چیزی که پسر خسرو شکیبایی از پدرش به ارث برد

جام جم/ چند سال قبل بود که رامبد جوان برنامه ۲۲ مرداد خندوانه را به چپدستها اختصاص داد و تعدادي از آنها را به اين برنامه دعوت کرد. يکي از مهمانان اين برنامه پوريا شکيبايي، پسر زندهياد خسرو شکيبايي بود.
در آستانه روز جهاني چپدستها با او همصحبت شدم تا از دنياي چپدستها برايمان بگويد.
شباهتم به پدرم جاي تعجب ندارد!
پوريا شکيبايي در اين گفتوگو در لابهلاي حرفهايش از دو کلمه زياد استفاده ميکرد: خانمجان و قربونتون برم. به او گفتم اين تکيهکلامها را در سريال خانهسبز زياد شنيدهام. اينها را پدرتان به سريال برد چون کلمات و واژههاي خودش بودند و به شما هم ارث رسيده همان تکيهکلامها؟ ميگويد: مسلما نزديکترين آدمها به من که از آنها آموختهام و کلامشان در جانم نشسته کلمات و واژههاي پدر و مادرم هستند اما اينکه بخواهم اداي پدرم را دربياورم و هرجور شده خودم را به او بچسبانم؛ نه هرگز! اين که برخي ميگويند من دارم از پدرم تقليد ميکنم بايد در جوابشان بگويم ژن پدرم در وجود من در جريان است، من همه وجودم را از پدر و مادرم دريافت کردهام. مگر من غريبهام که بخواهم اداي خسرو شکيبايي را دربياورم؟ اتفاقا اگر شبيه او نبودم بايد جاي سوال ميبود.! اين کلمات را اگر از پدرم شنيدهايد و اکنون از من ميشنويد به اين دليل است که من همه کلماتي که همه آدمها بايد در ابتداي زندگي بياموزند و از پدر و مادر ميآموزند من نزد ايشان آموختم و کاملا طبيعي است. من هرگز نخواستهام اداي پدرم را دربياورم و کپي او شوم. اما در يک مورد تصميم گرفتهام دقيقا شبيه او عمل کنم. پدرم خلاق بود، هرگز تقليد نکرد و ادا درنياورد. همه هنرهايش از خودش شروع ميشود. تصميم دارم در اين بخش شبيه او شوم، خلاق باشم و تاجايي که ميتوانم منحصر به فرد. من از پدر و مادرم يک رفتار ديگر را هم مدام ديدم و آن را آموختم؛ مهرورزي پدر و مادرم نسبت به هم. آنها عاشق هم بودند و اين عشق را با کلمات بههم ابراز ميکردند و من از کودکي عشق پدر و مادر به يکديگر را آموختم. به نظرم يکي از بهترين شانسهايم بود که در کنار آنها که راه و رسم عشقورزي را بلد بودند، بزرگ شدم و ياد گرفتم که آدمهاي پيرامونم را دوست داشته باشم و به آنها احترام بگذارم و باور کردم که زبان مشترک همه آدمها عشق است.
استفاده از هر دو دست
پوريا شکيبايي درباره چپدستبودنش و اينکه چه زماني متوجه شد که با ديگران فرق دارد و با دست چپش کار ميکند، ميگويد: تا جايي که يادم ميآيد اين تفاوت را زماني متوجه شدم که مداد دستم گرفتم. اما يادم نيست که پدر و مادرم از اين ماجرا خيلي هيجانزده شده باشند و مثلا گفته باشند: واي ببين، پوريا چپدست است! به مدرسه که رفتم و پشت نيمکت مدرسه که نشستم، متوجه شدم بايد با اين تفاوت کنار بيايم و نگذارم مانع کارم شود. امکانات مدرسه براي راست دستها بود و من شروع کردم به انطباق خودم با اين موضوع و براي همين کار با دست راستم را هم شروع کردم که کمتر اذيت شوم و به مرور اينجور شد که کارهاي ظريف را با دست چپم انجام ميدهم و کارهاي قدرتيتر و بزرگتر را با دست راستم. زماني که در جايي مشغول کار شدم و بايد با ماوس رايانه کار ميکردم، اوايل جاي ماوس را عوض ميکردم و به سمت چپ ميآوردم، بعد متوجه شدم که آدم شيفت بعد که راستدست است، جاي ماوس را تغيير ميدهد. يک روز تصميم گرفتم که با دست راستم با ماوس کار کنم که مجبور به اين جابهجايي نباشيم. رانندگي هم جالب بود، من رانندگي را در استراليا ياد گرفتم. آنجا فرمان اتومبيلها سمت راست است و براي دنده عوض کردن مشکلي نداشتم چون با دست چپم اين کار را انجام ميدادم. زماني که به ايران آمديم و با اتومبيلهايي رانندگي ميکنم که فرمانشان در سمت چپ است، براي دنده عوض کردن با مشکل روبهرو نشدم، چون ياد گرفتهام که با هر دو دست کار کنم.
به خودمان دروغ نگوييم
ميگويم پس درست است که چپدستها باهوشترند به دليل استفاده از هر دو نيمکره مغز؟ ميگويد: خانمجان با اين گفته موافق نيستم. همه آدمها باهوشند، بدون استثنا، فقط بستگي دارد که هر آدمي تصميم بگيرد از چه حجم از هوش خود استفاده کند. شايد شرايط و امکانات در اين انتخاب تاثير داشته باشد و برخي آدمها مهارت استفاده از همه هوش خود را پيدا نکنند اما کاهلي و تنبلي را نميتوان در اين بخش قرار داد. اينکه ما همه يا حداقل شرايط و امکانات را در اختيار داشته باشيم اما بگوييم هوش و استعداد فلان کار را ندارم، اين دروغي است که به خودمان ميگوييم. از پسر زندهياد شکيبايي ميپرسم، ساز هم ميزنيد؟ ميگويد: مدتي است، نواختن سهتار را شروع کردهام... ميگويم: اينجا ديگر نميتوانيد با دست راست ساز بزنيد و سازتان بايد دست چپي ساخته شده باشد، چون ساز زدن کاملا با سيمکشي مغز در ارتباط است.
ميگويد: بله در اصل بايد سهتاري برايم ميساختند که مناسب چپدستهاست و پردههايش متفاوت است اما استادم گفت، بهتر است اين کار را هم با دست راستت انجام بدهي که هر کجاي دنيا بخواهي ساز بزني و لنگ ساز خاصي نماني.
پوريا شکيبايي در آخر گفتوگو ميگويد: من کارهاي زيادي را تجربه کردهام اما مدتي است روي بازيگري متمرکز شدهام و احساس ميکنم بايد در اين حرفه بمانم، چون تنها کاري است که بهشدت در آن احساس آرامش ميکنم و قلبا راضيام از کاري که انجام ميدهم و اين رضايتمندي دروني کاملا در راستاي همان چيزي است که براي آن به دنيا آمدهايم.