طلاقها و جداییهای به یادماندنی در دهه 60 و 70 سینمای ایران

سلام سينما/ بيشک تعداد فيلمهايي که در سينماي ايران درباره ازدواج ساخته شدهاند از طلاق يا جدايي بيشتر است. هرچند ممکن است فکر کنيد فيلمهاي زيادي درباره جدايي عشاق ديدهايد اما اينطور نيست! در واقع فيلمهاي درباره جدايي محدود هستند اما کيفيتشان به قدري مطلوب هست که در خاطرها بماند.
در اين يادداشت نگاهي انداختهايم به فيلمهايي از سينماي ايران که در آنها تم جدايي بسيار پررنگ بوده. حال آنکه طلاق رسمي باشد يا ترک گفتن يار براي هميشه، درباره احوالات پيش از طلاق بوده باشد يا در پروسه آن و حتي وقايع بعد از جدايي.
هامون
«هامون» بهترين فيلم داريوش مهرجويي در تمام اين سالها خوانده ميشود. فيلمي بسيار خاص و پيشرو براي زمانه خود که هنوز هم از گزندگياش کم نشده و تماشاگر را عميقا تحت تاثير قرار ميدهد.
«هامون» درباره يک عاشقانه است که دارد از دست ميرود. هرچند فيلم در لحظهاي آغاز ميشود که حميد هامون در خانه تنها شده و مهشيد او را ترک گفته، اما در فلاش بکهاي متعدد سرگذشت عاشقانه ميان آنان را ميبينيم. اينکه چطور در يک کتابفروشي بههم دل ميبندند، چطور همه غمها و شاديهايشان را تقسيم ميکنند و در نهايت چطور قدم به قدم از هم دور ميشوند و در اين ميان کاري از دست هيچکدام ساخته نيست.
بخش عمدهاي از «هامون» در پروسه گرفتن طلاق روايت ميشود. از صحنههاي دادگاه و آن صحنه معروفي که به تاريخ سينماي ايران براي هميشه الصاق شده است و در آن خسرو شکيبايي فقيد فرياد ميزند «اين زن سهم منه، حق منه...» يا صحنه هدف گرفتن مهشيد با بازي عالي بيتا فرهي از پشت پنجره خانه بگيريد تا تعقيب و گريزهاي زن و شوهري بعدش که نشان ميدهد چطور هامون از ترس از دست دادن مهشيد به جنون رسيده است.
«هامون» روايت يک عشق ديوانهوار است که هر دو طرف آن در نوع خود شيفته و ديوانهاند و پروسه جداييشان هم بسيار جنون آميز برگزار ميشود. لحظات توامان عشق و نفرت در فيلم بسيار است و به زيبايي هم ساخته و پرداخته شده.
قرمز
هستي، زني است که از همسر درگذشته خود دختري به نام طلا دارد، و با جوان پولداري به نام ناصر ملک ازدواج کردهاست. همسر جديد او دچار بيماري سوءظن يا اختلال شخصيت پارانوئيد است و مدام او را کتک ميزند. هستي پس از مراجعه به عمويش، به درخواست قاضي دادگاه و به منظور ايجاد آرامش در محيط خانه، تصميم ميگيرد از شغل مورد علاقه اش (پرستاري) دست بکشد. اما باز هم مشکلات آنها حل نميشود...
«قرمز» فيلمي بود که نام فريدون جيراني را بر سر زبانها انداخت؛ يک عاشقانه جنونآميز. از مردي که آنقدر در تب عشق همسر زيبا و يکييکدانهاش ميسوزد که نميتواند هرلحظه به او و احوالاتش مشکوک نباشد. باز هم فيلمي ساختارشکنانه براي زمانه خود و بيش از حد خشن براي يک درام خانوادگي و عاشقانه.
«قرمز» يکي از اولين فيلمهاي بعد از انقلاب است که سعي دارد يک عشق جنونآميز و بيمارگونه را به تصوير بکشد که در نهايت به خشونت خانگي منجر ميشود. يک فيلم جوانانه که در زمان خود بسيار خط شکن مينمود؛ هم در نمايش عاشقانه ديوانهوارش و هم در القاي حس خشونت که تماشاگر را در طول تماشاي فيلم، بياغراق آزار ميداد. فيلم به مرحله طلاق ميرسد اما هستي منصرف ميشود تا فيلمساز فرصت پيدا کند در نمايش جنون بيش از پيش بيپروا شود. در نهايت طلاق نگرفته باعث يک جدايي تلخ، خونين و هميشگي ميشود. زوج هديه تهراني و محمدرضا فروتن در فيلم، درخشان ظاهر ميشوند.
سارا
يکي ديگر از فيلمهاي داريوش مهرجويي که استاد ساخت درامهاي خانوادگي ويژه است. اينبار در «سارا» او به سراغ نمايشنامه مشهور «خانه عروسک» هنريک ايبسن رفت و از آن اقتباس کرد.
فيلم شرح تلاشها و فداکاريهاي سارا با بازي نيکي کريمي است که همه زندگي، سلامتي و وقتش را براي نجات همسرش با بازي امين تارخ از زندان وقف کرده و شبانهروزي در تکاپو براي آزاد کردن اوست اما بعد از بازگشت شوهر بهخانه، تماشاگر متوجه ميشود که مرد نه تنها ارزش و قدر زحمات او را نميداند که از دستش شاکي هم هست و نمک همهي تلاشها را خورده، ميخواهد نمکدان بشکند و دل رنجور سارا را به درد بياورد.
سارا در مقابل همه از خودگذشتگيها چطور ميتواند اينهمه خودخواهي و بيمعرفتي مردش را تاب بياورد؟ درحاليکه در نهايت گويي مرد متوجه اشتباه خود ميشود اما فايدهاي ندارد. اين اشتباهي نابخشودني بوده و دل سارا براي هميشه از دست رفته. او در حالي از خانه بيرون ميزند و همسر و خانه و زندگياش را ترک ميکند که تماشاگر در دلش اطمينان دارد ديگر بازگشتي براي سارا به آن زندگي در کار نخواهد بود.
خواهران غريب
يک فيلم پسا طلاقي با فضايي سرخوشانه و متفاوت و بسيار دلنشين و دوستداشتني که تماشايش حال هر تماشاگري را هم بد و هم خوب ميکند. فيلمي که هم بهترين اثر کيومرث پوراحمد است و هم يکي از بهترين افسانه بايگانها را در سينماي ايران ثبت کرده. آن هم در دورهاي که در اوج جواني و محبوبيت بوده و بازياش مقابل خسرو شکيبايي کيفيت کارش را دوچندان کرده است. از همه مهمتر اما دوقلوي دوستداشتني فيلم هستند که دل هر مخاطبي را بهدست ميآورند و او را اسير شيرين زباني و بازيگوشيهاي خود ميکنند.
هرچند فيلم وقايع بعد از طلاق يک زوج، که سالها پيش از هم جدا شدهاند را تعريف ميکند و به مشکلات و اختلافاتشان گريز ميزند، اما بيشتر شرح حال يک رجعت جانانه به عشقي قديمي است که بهواسطه دو دختربچه شيطان و بامزه فيلم ميسر ميشود.
فيلمنامه «خواهران غريب» خوب از کار آمده و يکي از اصليترين عوامل جذابيت فيلم هم همين فيلمنامه خوب است که هم شروعي جالب دارد و هم در ادامه بزنگاههاي داستاني متفاوت و ويژهاي را طراحي ميکند. فيلم بهخوبي موفق ميشود به عواطف تماشاگر دست يابد و او را به خندهها و گريههاي متداوم وا دارد. فاز موزيکال فيلم با آهنگسازي ويژه ناصر چشم آذر فقيد و صداي بهيادماندني خسرو شکيبايي هم احساسات سرشار فيلم را دو چندان ميکند.
ميم مثل مادر
باز هم فيلمي که دوران پسا طلاق دغدغه اصلياش است و هرچند قهرمان فيلم با بازي گلشيفته فراهاني را در دوران خوش خوشان ازدواج و حاملگي ميبينيم و عاشقانههاي او و همسرش به دلمان مينشيند، اما عمده داستان به بعد از جدايي مربوط ميشود و اينکه حالا چطور بايد در هييت مادري تنها فرزند معلولش را به دندان بکشد و او را بزرگ کند.
«ميم مثل مادر» رسول ملاقلي پور فيلمي بسيار تلخ و تراژيک است و عشق مردي با بازي حسين ياري که همسر و فرزندش را ترک کرده به نوشداروي پس از مرگ ميماند. از آن فيلمهايي که تماشاگر را عميقا متاثر ميکند و طعم تلخش تا مدتها در خاطر خواهد ماند.
سنتوري
باز هم داريوش مهرجويي و باز هم يک عاشقانه از دست رفته ديگر. اينبار نه خبري از جنون هامون است، نه دلمردگي و شکسته شدن خاطر و عشق نازک سارا. اينبار قهرمان فيلم علي سنتوري با بازي ماندگار بهرام رادان خودش با غرق شدن در اعتياد، زبانههاي يک عاشقانه جاودانه را خاموش ميکند و خودش و همسر سابقش (گلشيفته فراهاني) را که چارهاي جز ترک کردن او ندارد در آتشي هميشگي ميسوزاند و خاکستر ميکند. عشقي که کارگردان در لحظات پاياني فيلم نشان ميدهد هرگز تمام نشده اما عشاق درگيرش را تمام کرده است و جانشان را تهي از بودن و زيستن. بله...اين عشق را سر بازايستادن نيست اما چنگال اعتياد بيرحمتر از اين حرفهاست و چيزي را زنده باقي نميگذارد.
تماشگر همانقدر که به عاشقانه زوج جوان و پرشور خو گرفته، در نيمه دوم فيلم با تنهايي و غربت علي سنتوري، بعد از اينکه همسرش ترکش ميکند هم خو ميگيرد. خب چاره ديگري ندارد. به قول مونولگ شاهکار فيلم «درد و افتخار» پدرو آلمودوار «عشق ميتونه کوهها رو جابهجا کنه اما نميتونه کسي رو که عاشقش هستيد نجات بده.» و «سنتوري» دقيقا همچين چيزي است.
آتش بس
برويم سراغ يک فيلم کمدي درباره طلاق که دقيقا هم نميشود گفت درباره طلاق است. « آتش بس» درحالي شرح پروسه طلاق است که درواقع اصلا طلاقي در کار نبوده و قرار نيست باشذ. اگر سايه در همان ابتداي فيلم وارد دفتر اشتباهي نميشد و پيش وکيل ميرفت بهجاي روانشناس، آنوقت همين داستاني که در لواي فلاشبکها از زندگي مشترک آنها ميديدم به طلاق منجر ميشد. اما روانکاو همچون يک معجزه وارد جهان فيلم و زندگي سايه و شوهرش ميشود تا دوستداشتني را که از همان ابتدا با رو کمکني و کل کل و يکه به دو آغاز شده، از مرگ نجات دهد.
اين معتدلترين فلم تهمينه ميلاني پر از اغراق است که در اکثر فيلمهايش اعتدال را از دست ميدهد و کفه ترازو بدجوري به سمت يک ديکتاتوري زنانه سنگيني ميکند. ضمن اينکه بهترين بازي مشترک مهناز افشار و محمدرضا گلزار در کنار يکديگر هم هست.
جدايي نادر از سيمين
مهمترين فيلم اين ليست و يکي از ديدهشدهترين فيلمهاي ايراني در مجامع بين المللي. فيلمي که سينماي ايران را تا روي سن اسکار برد و بسيار خوش درخشيد. «جدايي نادر از سيمين» شرح يک طلاق ايراني است. با همه مختصات فرهنگي و اجتماعي جامعه ايراني که در رابطه زوج فيلم نمود پيدا ميکند و وجههاي استعاري مييابد و اصلا به همين خاطر هم توسط جريانهاي جهاني مورد استقبال قرار ميگيرد.
داستان نادر و سيمين با بازي هماهنگ ليلا حاتمي و پيمان معادي ، داستان همه دغدغههاي معاصر طبقه متوسط جامعه ايران است و در ادامه «چهارشنبهسوري» و پيش از «گذشته» پازل روايت جداييهاي اصغر فرهادي را شکل ميبخشد. مهمترين نکته درباره رابطه ميان نادر و سيمين و شرح جدايي آن دو، در نسبت منصفانهاي است که فيلمساز براي هرکدام در نظر ميگيرد. آنها آدمهايي از جنس همه ما هستند و فيلمساز هرگز حق را به يکي در مقابل ديگري نميدهد. بلکه با نمايش بهاندازه و موشکافانه از جزييات رفتاري و ويژگيهاي شخصيتي هرکدامشان هردو را هم محق و هم مقصر جلوه ميبخشد و انتخاب را به عهده خود تماشاگر وا مي گذارد.
ناهيد
يک فيلم زنانه درباره پسلرزههاي طلاق که موقعيت جديدي را در سري فيلمهاي جداييمحور، دستمايه خود قرار ميدهد. ناهيد شخصيت اصلي فيلم «ناهيد» با بازي ساره بيات هم مادري دلسوز است و هم زني محکم و هم دختري شيطان و عاشقپيشه. زني که سماجت و سختکوشياش را از طبيعت وحشي گيلان به ارث برده و لطافت و عاشقپيشگي را از انزلي. درحاليکه که از همسر اولش (نويد محمدزاده) طلاق گرفته و در پي زندگي بهتري است تا آينده جالبتري براي پسرش بسازد و او را «يک مرد واقعي» بار بياورد نه موجودي شبيه به پدرش، با مرد مدرن و انساني شريف با بازي متفاوت پژمان بازغي آشنا ميشود و در دوگانه ميان زندگي قبلي و زندگي آينده خود سرگردان است و فيلم «ناهيد» شرح همين سرگردانيهاي زنانه است.
او درحالي ميخواهد زندگي جديدش را شروع کند که هنوز پرونده زندگي قبلي بسته نشده و همسر سابقش رهايش نميکند. از طرف ديگر دغدغه پذيرش پسرش را هم دارد و در کنار اينها سنت و مناسبات پوسيده خانوادگي او را مجبور به برگشتن به همسر قبلي ميکنند. در اين ميان ناهيد زني متلاطم است که در درونش دو حس و غريضه باارزش يعني مادرانگي و زنانگي، روي هم شمشير کشيدهاند و در اين ميان همه سعيش را ميکند تا براي لحظهاي هم که شده، زندگي کند.