زن ایرانی در دفاع مقدس

ايرنا/ «محمد فرزانه»، استاد تاريخ ايران دانشگاه نورثايسترن ايلينوي آمريکا با اشاره به تازهترين کتابش با مضمون حضور زنان ايراني در دوران دفاع مقدس گفت: دوست داشتم بيشتر به نقشهايي بپردازم که کمتر دربارهاش صحبت شده است چون در محافل علمي خارج از ايران، براي همه جالب است که زن ايراني با همه محدوديتها در جنگ، جنسيت را کنار گذاشته و به جنگ دشمن رفت و اين ستودني است.
محمد فرزانه که چند سال است صاحب کرسي استادي تاريخ ايران و تاريخ خاورميانه در دانشگاه نورثايسترن ايلينوي/ Northeastern Illinois University در شهر شيکاگو آمريکاست، جديدترين کتابش با عنوان زنان ايراني و جنسيت در جنگ ايران- عراق (Iranian Women and Gender in the Iran-Iraq War) را در چهارصدصفحه به پايان رسانده و از ۱۵ اکتبر (۲۴ مهر)، ازسوي انتشارات دانشگاه سيراکيوز آمريکا (Syracuse University Press)، به زبان انگليسي منتشر و عرضه خواهد شد. با او درباره حضور و نقش زنان در دفاع مقدس، در چهلمين سالروز آغاز جنگ تحميلي گفتوگو کرديم.
چه نيازي احساس کرديد تا کتاب زنان ايراني و جنسيت در جنگ ايران - عراق را بنويسيد که درباره زنان در جنگ تحميلي است؟
درباره جنگ در ايران خيلي نوشته شده و عمده کتابهايي هم که بيرون آمده از منظر مردانه بوده و که در ميانشان کتابهاي خوبي هم ميشود پيدا کرد. در غرب و بالاخص آمريکا درباره اين جنگ چندان کار نشده و اگر هم شده بيشتر جنبه سياسي و ژئوپليتيک بوده و دغدغهشان اين بوده که چگونه ايران توانست براي هشت سال، در برابر عراق از خود دفاع کند. در اين ميان، در بحث تاريخي جنگ، خلأ، حضور زنان بود و تصميم گرفتم براي اينکه حق زنان ضايع نشود، بهطور علمي و تحقيقي اين جاي خالي را پر کنم.
کتاب در چند صفحه نوشته شد و چقدر زمان برد؟
کتاب در حدود هفتصدصفحه بود اما ناشر از ترس خوانده نشدن، خواست آنرا به چهارصدصفحه کاهش دهم. کتابي که محصول نزديک به يک دهه تحقيق است.
شما در کتاب خود، از مفاهيمي مختص فضاي ايران مانند شهادت و دفاع مقدس استفاده کردهايد. اين مفاهيم را براي خواننده انگليسيزبان چگونه تشريح کرديد؟
بحث مفصلي در علم تاريخنگاري هست که همه وقايعي که بخواهيد تجزيه و تحليل کنيد، بايد در چارچوب زمان و مکان بررسي کنيد. ايرانيها با اين مفاهيم آشنا هستند و موتور محرکه جامعه ايراني است. بههمينخاطر از اين واژهها استفاده کردم تا براي کسانيکه آشنا نيستند، توضيح دهم دفاع مقدس يعني چه. براي خيلي از ايرانيها از جمله خودِ من اين، يک دفاع مقدس بود. چون اين جنگ دليلي نداشت و تحميلي بود. همه دنيا پشت عراق بودند و ايران تنها مانده بود. اين ايدئولوژي نيست چون وقتي به هر مملکتي وحشيانه حمله شود و دشمن عزمش را جزم کرده باشد، نهتنها فرهنگ که اقتصاد و اجتماع را هم تحتالشعاع قرار ميدهد. اگرچه جنگها در آمريکا، معني دفاع ندارند و تقريبا همهشان حملهاي شناخته ميشوند.
درباره جرقهاي که در مسجد جامع خرمشهر زده شد و شما را به تاليف اين کتاب ترغيب کرد، بگوييد
وقتي بعد از چند سال به آبادان و خرمشهر رفتم، روي ديوار مسجدجامع فقط عکس مردان بود ولي عکس اولين شهيد زن به نام شهناز حاجيشاه نبود. اين برايم تعجبآور بود چون خودم هم که در سالهاي ۱۳۶۱ تا ۱۳۶۳ داوطلب بودم، ديده بودم که زنان خيلي مشتاقانه داوطلبي ميکردند و داروندارشان را اهدا ميکنند تا کمکي کرده باشند. برايم عجيب بود اين همه مادر و خواهر و همسر شهيد داشتيم که شايد مستقيما نه، ولي درگير جنگ بودند اما نام و نشاني از آنها نبود. اگرچه ميشود بحث کرد که آنها هم مستيقما حضور داشتند چون وقتي مردانشان به جبهه رفتند آنها هم بايد از خودشان دفاع ميکردند. فکر ميکردم اين بيعدالتي است که هيچوقت کتاب علمي و تحقيقي و حرفهاي درباره نقش زنان در جنگ نوشته نشده و من سعي کردم اين کار را انجام دهم.
در کتاب هم اشاره کردهايد که تقريبا کمتر اسمي از زنان در ميان خاطرات مردان وجود دارد
همينطور است. چون جنگ مردانه است و مردي که ميجنگد به دلايل فرهنگي شايد نميخواهد درباره همسرش و مادرش و خواهرش حرف بزند ولي زن هم درد جدايي ميکشد و چهبسا بيشتر از مرد؛ زيرا همه مشکلات خانواده روي دوش او خواهد افتاد و اين قابل کتمان نيست. برايم عجيب بود که فرماندهان جنگ کم پيش ميآيد درباره زنانشان حرف بزنند گويي نميخواستند دراينباره حرفي بزنند. اما دردي که زن ميکشد در چارچوب ديگري قرار ميگيرد ولي در تمام جنگهاي دنيا اگر زنان پشتيباني نميکردند، مسلما اين جنگها نتيجهاي که بايد ميگرفتند، هيچوقت نميگرفتند.
و جالب آنکه طبق آنچه شما نوشتهايد، در جنگ، جنسيت فراموش شد و به رفاقت تبديل شد و مردان و زنان دوشادوشِ هم مبارزه کردند
بله و برايم جالب بود و واجب شد کتابهايي را بخوانم که خاطرات زنان به قلم خودشان است. با اين حضور، مرد تازه متوجه ميشود که در فاجعه و بحران و جنگ هم ميشود روي زن حساب کرد و زن ايراني ثابت کرده، جنسيت آنطور که قشري دربارهاش فکر ميکردند نيست. با جنگ اين تابو شکسته شد. اما بعد، متاسفانه کمکم دوباره جنسيت نمود پيدا کرد.
اما گويي همچنان نگاه مردسالار در جنگ وجود داشت
بله و فقط کمرنگ شده بود. در خاطرات خانمها زهره حسيني، فاطمه جوشي و معصومه رامهرمزي در همان بحبوحه جنگ آمده که مورد توهين قرار ميگرفتند که زن را چه به جنگ و بايد برود آشپزياش را بکند. با وجود اين حساسيت اما ارتباط دوستانه هم بود اگرچه در پايينترين حد نگه داشته ميشد.
در مقدمه خود در کتاب، به دستنوشتهها و عکسهاي زنان در جنگ اشاره کردهايد که بيشترين تاثير روحي را در شما گذاشت. چرا؟
چون خودم هم بهعنوان يک مرد، برايم جالب بود وقتي خاطرات زنان را ميخواندم و آنها از درد خود صحبت ميکردند و گاها صراحتا ميگويند که من درد را تحمل ميکنم، نه اينکه زن هستم، چون ميخواهم همان کاري را بکنم که مرد تحمل ميکند و اين نکته مهمي است که شايد در ايران به آن اشاره نشود.
اما شايد مهمترين نقشي که زنان در جنگ ايفا کردند، پشت جبههها بود. درست است؟
بله اما فقط پشت جبههها نبود. من در کتاب، ۱۸ نقش را برشمردم؛ از راننده و پرستار و دکتر و جراح تا مدافع انبار مهمات و محافظ فرماندهانِ عراقيِ اسير. چون نميشد آنها را به دست هرکس بسپارند و ستون پنجم همهجا بود، زنان چون چشم و گوش بودند و حتي ستون پنجم را شناسايي و معرفي ميکردند. ديگر کارها، دفاع از اجساد شهدا، تبليغات، محافظت از انبار مهمات و حتي خلباني ازجمله آنها بود.
ما خلبان زن با نامِ شهلا دهبزرگي داشتيم که براي مدت کوتاهي، پروازهاي تجسسي کرد. در لجستيک، ليلا حسنزاده را داريم؛ مادر شهيد مفقودالاثر، حسن شيخشعباني که در لنگرود، خانهاش را در اختيار داوطلبان قرار داد.
اينها در تاريخ فرهنگي و اجتماعي ايران خيلي مهم است که ما نخواهيم زنانمان را طوري تشريح کنيم که يا بايد در اندروني باشند يا در بيرون کارهايي کنند که دونشأنشان است. من در اين کتاب، دوست داشتم بيشتر به نقشهايي بپردازم که کمتر دربارهاش صحبت شده است چون در محافل علمي خارج از ايران، براي همه جالب است که زن ايراني با همه محدوديتها، در جنگ، جنسيت را کنار گذاشته و به جنگ دشمن رفت و اين ستودني است.
شما که در آمريکا زندگي ميکنيد، آيا تحقيق ميداني هم داشتيد؟ يا همه کار مبناي کتابخانهاي داشت؟
مشکل اين است که آرشيو ديجيتال درباره جنگ درايران نداريم و طبيعتا ناچار بودم به ايران سفر کنم. کتابخانه حوزه هنري و کتابخانه جنگ بسيار به من کمک کرد. دوستاني هم بودند که از طريق الکترونيک چيزهايي که ميخواستم ميفرستادند. مثلا عکسي درباره رختشويخانه اهواز بهدستم رسيد که هشت سالِ مداوم، توسط داوطلبان خانم کار کرد که حتي بعضي از آنها پسران خودشان را به جبهه فرستاده بودند. اينگونه اطلاعات جايي نيست که کسي برود و ببيند. من البته با دوازدهنفر از زنان جنگ هم مصاحبه کردم. اما اميدوارم اين نوع مدارک بيشتر شود و تاريخ جنگ بيش از آن چيزي که تا به حال رويش کار شده، مورد مداقه قرار بگيرد.
ظاهرا يکي از موانع پژوهش شما، تابوهايي بود که هنوز هم وجود دارد.
بله. به هرروي وقتي درباره مسائل زن حرف ميزنيم هنوز هم آنها هست و تغيير خاصي رخ نداده است. مثلا خيلي دوست داشتم با دوستان امدادگرِ شهيد، تهمينه اردکاني صحبت کنم اما آنها به هيچ عنوان نميخواستند با من صحبت کنند. البته ناگفته نماند اکثرا با ديد باز با من صحبت کردند ولي برخي تابوها هنوز شکسته نشده است. موضوعات خيلي جدي وجود دارد که مردم بايد دربارهاش بدانند. البته نميدانم دغدغه نسل جديد هست يا نه اما ما وظيفه داريم روايت کنيم براي آيندگان.
در کتاب، از زخمهاي جنگ نوشتهايد...
ما نسلي بوديم که نوجوان بوديم که انقلاب و جنگ شد و چون مشمول نبوديم، داوطلب شديم. طبيعتا خاطرات تلخ و شيرين توأمان هست ولي کسي خاطرات تلخ را دوست ندارد. خودِ من، متولد اهواز هستم اما به خاطر جنگ، مجبور شديم به اصفهان مهاجرت کنيم و اصفهان که شهيددادهترين استان ايران است، هرروز با تشييع شهيد يا با خانوادههايي با شهيد مفقودالاثر مواجه بودم. بههمينخاطر هميشه دلم ميخواست جنگ را ثبت کنم چون جنگ، تحميلي بود اما واقعا دوست ندارم ديگر هيچ وقت در ايران جنگ رخ دهد.
تصورتان از واکنش محافل علمي و جامعه آمريکا، پس از انتشار اين کتاب، درباره جنگ هشتساله چيست؟
مردم آمريکا مشتاق اند بدانند. از کسانيکه فکر نميکردم برايشان جالب باشد، بازخورد جالب گرفتم. چون من هم تاريخ ايران و تاريخ خاورميانه تدريس ميکنم، وقتي به تاريخ دفاع مقدس ميرسم، آبوتاب هم ميدهم، براي دانشجوي آمريکايي مهم ميشود. چون آنها معمولا اين جنگ را با جنگ عراق عليه کويت اشتباه ميگيرند و وقتي روايت ميکنم، برايشان جالب است. من در اين کتاب، تجزيه و تحليل کردم و در چارچوبي زن ايراني و جنسيت زن را بررسي کردم که اهميت يافته بود. چون داستان واقعي دارد. البته بدانيد ناشر دانشگاهي قبول کرد کتاب را چاپ کند چون در تاريخنگاري جدي، کتاب را يک هيئت سهنفره، خطبهخط ميخوانند که درست باشد و غلو نشده باشد. آنها درستي کار را تأييد کردند و هيچکس شک نداشت که کتابي بايد چاپ شود. هيچ مشکلي براي پيدا کردن ناشر هم نداشتم و چون حاميان مالي دانشگاهي داشتم، کتاب با مناسبترين قيمت منتشر خواهد شد.
شما در کتاب، مسجد جامع خرمشهر را نماد حماسه و نماد دفاع مقدس لقب دادهايد. اين شايد، بهترين پايان باشد براي اين گفتوگو.
اين مسجد، سيوچهارروز مرکز فرماندهي نبرد مردمي بود و تکاوران نيروي دريايي هم بودند که ناخدا هوشنگ صمدي مفصل درباره آن گفته است. ولي چون کتاب درباره نهادهاي مردمي و زنان است بايد بگويم که مسجد جامع در آن روزها، هم بيمارستان و هم مرکز تجمع مهمات و هم مرکز تبليغات و هم مرکز بيماران رواني بود که رها شده بودند. حتي زنان در همينجا رزمندگان را حمايت لجستيکي ميکردند. دفاع مقدس بهطور کامل در اين مسجد نهادينه شد و مسجد را همين حالا هم که ميبينيد، انرژي خيلي خاصي دارد. عکس شاهکارِ سعيد صادقي که بعد از عمليات بيتالمقدس و فتح خرمشهر، شايد بهترين فتح و نماد شروع دوباره باشد. به نظر من هر ايراني که ايران را دوست دارد و تاريخش را، بايد برود و اين مسجد را ببيند که واقعا جاي مقدسي است و نماد واقعي دفاع مقدس.