نماد آخرین خبر

با فوروارد کردن جملات قصار، باسواد نمی‌شوید!

منبع
بروزرسانی
با فوروارد کردن جملات قصار، باسواد نمی‌شوید!

وب سايت ميدون/ آيا از درستي و نادرستي جملاتي قصاري که در شبکه‌هاي اجتماعي لايک مي‌کنيم و يا با ديگران به اشتراک مي‌گذاريم، آگاهي داريم؟
وب‌سايت ميدان: صفحات و کانال‌هاي بي‌شماري وجود دارند که موضوع کارشان، يا حداقل بخشي از کارشان، به اشتراک گذاشتن کوتاه‌نوشت يا تک جملاتي از فلاسفه، فضلا، علما، شعرا و يا هنرمنداني از سراسر دنيا در طول تاريخ است. افراد زيادي هم خواننده اين جملات بوده و با لايک کردن و به اشتراک گذاشتن آن به انتشار بيشتر اين جملات کمک مي‌کنند.اينکه محتواي اصلي اين جملات شامل چه نکاتي است؛ گاهي در سايه‌ي چنين روندي (انتشار گسترده) قرار مي‌گيرد.
در واقع بسياري از افرادي که اين جملات را پسند يا همرساني مي‌کنند؛ چندان با درستي يا نادرستي و معناي دقيق گزاره‌هاي آن کاري ندارند. صرفا از آن جهت که با تکرارِ زياد، معروف و تبديل به يک کليشه‌ي ذهني شده‌اند؛ با تصور درستي اين گزاره‌ها، گزينه پسند را فعال مي‌کنند. گاهي حتي به ضد و نقيض بودن لايک‌هايي که کرده‌اند توجهي ندارند. ايده‌اي که امروز لايکش کرده‌اند کاملا در جهت عکسِ ايده و جمله‌هايي است که هفته پيش در جايي ديگر پسند کرده بودند.
اما اين تمام ماجرا نيست. صرف ديدن و پسنديدن جملاتي از اهل سخن، بنظر مي‌آيد اين روند گزينش، پسند و تکثير اين جملات در نهايت به فرايندي منفعل‌ساز براي مخاطبان، بدل شده‌اند. اين ايده‌هاي گسترده و حتي ضد و نقيض، اما کم‌عمق، گاهي تبديل به نقشه راهنماي زيست روزمره بسياري از افراد شده و همين خطرناک است. رفتن به چاه نزيستن با طناب پوسيده‌ي اطلاعات کم‌عمق، و ضد و نقيض و گاهي حتي نادرست.در اين نوشتار سعي مي‌کنم اين روند را تا حدودي روشن کنم.
در ابتدا مي‌شود در نحوه گزينش اين جملات تامل کرد. انتخاب اين کوتاه جملات از ميان ده‌ها، صد‌ها و ميليون‌ها جمله از آن مولف و يا حتي انتخاب يک مولف خاص، صرفا سليقه و انتخاب يک فرد خاص (گرداننده يا گردانندگان آن صفحه يا کانال) با يک زمينه فکري خاص و براي اهدافي خاص است. انتخابي که گاهي براي تاييد اهداف ويژه آن رسانه و يا تامين و تاييد نظرشان در باب موضوعي ويژه است و يا در حالتي ديگر صرفا به جهت شهرت و جذابيت آن جمله در تامين نظر و جذب مخاطب بيشتر صورت گرفته است. در گام بعدي بايد به اين فکر کرد که فهم معناي اصلي اين جمله فقط در کنار و يا در ميان همان ميليون‌ها جمله ديگر آن مولف تا حدودي ممکن مي‌شود.
بريدن و گزينش يک قسمت کوتاه از يک کتاب يا فيلم و استفاده ابزاري از آن، مي‌تواند نوعي بازي زباني يا حتي فريب مخاطب باشد. چنانچه گاهي اين انتخاب‌ها به گونه‌اي است که منظور اصلي مولف، با انتشار اين تک‌جملات مقلوب مي‌شود و تنها مخاطبيني متوجه چنين ترفندي مي‌شوند که پيشتر در جريان تمام متن بوده‌اند و مي‌دانند که مثلا اين جمله مربوط به شخصيت منفي آن متن است و يا حتي اين مثله و گزينش‌کردن‌ها، مي‌تواند براي نوعي همنوايي با روند حاکم بر جامعه و مهر تاييد زدن بر بسياري پيش‌فرض‌ها در اذهان (بخوانيد کليشه‌ها) و به امتناع درآوردن امکان تفکر و عمل خلاقانه باشد. اهدافي که گاه انديشيده شده و گاه ناآگاهانه و پيش‌بيني نشده است.

ما تک جملاتي از مارکس، نيچه، فوکو، دلوز، فرويد، اشو، فرانکل، کريستوا، دوبووار، حافظ، شمس و … مي‌خوانيم و در وهله اول خوشمان مي‌آيد و لايک مي‌کنيم، بي‌آنکه بدانيم اين افراد در چه زمينه فکري و در چه شرايطي و با چه پيش‌زمينه‌هايي و براي چه مخاطبي در چه عصري، چنين جمله‌اي را گفته‌اند. بي‌آنکه به عصر و زمان‌هاي زيست کانت و دکارت توجه کنيم؛ جملاتي از آن‌ها -مثلا درباره زنان- را دست مي‌گيريم و حمايت يا ردشان مي‌کنيم.
از اينکه برخي از اين جملات مصداقي است بر آنچه در واقعيت رخ مي‌دهد؛ خوشحال مي‌شويم، غافل از آنکه همان جملات، از قضا، خود سازنده واقعيت شده‌اند و نه تاييدکننده‌شان _ به بسياري از جملات کليشه‌اي در مورد تفاوت بيولوژيکي و رواني بين دوجنس که اکنون درستي بسياري از آن‌ها زير سوال رفته است (زنان اينگونه‌اند و مردان آنگونه)؛ فکر کنيم -. با خواندن کوتاه‌نوشت‌هايي از نظريه‌پردازاني که در يک جامعه‌اي کاملا متفاوت (فرضا غرب) و در يک شرايط اجتماعي، اقتصادي، فرهنگي، تاريخي و حتي سياسي متفاوت زيسته و نظريه‌پردازي کرده‌اند، فکر مي‌کنيم به حقيقت دست يافته‌ايم و مي‌توانيم چرايي کنش خود يا ديگري را دريابيم؛ بي‌آنکه بدانيم چنين ايده‌اي از اساس با فرهنگ و جامعه‌ي ما سنخيتي ندارد (به بسياري از ايده‌هاي راه‌هاي رسيدن به موفقيت در… فکر کنيم). حتي با همه همين ندانستن‌ها و صرفا توجه به شهرت و جذابيت همين تک‌جملات، برچسب خاصي هم به صاحبان اين سخن مي‌دهيم که فلاني زن‌ستيز است و آن ديگري ناسيوناليست يا فمنيست است و چه و چه.
بنابراين اين فرايند گزينشگري و تکثير جملات قصار، نه تنها روشنگر و آگاهي‌بخش (که ظاهرا رسالت کانال‌ها و صفحات مذکور است) نيستند؛ که اتفاقا به مهر تاييد زننده بر افکار پيشين مخاطبان با نقابي روشنفکرانه مي‌مانند. نوعي به انفعال درآوردن مخاطب و گرفتن تفکر خلاقانه و نقادانه از او در تحليل و مواجهه با واقعيت زندگي. کليشه‌هايي که پيش از اين وجود داشته و اکنون به مدد همين جملات زيبا، مهر تاييدي از عالمان معروف هم مي‌گيرند.
گويي ديگر مساله اينجا قابل توضيح کردن واقعيت به مدد ايده‌هاي پيشين نيست. بلکه ساخته‌شدن واقعيت توسط آنهاست. ما در سايه همين تکرار کوتاه‌نوشت‌ها و جملات، درحال شبيه‌سازي تجربه‌هايمان به آن‌ها و جا دادن خودمان به عنوان قطعه‌اي از اين پازل آماده هستيم و نه ساختن قطعه خودمان براساس زيست و تجربه بديع خودمان. بدين طريق، در کنار شبيه‌سازي صورت‌هايمان، اکنون تجربه‌هايمان نيز همسان‌سازي مي‌شوند.
در اين روند، اساسا به نحوي ساخت هر ايده و نظري توجه نمي‌شود. به اين پرسش‌ها توجهي نمي‌شود که آيا اين جملات و حتي ايده‌هاي اصليِ حمايت‌گر اين جملات، الگوي هميشه صادقي‌اند و درستي آن‌ها براي هميشه و همه جا تاييد شده است؟ يا نه آن‌ها فقط صرفا حاصل انديشه يک فرد خاص، در يک شرايط تاريخي، اجتماعي، فيزيکي، جغرافيايي، جنسيتي و حتي فيزيولوژيکي و رواني خاص هستند؟ آيا نمي‌شود به اين فکر کرد که بر فرض مثال، اگر آقاي مارکس، مردي بود که در خاورميانه مي‌زيست، آيا باز هم کتاب سرمايه و ده‌ها اثر ديگرش -حامل همه جملات قصارش- را به همين نحو مي‌نوشت؟ يا اگر هانا آرنت به جاي اروپا و دوره تاريخي همزمان با جنگ جهاني، زني ساکن در آسياي ميانه بود باز هم ايده‌هايش چنين گزاره‌هايي را داشت؟ يا خيلي از فمينست‌هاي مشهور، اگر فقط مرد بودند؛ آيا نظريه‌هاي فمينيستي آن‌ها اين چنين بود؟ اصلا در همين زمان حال خودمان و در جامعه خودمان، اگر آقاي ايکس، خانم ايکس بود و به جاي تهران، در کردستان زيست کرده بود؛ همين نظرات را در مورد فلان موضوع خاص داشت؟ مبرهن است که نه.
پس تمامي اين جملات صرفا يک الگوي کشف‌شده توسط يک فردِ خاص، در يک شرايط خاص هستند. اين الگو‌ها حتي در بهترين شرايطِ رعايت اصول علمي و کار تجربي (اصول علمي که اکنون حتي در درستي همين اصول هم مناقشه است که چنين اصولي براي موجود انساني چندان سازگار نيست)، همچنان از فيلتر ذهن و تجربه زيسته صادرکننده آن رد مي‌شوند و احتمالا با تغيير مولف، همان الگوي کشف‌شده از همان داده‌ها و اطلاعات، شکل ديگري مي‌توانست به خود بگيرد (حالا با درصد خطايي کم يا زياد). اين الگو‌ها حتي اگر داراي تکرار بالا باشند؛ باز همچنان موارد استثنايي‌اي وجود دارند که نقض کننده اين الگو و ايده هستند. موارد استثنايي‌اي که گاهي آنچنان تکين هستند که تاريخ‌ساز مي‌شوند و اتفاقا همين به الگو درنيامدن همه موارد، و وجود تفاوت در عين وجود شباهت‌ها، وجه مشخصه‌ي هويت انساني است؛ بنابراين هر ايده‌اي صرفا يک امر ابطال‌پذير، سيال و غيرثابت است و نمي‌شود درستي يا نادرستي آن را براي هميشه و همه‌کس اثبات کرد. به تعبيري، آن‌ها همانند چراغ‌هايي هستند که مي‌توانند تا اندازه‌اي مسير انتخابي ما را روشن کنند؛ اما نمي‌توانند تضمين کنند که مقصد نهايي، هماني خواهد شد که گفته‌اند. اگرچه هر ايده و نظريه‌اي حاصل سال‌ها تحصيل دانش و تفکر بر داده‌هايي دريافتي از محيط است، اما نمي‌توان صرفا با اتکا به چنين فرضي، درستي هميشگي آن را ضمانت کرد.
ما اکنون در زمانه‌اي قرار داريم که حتي الگو‌ها (نظريه‌ها) در علوم طبيعي همچون فيزيک يا شيمي، از قطعيت خارج شده و توافق نظري گسترده در عدم قطعيت و ثابت بودن نظريه‌هاي چنين علومي انجام گرفته است. حال چه‌طور مي‌شود با اتکا به اين جملات قصار و ايده‌هاي افراد خاص، در مورد انسان‌ها و روابط‌شان؛ آن‌ها را تبديل به دستور زندگي خود کرد؟ چه‌طور مي‌شود ايده يک فرد را به بي‌شمار انسان – انسان به عنوان موجودي غيرقابل پيشبيني- تعميم داد؟
و پرسش دوم اتفاقا از همين‌جا شروع مي‌شود. چگونه اين کوتاه‌جملات به دستورالعمل زندگي و کليشه‌هاي ذهن بدل مي‌شوند و باعث تغيير نگاه يا سردرگمي فرد نسبت به جهان و زيست او مي‌شوند. در جواب بايد به اين فکر کرد که در روز، هفته، ماه و سال چند بار هر کدام از ما اين جملات را مي‌بينيم و مي‌خوانيم؟ در واقع «تکرار» اين جملات به چه ميزان است؟ چقدر امکان دارد که به درستي يا نادرستي‌شان فکر کنيم ونقدشان کنيم و برخوردي «منفعلانه» با آن‌ها نداشته باشيم؟ در نهايت چند مورد از آن‌ها ورد زبانمان مي‌شود و به‌طور مداوم از آن‌ها استفاده مي‌کنيم؟ مثلا به گفتمان‌هاي پررونق روانشناسي در سال‌هاي اخير توجه کنيد. با وجود دورگزيني عامدانه‌مان از اين رويکرد، چه ميزان از جملاتشان ملکه ذهنمان شده است؟
به تعبير مطالعات فرهنگي، اين توليد انبوه از گزين‌ايده‌ها و توزيع آن براي جمعيتِ انبوه مخاطب شبکه‌هاي اجتماعي، در نهايت به توليد فرهنگ توده‌اي منجر مي‌شود که در آن الگو‌هاي مصرف، همانند هم مي‌شوند. فرهنگي که فاقد چالش‌ها و جذابيت‌هاي فکري است و سهولت و آرامشي را که در تخيل و گريز از واقعيت وجود دارد؛ را ترجيح مي‌دهد.
مگر نه اين است که اين تبديل‌شدن ذهن به کشو‌هايي که به تکرار هر روزه، پر مي‌شود از اين ايده‌هاي بي‌پشتوانه، کوتاه و گسترده و يا به عبارتي فست‌فود‌هاي ذهني؛ در نهايت با ساده‌سازي واقعيت، مانع از تفکر و تجربه فردي مي‌شود. فرد با اتکا به اين دانش وسيع و کم‌عمق که امکان اشتباه کردن بر اثر تجربه شخصي و رشد کردن را از خود مي‌گيرد. روند به سرعت در حال گسترشي که، فرمان زندگي را به دست گرفته؛ بي‌آنکه بدانيم، هدايت اصلي‌مان از کجا شروع شده است. فرايندي که منجر به تربيت ذهن‌هاي غيرسياسي و غيرتاريخي شده و توان پيوند زدن جزئيات را با کليت از اذهان گرفته و فراموش مي‌شود که طبق اين الگوي توليد و تکرار انبوه، مواجهه با وضعيت‌هاي مختلف، با اتکاي اين ايده‌هاي تکراري، براي افراد از پيش آماده و در اختيار او قرار گرفته است. به عبارتي فرديتِ فرد از بين رفته و تصميم‌ها از پيش براي او گرفته مي‌شود.
البته که مواجه شدن با افکار و انديشه‌هاي مختلف و کمک گرفتن از آن‌ها براي تحليل واقعيت‌هاي روزمره از ملزومات يک زندگي انديشه‌ورزانه است و هدف از به ميان کشيدن چنين بحثي هم لزوما به معناي مخالفت با تکثير انديشه‌هاي مختلف نيست؛ بلکه مقصود مورد غفلت واقع‌شدنِ نوع مواجهه با هر متن، ايده يا تفکري در اين روند گزينش و تکثير (عامدانه/غيرعامدانه) جملات است. هر فکر يا انديشه‌اي، لزوما در يک يا دو جمله خلاصه نمي‌شود. اگر انتخاب و پسند و پايبندي به اين جملات حاصل تامل و غور کردن در مباني و ريشه‌هاي فکري آن جمله باشد، بسيار هم پسنديده است.
نشان‌دهنده روشن شدن تکليف يک فرد با هستي و جهان پيرامون خودش با کمک گرفتن از چنين انديشه‌هايي است. اما اگر صرفا از روي عادت بالا و پايين کردن صفحات پرمخاطب، يا ارادت به يک فرد يا جريان خاص باشد؛ در نهايت ما را تبديل به ماشين لايک‌کن و زندگي‌کن، مي‌کند.
پ ن: فهميدن معناي کوتاه‌نوشت‌ها يا تک‌جملات با قرار دادن آن‌ها در زمينه اصلي‌شان، لزوما به معناي خواندن آثار همه اين صاحب سخنان نيست (امري که عملا نيز غيرممکن است)؛ بلکه داشتن نگاه انتقادي در مواجهه با هر سخني – کوتاه يا مشهور- و آگاه بودن به زمانه و زمينه سخن است.

به پيج اينستاگرامي «آخرين خبر» بپيونديد
instagram.com/akharinkhabar

اخبار بیشتر درباره

اخبار بیشتر درباره