تابناک با تو/ ساده ترين روش براي پادشاه شدن چيست؟ شمشير فرو رفته در سنگ را بيرون بکشيد؟ بازي تاج و تخت انجام دهيد و يا تاج هالووين روي سرتان بگذاريد؟ در اين گزارش درباره افرادي خواهيد خواند که در ساده ترين شکل ممکن پادشاه شده اند.
۱. پگي از اوتام، تنها پادشاه مؤنث جهان
صرف نظر از اين که مساوات شغلي بين دو جنس زن و مرد چقدر پيشرفت کرده است، هنوز در جهاني زندگي مي کنيم که برخي مشاغل را مناسب مردان مي دانند، حتي اگر چنين برداشتي بي پايه و اساس باشد اما همچنان وجود دارد. براي مثال همواره لفظ ملکه Queen براي زنان و پادشاه king براي مردان به کار مي رود. هيچ کسي دقيقاً نمي داند چرا زنان نمي توانند پادشاه king باشند و هميشه کلمه Queen براي آنها به کار گرفته مي شود؟
اما پادشاه پگي همه معادلات را به هم ريخته است. او تنها پادشاه مؤنث جهان است. اسم واقعي پادشاه پگي، شهروند آمريکايي، مشاور اداري در واشنگتن پايتخت آمريکاPeggielene Bartens است. او در يک آپارتمان کوچک زندگي و با کار کردن، امور روزانه اش را سپري مي کرد. نوشتن نامه ها و پيام ها، رزرو ملاقات، جواب دادن به تلفن ها از جمله کارهايي بود که او انجام مي داد. او در کنار همه اينها پادشاه اوتام (قبيله اي ماهيگير) در غنا است. پگي تاج و لباس پادشاهي دارد. مردم قبيله اوتام جلوي او زانو مي زنند و روي شانه هايشان بر تخت هاي روان حمل مي کنند.
در سال 2008 ميلادي يکي از نزديکان او در اوتام نيمه شب با پگي تماس گرفت و به او به خاطر کسب عنوان پادشاهي تبريک گفت. پگي ابتدا آنچه را مي شنيد باور نکرد و فکر مي کرد اين موضوع يک شوخي بي مزه از طرف دوستانش است. اما همه چيز واقعي بود، پادشاه اوتام از دنيا رفته بود. مادر پگي در اوتام زندگي مي کرد و پگي گاهي براي ديدنش به اوتام مي رفت. قبيله پس از مرگ پادشاه، پگي را به ياد آوردند که چقدر شخصيت جالبي دارد و تصميم مي گيرند تا پگي را به عنوان پادشاه اوتام انتخاب کنند. البته اين ماجرا آنقدرها هم اتفاقي نبود. پگي با پادشاه سابق ارتباط فاميلي داشته است. با وجود اينکه 25 سال در آمريکا زندگي مي کرد، هيچ وقت فکر نمي کرد که اوتامي ها او را به ياد بياورند، چه برسد به اين که او را بر منصب پادشاهي بنشانند. امروز پگي زندگي اش را در غرب ادامه مي دهد و به طور موازي به عنوان پادشاهي نيمه وقت براي اوتام کار مي کند. البته او اين فرصت را مغتنم شمرده و سيستم آموزشي نوين را در اوتام ايجاد کرده، براي مردم قبيله لوله کشي آب سالم قابل نوشيدن فراهم کرده است. پگي نخستين اورژانس اوتام را نيز راه اندازي کرده است.
۲. ژان باپتيست برنادوت، مخالف پادشاهي که خود پادشاه شد!
ژان باپتيست برنادوت فرمانده بزرگي در ارتش ناپلئون بود. برنادوت از همه اشکال پادشاهي نفرت داشت. برخي منابع تاريخي ادّعا مي کنند که برنادوت روي بدنش عبارت (مرگ بر پادشاهي» را خالکوبي کرده بود. مردي که آنقدر از پادشاهي بيزار بود که در يادداشت هاي به جاي مانده از او مي خوانيم: من قلباً و قالباً جمهوري خواه هستم و مي خواهم تا آخرين رمق با همه پادشاهان مبارزه کنم.
تصورش را کنيد مردي که اين کلمات را مي نويسد، پس از چندي خودش پادشاه سوئد مي شود. در سال 1810 ميلادي، پادشاه سوئد بيمار شد و در آستانه ي مرگ قرار گرفت، او وارثي نداشت. سوئدي ها تمايلي نداشتند که پس از مرگ پادشاه کشمکش هايي براي تصاحب سلطه رخ دهد، به خصوص اينکه روسيه به شدت قوي بود و به سوئد چشم طمع داشت. به همين دليل سوئدي ها در يک اقدام ضربتي در جستجوي کسي برآمدند که توانايي بالاي نظامي داشته باشد. پس از در نظر گرفتن ملاحظات مختلف، برنادوت را به عنوان وارث پادشاه انتخاب کردند. ناپلئون که بر موضع گيري هاي برنادوت عليه پادشاهي اشراف داشت از اين پيشنهاد سخيف شوکه شد و اين پيشنهاد را نه تأييد و نه به مخالفت با آن پرداخت، او پس از چندي پذيرفتن پادشاهي از سوي برنادوت را ناهوشمندانه توصيف کرد. همين که به برنادوت پيشنهاد پادشاهي دادند با چند حساب و کتاب عقلاني نشستن بر تخت پادشاهي سوئد را پذيرفت و تحت عنوان وليعهد «کارل ژان» وارد دربار پادشاهي سوئد شد و فرماندهي ارتش سوئد را بر عهده گرفت. او با نروژي ها جنگيد و عليه ناپلئون تحرکاتي را انجام داد. او پس از مرگ پادشاه با لقب «کارل ژان چهاردهم» بر تخت نشست. دوران او بسيار کسل کننده بود زيرا محبوبيت چنداني در ميان سوئدي ها نداشت.
۳. کلوديوس، ضعيف ترين فردي که جاي کاليگولا را گرفت!
از نظر تئوريک کلوديوس هيچ شانسي براي امپراتور شدن نداشت. او بسيار خجالتي و کم هوش بود و تأخير در رشد داشت و آب از دهانش جاري مي شد و از لکنت زبان رنج مي برد. او عموي کاليگولا امپراتور منفور روم بود. کاليگولا مبتلا به ساديسم بود. او کلوديوس را مورد استهزاء قرار ميداد و به او ستم مي کرد.
خشم مردم روز به روز از کاليگولا بيشتر مي شد، در چنين شرايطي داشتن قرابت و فاميلي با خانواده کاليگولا يک بدشانسي محض بود. حتي اگر خويشاوندان کاليگولا بي آزار بودند و هيچ شانسي هم براي رسيدن به تاج و تخت نداشتند باز هم از خشم مردم روم در امان نبودند. روميان تصميم گرفتند تا خود را از شر کاليگولا خلاص کنند. مجلس سنا و ارتش _که مسئوليت محافظت از کاليگولا را بر عهده داشتند_ دست به دست هم دادند و عليه او نقشه کشيدند. آنها به قصر کاليگولا حمله بردند و او و خانواده اش را کشتند. سربازان در آخر ماجرا فردي را در پشت پرده هاي قصر پيدا کردند که با لکنت زبان حرف هاي نامفهومي مي زد و از ترس مثل بيد به خود مي لرزيد. سربازان با بي رحمي شمشيرهايشان را از غلاف بيرون آوردند تا کلوديوس را بکشند. اما بخت با کلوديوس يار بود. سربازان او را نکشتند.
اين فرضيه وجود دارد که او پس از دستگيري از کودتاي مجلس سنا و ارتش عليه کاليگولا حمايت کرده است. بعضي از نظاميان با شنيدن حرف هاي کلوديوس احساس کردند که وجود امپراتور به مصلحت روم است به شرطي که اسم او کاليگولا نباشد، سربازان که از افکار کلوديوس قانع شده بودند به جاي انتقام جويي، کلوديوس را به سمت امپراتوري منصوب کردند. کلوديوس پس از رسيدن به امپراتوري همه مرداني را که در کشتن کاليگولا دست داشتند اعدام کرد، از جمله همان مرداني که به او رحم کرده و او را نکشته بودند. به نظر مي رسد استراتژي خوبي از سوي کلوديوس بود تا به سرنوشت مشابه کاليگولا دچار نشود. او پس از رسيدن به امپراتوري، تا حدودي صلح را در امپراتوري روم برقرار کرد و زيرساختها را گسترش داد. اما خود بزرگ بيني و جنون عظمت او را نيز همچون کاليگولا در خود فرو برد. پس از مرگش امپراتور بدتري جايش را گرفت که به او نرون مي گفتند.
۴. ابدالونيموس، باغباني که پادشاه شد
ابدالونيموس Abdalonymus يک باغبان بود که علف هاي هرز را هرس مي کرد و پادشاه صيدا شد. داستان از اسکندر مقدوني آغاز مي شود، همان کسي که با هدف جهانگشايي به سراسر جهان لشکر کشيد. يکي از مناطقي که او اشغال کرد صيدا بود. استراتژي نخ نما و سنّتي در اين گونه موارد اين است که پادشاه را عزل مي کنند و حکام مورد نظر را بر سر کار مي نشانند. اما اقليم صيدا قاعده ي بازي را به هم زد. اسکندر جايگزين قابل اعتمادي براي پادشاه پيدا نکرد. اين شرايط براي پيشبرد امور أسفبار بود. اسکندر دو نجيب زاده را فرستاد تا کسي را بيابند که قرابتي با خانواده پادشاه سابق داشته باشد. آن دو باغباني فقير را پيدا کردند که نسبت دوري با پادشاه داشت. ابدالونيموس مثل هر روز براي هرس علف هاي هرز به سر کارش رفته بود که ناگاه دو مرد با لباس هاي فاخر جلويش ظاهر شدند و به او اشاره کردند و گفتند: چطوري رفيق؟! تو از اين به بعد پادشاهي! لباس پادشاهي بر تنش پوشاندند و او را تا قصر مشايعت کردند. به او گفتند: تو اينجا باش با همه گياهان قصر که از آنِ توست... حالا نوبت توست که دستور بدهي! بر اساس برخي منابع تاريخي، حکاکي روي (تابوت دان اسکندر) که در استانبول موجود است، اسکندر و ابدالونيموس را نشان مي دهد که در حال شکار شير تصوير شده اند.
۵. بانساه Bansah مکانيکي که پادشاه هم هست
راه هاي زيادي براي تبديل شدن به پادشاه وجود دارد. اما شايد پادشاه بانساه از منطقه گبّي در هوهوي غنا به جالبترين شکل ممکن پادشاه شده باشد. نام کامل او (توگبا نغوريفيا سيفاس کوسي بانساه) و پادشاه سرزمينِ گبّي است. اين منطقه در شرق غنا و در مرزهاي توگو واقع شده و حدود يک ميليون توگويي و غنايي در آن زندگي مي کنند که 300 هزار نفر از آنان از قوم ايوي هستند.
وقتي سر بانساه در مکانيکي کوچکش در لودويگسهافن آلمان خلوت مي شود به امور پادشاهي مي پردازد. پادشاه در غنا زندگي نمي کند. او در آلمان مکانيکي دارد و مثل شهروندان معمولي زندگي مي کند و قصدي هم براي تغيير سبک زندگي اش ندارد. پدرش در سال 1970 ميلادي او را به آلمان فرستاد تا درس بخواند و حرفه اي بياموزد. او آلمان را دوست داشت پس در آنجا ماندگار شد و يک مکانيکي باز کرد.
در سال 1989 فکسي از غنا دريافت کرد که زندگي اش را زيرو رو کرد. بانساه هر چند يکي از اعضاي خانواده پادشاهي بود اما هرگز فکرش را نمي کرد روزي خودش پادشاه شود. اما يک باور عجيب از سوي قبيله ايوي او را به سوي پادشاه شدن سوق داد. آنها بر اين باور بودند افرادي که از دست چپ استفاده مي کنند ناپاکند، پدربزرگش مرده بود و برادرِ بزرگش چپ دست بود و از نظر ايوها چپ دست، نمي تواند پادشاه باشد، به همين سبب او را به عنوان جانشين پدربزرگش به عنوان پادشاه خود برگزيدند، چرا که يکي از مردان قبيله در آن ميان، بانساه را به ياد آورد که با دست راست آچار را در دست گرفته و کار مي کرد.
به اين ترتيب بانساه مکانيک ساده پادشاه گبّي شد. با اين حال او زندگي اش در آلمان را رها نکرد، بعضي وقتها پس از يک روز خسته کننده و عوض کردن روغن ترمز تاجش را روي سرش مي گذارد و سوار هواپيما مي شود تا منصب خسته کننده پادشاهي نيز مغفول نماند.
البته او پادشاهي را کوچک نمي شمارد، براي مثال مدارس بسياري ساخته است. شراب نمي خورد اما براي تأمين پروژه هاي خيرخواهانه اش برند ويژه و اختصاصي آبجو دارد! بانساه به عنوان پادشاه، چندين طرح امدادرساني به مردم را پي ريزي کرده و مدتي است که در حال جمع آوري کمک هاي مالي جهت احداث زنداني براي زنان است.
بازار