نماد آخرین خبر
  1. جذاب ترین ها
دخترونه زنونه

لحظاتی شاد با خاطره‌های بامزه خانومانه

منبع
خراسان
بروزرسانی
لحظاتی شاد با خاطره‌های بامزه خانومانه
خراسان/ اگر مخاطب هميشگي ستون بانوان باشيد، مي‌دانيد يک روز در هفته و در همين ستون از خاطره‌هاي بامزه خانم‌ها مي‌نويسيم. چند روز پيش موقع ناهار دختر 15 ماهه‌ام رو سر اين موضوع ‌که نبايد دستش رو بکنه توي ظرف ماست، دعوا کردم. دخترم هم قهر کرد و رفت توي آشپزخونه و صداي گريه‌اش مي اومد. منم اومدم ژست روان شناسانه بگيرم و موقع گريه بهش توجه نکنم تا متوجه کار زشتش بشه که ديدم 10 دقيقه گذشت و همچنان داره گريه مي‌کنه. آخر بلند شدم و رفتم توي آشپزخونه، ديدم لباسش به کابينت گير کرده و نمي‌تونسته بياد بيرون و گريه‌اش به خاطر گير کردن لباسش بوده نه ناراحتي از کارش. مامانم صبح‌ها با اصرار من مي‌رفت پياده‌روي که لاغر بشه. تقريبا چند ماهي اين کار رو با دوستاش انجام مي‌داد اما لاغر که نمي‌شد هيچي، حتي چاق تر هم شده بود. يک بار پيگير شدم تا ببينم چرا لاغر نمي‌شه؟ رفتم دنبالش توي پارک، ديدم با دوستاش کله پاچه گرفتن و دارن مي‌خورن و تازه حرف مي‌زنند که فردا چي بگيريم؟ پيتزا يا بازم کله پاچه؟ من دندونمو عصب‌کشي کرده بودم و صورتم وحشتناک بي‌حس و يه جورايي دهنم کج شده بود. پشت چراغ قرمز بودم که يهو ماشيني از پشت کوبيد پشت ماشينم، منم عصباني پياده شدم و شروع کردم به داد زدن که بابا چراغ قرمزه، چرا اين جوري رانندگي مي‌کني؟ کجا مي‌خواي بري؟ آقاهه يه نگاه به من کرد و هول شد و گفت خانوم آروم باشيد انگار سکته کردين، اين‌قدر حرص نخوريد، من هزينه‌اش رو کامل ميدم. بعدا فهميدم به خاطر کج بودن صورتم و مدل حرف زدنم فکر کرده من سکته کردم! يه روز خاله‌ام اومد خونه‌مون و گفت خودم توي خونه يک دبه گلاب گرفتم و گلابش عالي شده، آوردم اين‌جا که شيشه شيشه کنيم و بين خواهرها تقسيم کنيم. ما دبه رو گذاشته بوديم توي حياط که سر فرصت توي شيشه بريزيم. من و خاله و مامانم هم نشسته بوديم به حرف زدن. يک دفعه عطر گلاب توي خونه پيچيد، ما هم يه حال خوبي بهمون دست داده بود که بابام از بيرون اومد داخل و فهميديم وقتي توي حياط بوده، دبه رو ديده و فک کرده داخلش آب هست و همه‌اش رو خالي کرده توي باغچه!
ما را در کانال «آخرين خبر» دنبال کنيد
اخبار بیشتر درباره

اخبار بیشتر درباره