده ميکنند.
موضوع اين است که پول دريافت ميکنند و زماني که آنها هزينه را ميگيرند بايد خدمات هم ارائه دهند. تاسفآور است که يک نفر با مدرک تحصيلي ليسانس ميآيد و در جايگاه استاد مينشيند و همين آدم هم خلاقيتي ندارد، جزوههاي دوره دانشجويي خودش را کپي ميکند و به دانشجوها ميدهد، اين موضوع فاجعه است. ما اگر سواد و فهم و درايت داشته باشيم ميتوانيم جوانان را به بهترين راه هدايت کنيم. وقتي افراد غلط در جايگاه درست مينشينند، باعث ايجاد مشکل ميشوند. من واقعا دلم براي جوانان ميسوزد، چون برخي از آنها زندگيشان را سر هنر ميبازند. در اين کشور آنطور که بايد و شايد به هنر بهايي داده نميشود. به طور مثال يک جوان يک ماه تمرين ميکند و يک ماه هم روي صحنه اجرا ميکند آخرش هم دستش جلوي خانواده دراز است. جداي بحث مالي، موضوعي که بسيار اهميت دارد اين است که جوانان دچار غرور شدهاند و فکر ميکنند همه چيز را بلد هستند، من پس از اين همه سال هنوز معتقدم چيزي بلد نيستم. اما جوانان خامي که ميآيند در بلک باکسها اجرا ميگذارند، بدون آنکه چيزي بلد باشند، دچار غرور واهي و بيهوده ميشوند. گاهي اوقات اين کار نه تنها به نفع جوانان تمام نميشود بلکه مطلقا به ضرر آنهاست.
هدف از ايجاد اين بلک باکسها کمک به جوانان بود.
بله، ولي اين کمک نيست. بهتازگي تا به اين اوضاع اعتراض ميکنيم ميگويند ما ميخواهيم به جوانان بها بدهيم و از آنها حمايت کنيم. اما در واقع اين خيانت است، حمايت نيست. جواني که تجربهاش را ندارد و نميداند بايد چه کاري انجام دهد، ميآيد در سالن بلک باکس، اجرا ميکند و بيشتر از قبل به خودش مغرور ميشود و ديگر خداي خودش را هم بنده نيست و متاسفانه در کلاسها فقط يک چيز را ياد گرفته و آن هم غرور است.
به هرحال نسل جديد بايد روي کار بيايد و از همين جاها هم شروع ميشود.
من هم ميدانم که من بايد بروم، همانطور که من جاي پيشکسوتان آمدم؛ نسل جديد هم جاي ما ميآيد اما نه زماني که چيزي بلد نيست و دستش خالي است، اگر با همين غرور بخواهد روي کار بيايد، ۲۰۰ سال ديگر هم نميتواند جاي من را بگيرد، چون کار بلد نيست.
کجاي موضوع نابلدي هنرمند به مسئول مربوط است؟
همه جاي آن، مديري که مسئول است بايد راهگشا باشد، برنامه ريزي کند، راه را نشان دهد که هنرمند به کجا بايد برود و بهکجا ميخواهد برسد؟ اينکه يک نفر بيايد و بگويد فلان اجرا روي صحنه برود، فلان اجرا چه قدر پول بگيرد نميشود مديريت، مديريت يعني راهبرد و برنامه ريزي.
بخشي از اين تقصيرها، گردن هنرمندان هم هست.
بله، ما هم مقصريم. هنرمند، خانه تئاتر، خانه سينما و خانه هنرمندان در اين سالها کارهاي زيادي انجام دادهاند اما کم بوده است و بايد بيش از اينها براي ارتقاي فرهنگ و هنر تلاش ميکردند. يک مشکل اساسي که ما داريم اين است که ما اصلا صنف نداريم. در تئاتر که اوضاع بسيار خراب است، اصلا جاي صحبت ندارد اما در همان سينما هم کسي را داريم که شب گرسنه ميخوابد، توانايي پرداخت اجارهاش را ندارد. در عوض عدهاي هستند که ميلياردي پول ميگيرند و حاضر نيستند به همکارانشان کمک کنند، خود اين افرادي که ميلياردي درآمد دارند از همان فردي ياد گرفتهاند که نان شبش را ندارد. کدام مدير سراغ اين هنرمندان را ميگيرد؟
شما چرا عرصه را خالي کردهايد؟ شما چرا اجرايي روي صحنه نميبريد؟
من دو، سه سال است دنبال اين هستم که سالن بگيرم، اما به من سالن نميدهند.
چرا سالن نميدهند؟ مشکل چيست؟
هر سال ميگويند براي سال آينده قرار داد بستهايم، اما در اين ميان سراغ دارم آدمي را که هر سال سه اجرا درهمان سالن مد نظر من روي صحنه ميبرد.
مشکل آنجايي است که اهل فن پا به ميدان نميگذارند و هرکسي به هرجايي که وصل است، وارد ميشود. اگر هنرمند هستي کارت را انجام بده. اگر نه، در مسائل اقتصادي و مسائل سياسي دخالت نکن و آنها را وارد هنر نکن. همه ميخواهند کار هنري انجام دهند چون تمام مفاهيم در هنر وجود دارد اما مشکل از آنجايي آغاز ميشود که يک نفر به آدمهاي متعددي متصل ميشود تا کارهنري بيشتري داشته باشد و در اين باره من نميتوانم چيزي بگويم جز اينکه واقعا متاسفم.
اما تئاتر و سينما، بخشي مهم از فرهنگ آن جامعه است که شاخصي از توسعه هر کشور است.
من اين را هميشه ميگويم زماني که فرهنگ و هنر يک کشور کُميتَش لنگ باشد، بايد فاتحه آن مملکت را خواند. با اقتصاد فاتحه يک مملکت را نميخوانند. يک آدمي اگر فرهنگ و هنر داشته باشد، محال ممکن است فقط به خودش فکر کند. آدم با فرهنگ که دزد نميشود، شما تا به حال هنرمند دزد ديدهايد؟ آدم بيفرهنگ و بيهنر دزدي ميکند.
هستند افرادي که به بهانه کار هنري وارد عرصه سينما ميشوند و فقط کار تجاري ميکنند. آدم ميشناسم که فيلمي را ساخته و ۴ ميليارد ضرر کرده اما برايش مهم نبوده چون از يک طرف ۴۰ ميليارد پولش شسته شده است.
منظور شما از بي فرهنگي و بي هنري چيست؟
ما بي فرهنگ نبوديم و همچنان هم نيستيم. ما را به ابتذال کشيدند. اين کشور قرنها است که بهترين دانشمندان و هنرمندان را داشته است مگر طي يک قرن گذشته ما شاعر و نويسنده و هنرمند خوب کم داشتيم؟ آن وقت چنين ملتي ميتواند بيفرهنگ، بيهنر و بيسواد باشد؟ خير، نميتواند اما متاسفانه سليقهها تغيير کرده است و هدف عدهاي فقط سرگرمي است.
مثل تئاتر آزاد که هدفش سرگرمي است.
تئاتر آزاد اصلا تئاتر است؟ هدف دارد؟ هنري پشت آن است؟ نه! اما ميلياردي فروش دارد، چون ديدگاه ما را پايين کشيدند.
به عبارتي ذائقه مردم تغيير کرده است.
ذائقه مردم تغيير نکرده است، آن را تغيير دادهاند. به طور مثال اگر شما يکسال درباره موسيقي اصيل دغدغه نداشته باشيد، به شنيدن موسيقي مبتذل عادت ميکنيد.
آدميزاد، دائما در حال عادت کردن است. با يک برنامهريزي درست و تغيير ذائقه مردم ميتوان کاري کرد که طي شش ماه همه سمفوني گوش کنند. ميتوان در مدت يکسال کاري کرد که مردم واقعا تئاتر ببينند و اگر کاري خوب نبود، وسط آن از سالن خارج شوند.
اين طور که شما ميگوييد، اوضاع نابسامان تئاتر، مانند يک حباب است، اگر فاجعه بزرگتر شود، حباب روي صورت خودمان ميترکد.
بايد اين اتفاق بيفتد. شما زماني که بخواهيد يک ساختمان قديمي را بسازيد، بايد آن را خراب کنيد، تا يک جايي ميتوان اين ساختمان را مرمت کرد، از يک جايي به بعد بايد آن را کوبيد و از نو ساخت.
در حال حاضرتئاترما در حال مرمت است و بايد خراب شود و دوباره ساخته شود؟
قطعا بايد خرابتر از اين شود و به حرف من و شما هم نيست، ما چه بگوييم، چه نگوييم اوضاع از اين هم خرابتر ميشود. زماني که اسم يک تئاتر را ميگذارند تئاتر لاکچري، زماني که به هنرمند ميگويند سلبريتي، ديگر صحبتي براي گفتن باقي نميماند و فاتحه هنر را بايد خواند.
ديگر روي صحنه از آن نمايشنامههاي کلاسيک و متنهاي جان دار خبري نيست.
بله، کساني که واقعا خوب مينوشتند، کجا هستند؟ عدهاي واقعا متنهاي بي سر و ته مينويسند البته نميتوان همه را با يک چوب زد در اين ميان هم پيدا ميشوند معدود افرادي که فيلمنامه و نمايشنامه خوب بنويسند. اما نکتهاي که وجود دارد اين است که کار نميکنند.
يک مفهومي رايج شده به نام تئاتر عامهپسند. نظرتان در اين باره چيست؟
تئاتر عامهپسند يعني ابتذال، مانند تئاتر آزاد. زماني که تماشاگر از سالن تئاتر بيرون ميآيد اگر از او بپرسيد تئاتر چگونه بود؟ ميگويد خوب بود، بد بود. اين که پاسخ نميشود. تئاتر بايد يک چيزي آموزش بدهد و مخاطب را به تفکر وا دارد. من مفهوم تئاتر آزاد و تئاتر عامه سند را متوجه نميشوم.
در حال حاضر بسياري در پاسخ به خوب يا بد بودن يک تئاتر، از تعبير سليقه استفاده ميکنند.
بارها اين را جلوي من گفتهاند و من عصباني شدم. من با سليقه صحبت نميکنم، با اصول صحبت ميکنم.
زمان ما، تئاتر اصالت داشت، واقعا حرفي براي گفتن داشت، هنرمندان براي آن احترام قائل بودند، لباس پلو خوريش را ميپوشيد و روي صحنه حاضر ميشد. نه مانند حالا که بعضي از هنرمندان اصلا براي تئاتر ارزش قائل نيستند. البته خوشبختانه هنوز کساني هستند که براي تئاتر ارزش و احترام قائل هستند.
اعتقاد داريد اوضاع سينما هم مانند تئاتر خراب است؟
من معتقدم بله. اگر نويسنده و فيلمنامهنويس نداشته باشيم که متاسفانه الان تعداد آنها کم است، باعث ميشود سينماي ما به اين ابتذال کشيده شود. چون آن آدم، نويسنده سينما نيست و وقتي هم نويسنده نباشد، چيزي نوشته ميشود، که هر کسي به خودش اجازه ميدهد آن نوشته را کارگرداني کند، چون آن نوشته ضعيف است. البته کارگردان و بازيگراني هم که براي ايفاي نقش در آن حاضر ميشوند، در همان حد هستند و در نتيجه اين وضع سينماي ما ميشود.
وضعيت آموزش به دانشجويان تئاتر و سينما چه گونه است؟
اوضاع دانشگاه هم مقداري خراب است دانشجو ميخواهد پايان نامه بنويسد، ميرود ميخرد. کسي هم نيست که جلوي او را بگيرد و بگويد دانشجو بايد مطالعه و تحقيق کند چرا پايان نامه ميخرد و چرا اصلا پايان نامه فروخته ميشود؟ و اين فاجعهترين اتفاق ممکن است. ما مگر سواد را براي نمره ميخواهيم؟ ما سواد را براي شعورو فهم آن ميخواهيم.
شايد به خاطر همين سختگيريها و اعتراضهاي شما است که کارهايتان دائما به بن بست ميخورد و شايد اين حجم از مخالفت با شما بهخاطر همين جديت است.
هرکسي يک فکر و ديدگاه و عقيدهاي دارد. يک زحمتي براي تجربهاش کشيده است. قرار نيست هرکسي در هر ابتذالي بود، ما با او شريک شويم تا پول در بياوريم. من باور دارم اگرآدم دريک کار ضعيف که واقعا تئاتر باشد، شرکت کند خيلي شرافتمندانهتر است. اما کار مبتذل را نميتوان پذيرفت چون هم هنر و هم هنرپيشه را نابود ميکند.
به نظر ميآيد شما افزون بر نقشهايي که بازي کردهايد، در زندگي هم آدمي بسيار جدي باشيد. ما هميشه شما را در تئاتر و تلويزيون، جدي و مقتدر ديدهايم.
من فکر ميکنم بايد يک بار ديگر فرهنگ لغت را از نو بنويسند چون بسياري از مفاهيم در آن تغيير پيدا کرده است. در خيابان راه خودمان را ميرويم و سرمان به کار خودمان است ميگويند چرا خودت را گرفتهاي من مفهموم اين کلمه را متوجه نميشوم. مگر حتما بايد کار خاص و خارقالعادهاي انجام بدهم. در بسياري از مسائل سختگير هستم. اما شخصيت متعادلي دارم بله جدي هستم اما به معناي درست آن.
تمام نقشهايي هم که ايفا کردهايد جدي، اخمو و مقتدر بوده است. چرا هيچ وقت نقش يک آدم ضعيف، معتاد يا رمانتيک را بازي نکرديد؟
نکته اول اينکه تا کنون چنين نقشي به من پيشنهاد نشده است. دليل دوم اينکه اين نقشها بسيار ساده هستند و تبديل به تيپ شدهاند، اگر کسي توانست نشان دهد که تاثير مواد مخدر چيست و چه موادي باعث چه رفتاري ميشود يا چرا صدا تغيير ميکند و يا زانوها خم ميشود، آن زمان يک کار خاص انجام داده است. و گرنه به نظر من صدا را تو دماغي کردن و انجام يکسري حرکتها را همه ميتوانند انجام دهند. به هر حال که بسيار اميدوارم اوضاع چه در تئاتر چه در سينما بهبود پيدا کند.