مهر/ متن زير برشي از کتاب «معرفت امام زمان» اثر ابراهيم شفيعي سروستاني است که در ادامه ميخوانيد.
شيخ صدوق (ره) در کتاب الهداية [في الأصول و الفروع]در «باب الإمامه» پس از بيان مباني امامت و اصول اعتقاد شيعه در اين زمينه، به موضوع معرفت امامان پرداخته و در ذيل بابي با عنوان «باب شناخت اماماني که پس از پيامبر، حجت بر مردم هستند»، به تفصيل در اين زمينه سخن گفته است. در قسمت قبل به بحث پيشوايان دوازده گانه و واليان امر پرداخته شد.
در ادامه ويژگيهاي بعدي را ميخوانيم:
شيخ صدوق (ره) در ادامه بيان لوازم معرفت امام يا ويژگيهاي امامان معصوم (ع)، به نقش محوري ائمه در شناخت خداوند و ارتباط با او توجه کرده است و آنها را درهاي خداوند (ابواب الله)، راه به سوي او (سبيل الله) و راه نمايان بر او (ادّلاء عليه) معرفي ميکند: [واجب است که معتقد باشد امامان]درهاي خدا، راه به سوي او و راه نمايان به او هستند. [۱]از عبارت ياد شده به دست ميآيد که امامان معصوم (ع) در مسير رسيدن انسان به خدا چند نقش اساسي را بر عهده دارند: نخست اينکه انسانها را به راه خدا رهنمون ميشوند و آنها را در اين مسير راهنمايي ميکنند. دوم اينکه خود، راهي به سوي خدا ميشوند و سالکان طريق الي الله را ياري ميدهند که با بهره گيري از اين راه روشن، بي هيچ خطا و اشتباهي به هدف خود برسند و سرانجام، چون دري گشوده به سوي پروردگار، رهنوردان طريق هدايت را به سراي نجات و رستگاري داخل ميسازند.
اين ويژگيها همه از شئون ولايت معصومان (ع) و نشاندهنده نقش مهم و اساسي آنها در هدايت انسان هاست. هدايتي که گاه جنبه تشريعي و ظاهري دارد و از طريق نشر آموزههاي دين اسلام صورت ميگيرد و گاه جنبه تکويني و باطني دارد و از طريق تأثير بر نفوس انجام ميشود.
ويژگيهاي ياد شده نيز، چون ديگر ويژگيهاي امامان معصوم (ع) هم ريشه قرآني دارد و با آيات قرآن قابل اثبات است و هم ريشه روايي دارد و به استناد روايات ميتوان آنها را اثبات کرد.
قرآن کريم آنگاه که از به امامت رسيدن تعدادي از پيامبران بنياسرائيل ياد ميکند، «هدايت به امر» را يکي از ويژگيهاي مقام «امامت» برشمرده است: وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا وَ أَوْحَيْنا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْراتِ وَ إِقْامَ الصَّلوةِ وَ إِيتاءِ الزَّکوةِ وَ کانُوا لَنا عابِدِينَ. [۲] و آنان را پيشواياني قرار داديم که به امر ما هدايت ميکردند و انجام دادن کارهاي نيک و برپا داشتن نماز و دادن زکات را به ايشان وحي کرديم و آنان پرستنده ما بودند.
همچنين در قرآن ميخوانيم: وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا لَمّا صَبَرُوا وَ کانُوا بِاياتِنا يُوقِنُونَ. [۳] و، چون شکيبايي کردند و به آيات ما يقين داشتند، برخي از آنان را پيشواياني قرار داديم که به امر ما [مردم را]هدايت ميکردند.
چنانکه ملاحظه ميشود، خداوند متعال در اين آيات، پيامبران بزرگواري، چون ابراهيم، اسحاق، يعقوب و موسي (ع) را پس از سالها مجاهدت، صبر و پايداري و رسيدن به مقام يقين، به عنوان «اماماني که به امر او هدايت ميکنند»، برمي گزيند و آنان را به اين شرافت مفتخر ميسازد.
«هدايت به امر» که اين همه ارزش و اهميت دارد، چيست و از چه ويژگيهايي برخوردار است؟ علامه طباطبايي ذيل نخستين آيه ياد شده مينويسد: اين هدايت که خدا آن را از شئون امامت قرار داده، هدايت به معناي راهنمايي نيست؛ زيرا ميدانيم که خداي تعالي، ابراهيم را وقتي امام قرار داد که سالها داراي منصب نبوت بود هم چنان که توضيحش در ذيل آيه «إِنّي جاعِلُکَ لِلنّاسِ إِماما» [۴]گذشت معلوم است که نبوت جداي از منصب هدايت به معناي راهنمايي نيست. پس هدايتي که منصب امام است، معنايي غير از رساندن به مقصد نميتواند داشته باشد و اين معنا يک نوع تصرف تکويني در نفوس است که با آن تصرف، راه را براي بردن دلها به سوي کمال و انتقال دادن آنها از جايگاهي به جايگاهي بالاتر هموار ميسازد و، چون تصرفي است تکويني و عملي است باطني، به ناچار، امري که با آن هدايت صورت ميگيرد، نيز امري تکويني خواهد بود، نه تشريعي که صرف اعتبار است، بلکه همان حقيقتي است که آيه شريفه زير آن را تفسير ميکند: «إِنَّ ما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَيْئا أَنْ يَقُولَ لَهُ کُنْ فَيَکُونُ فَسُبْحانَ الَّذي بِيَدِهِ مَلَکُوتُ کُلُّ شَيْءٍ؛ چون به چيزي اراده فرمايد، کارش اين بس که ميگويد: «باش»؛ پس [بيدرنگ]موجود ميشود. پس [شکوهمند]و پاک است آن کسي که ملکوت هر چيزي در دست اوست و به سوي اوست که بازگردانيده ميشويد.» [۵]و ميفهماند که هدايت به امر خدا از فيوضات معنوي و مقامات باطني است که مؤمنان به وسيله عمل صالح به سوي آن هدايت ميشوند و از رحمت پروردگارشان برخوردار ميگردند.
و، چون امام به وسيله امر هدايت ميکند، با در نظر گرفتن اينکه «باء» در «بأمر» باء سببيت و يا آلت است، ميفهميم که خود امام پيش از هر کس برخوردار از آن هدايت است و از او به ديگر مردم منتشر ميشود و بر حسب اختلافي که در مقامات دارند، هر کس به قدر استعداد خود، از آن بهره مند ميشود.
از اينجا ميفهميم که امام رابط ميان مردم و پروردگارشان در اخذ فيوضات ظاهري و باطني است. همچنان که پيغمبر رابطه ميان مردم و خداي تعالي است، در گرفتن فيوضات ظاهري؛ يعني شرايع الهي که از راه وحي نازل گشته و از ناحيه پيغمبر به ساير مردم منتشر ميشود. همچنين ميفهميم که امام، دليلي است که مردم را به سوي مقاماتش راهنمايي ميکند، هم چنان که پيامبر، دليل است که مردم را به سوي اعتقادات حقه و اعمال صالح راه مينمايد. البته بعضي از اولياي خدا تنها پيغمبرند و بعضي تنها امام ند و بعضي داراي هر دو مقام هستند؛ مانند ابراهيم و دو فرزندش (ع). [۶]با تأمل در عبارتهاي ياد شده درمي يابيم که ائمه معصومين (ع) هم از طريق هدايت تشريعي و ظاهري و هم از طريق هدايت تکويني و باطني، مردم را به سوي خداوند رهنمون ميشوند و آنها را در رسيدن به مقصدشان ياري ميدهند. هدايت تشريعي و ظاهري از طريق نشر حقايق دين و بيان معارف اعتقادي، اخلاقي و فقهي اسلام است و هدايت تکويني و باطني از طريق تأثير در نفوس، هموار کردن راه تکامل، دادن توفيق درک حقايق يا همان شرح صدر و همچنين باز کردن چشم بصيرت آدمي در شناختن راههاي انحرافي و مسلکهاي سياسي و اعتقادي گوناگون و تشخيص صراط مستقيم از مسير گمراهي است.
در روايات نقل شده از پيامبر اکرم (ص) و ائمه معصومين (ع) بر اين نکته که اهل بيت عصمت و طهارت (ع) نيز از مقام هدايت به امر برخوردارند، تصريح شده است، چنان که در روايتي که جابر بن عبدالله انصاري از پيامبر اکرم (ص) نقل ميکند، چنين ميخوانيم: إِنَّ رَسُولَ اللّهِ (ص) قالَ لِي يَوْما يا جابِرُ إِذا أَدْرَکْتَ وَلَدي مُحَمَّدا فَاقْرَئْهُ مِنّي السَّلام أَما إِنَّهُ سَمِيّي وَ أَشْبَهُ النّاسِ بِي، عِلْمُهُ عِلْمِي وِ حُکْمُهُ حُکْمِي بِسَبْعَةٍ مِنْ وَلَدِهِ أُمَناءٌ مَعْصُومُونَ أَئِمَّةَ أَبْرارِ السّابِعُ مِنْهُمْ مَهْدِيُّهُمُ الَّذِي يَمْلَأُ الأَرْضَ قِسْطا وَ عَدْلاً کَما مُلِئَتْ جَوْرا وَ ظُلْما ثُمَّ تَلا رَسُولُ اللّهِ (ص) «جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا وَ أَوْحَيْنا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْراتِ وَ إِقامَ الصَّلوةِ وَ إِيتاءِ الزَّکوةِ وَ کانُوا لَنا عابِدِينَ». [۷]رسول خدا درود و سلام خدا بر او و خاندانش باد روزي به من فرمود: «اي جابر! هنگامي که فرزندم محمد [باقر (ع)]را ديدار کردي، سلام مرا به او برسان. همانا او همنام من و شبيهترين مردم به من است.
علم او علم من و حکم او حکم من است. هفت نفر از فرزندان او امناي معصوم و امامان هستند. هفتمين از آنها مهدي آنهاست که زمين را از قسط و عدل پر ميکند، هم چنان که از جور و ستم پر شده بود. آنگاه رسول خدا درود و سلام خدا بر او و خاندانش باد اين آيه را تلاوت فرمود: «و آنان را پيشواياني قرار داديم که به فرمان ما هدايت ميکردند و به ايشان انجام دادن کارهاي نيک و بر پا داشتن نماز و دادن زکات را وحي کرديم و آنان پرستنده ما بودند».
قرآن کريم در آياتي ديگر، به شکلي بسيار زيبا و لطيف، ذوي القربي يا اهل بيت پيامبر اعظم (ص) را راهي به سوي پروردگار معرفي و اعلام کرده است که هر کس ميخواهد راهي به سوي پروردگارش بجويد، چارهاي جز دست يازيدن به مودّت ذوي القربي يا خاندان پيامبر اسلام ندارد.
خداوند متعال در يک جا پيامبرش را خطاب قرار ميدهد و به آن حضرت ميفرمايد به مردم بگو من در برابر رسالت خود، پاداشي جز دوستي خويشاوندانم از شما درخواست نميکنم: قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَيْهِ أَجْرا إلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبي. [۸]بگو: به ازاي آن [رسالت]، پاداشي از شما خواستار نيستم، مگر دوستي درباره خويشاوندان.
در جاي ديگر به پيامبرش ميفرمايد به مردم بگو آنچه من در برابر رسالتم از شما خواستم، براي خود شماست: قُلْ ما سَأَلْتُکُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَکُمْ إِنْ أَجْرِيَ إِلاّ عَلي اللّهِ وَ هُوَ عَلي کُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ. [۹]بگو: «هر مزدي که از شما خواستم، آن از خودتان مزد من جز بر خدا نيست، و او بر هر چيزي گواه است.
سرانجام در آيه ديگري تصريح ميکند: قُلْ ما أَسْئَلُکُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلاّ مَنْ شاءَ أَنْ يَتَّخِذَ إِلي رَبِّهِ سَبِيلاً. [۱۰] بگو: «بر اين [رسالت]، پاداشي از شما نميخواهم، جز اينکه هر کس بخواهد راهي به سوي پروردگارش [در پيش]گيرد».
در دعاي شريف ندبه که بر اساس اسناد معتبر از امام صادق (ع) نقل شده است، [۱۱]پس از اشاره به آيات ياد شده ميخوانيم: فَکانُوا هُمُ السَّبِيلُ إِلَيْکَ وَ الْمَسْلَکُ إِلي رِضْوانِکَ. [۱۲]پس ايشان (اهل بيت) همان راه به سوي تو و طريق به سوي رضوان تو بودند.
در بسياري از روايات و زيارات نقل شده از معصومان (ع) نيز به نقش محوري حجتهاي الهي در شناخت خدا و ارتباط با او اشاره شده است که در اينجا به برخي از آنها اشاره ميکنيم:
امام باقر (ع) در روايتي ميفرمايد: الُ مُحَمَّدٍ أَبْوابُ اللّهِ وَ سَبِيلُهُ وَ الدُّعاةُ إِلَي الْجَنَّةِ وَ القادَةُ إِلَيْها وَ الأَدِلاّءُ عَلَيْها إِلي يَوْمِ الْقِيامَةِ. [۱۳] آل محمد، درهاي خدا، راه او، دعوت کنندگان به سوي بهشت، رهبري کنندگان به سوي آن و راهنمايان به آن تا روز قيامت هستند.
امام صادق (ع) نيز در ذيل آيه شريفه: «وَأْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ أَبْوابِها وَ اتَّقُوا اللّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ؛ به خانهها از در [ورودي]آنها درآييد و از خدا بترسيد؛ باشد که رستگار شويد.» [۱۴]ميفرمايد: الأَوْصِياءُ هُمْ أَبْوابُ اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ الَّتِي يُؤْتي مِنْها وَ لَوْلاهُمْ ما عُرِفَ اللّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ بِهِمُ احْتَجَّ اللّهُ تَبارَکَ وَ تَعالي عَلي خَلْقِهِ. [۱۵] [اوصياي پيامبر]درهاي خداوند هستند که از طريق آنها بايد وارد شد و اگر ايشان نبودند، خداوند عزّ و جلّ شناخته نميشد و خداوند تبارک و تعالي به [وجود]آنها [در روز قيامت]بر آفريدگانش احتجاج ميکند.
آن حضرت در روايتي ديگر نيز در اين زمينه ميفرمايد: نَحْنُ الْعالِمُونَ (القائِمُونَ) بِأَمْرِهِ وَ الدّاعُونَ إِلي سَبِيلِهِ، بِنا عُرِفَ اللّهُ وَ بِنا عُبِدَ اللّهُ، نَحْنُ الأَدِلاّءُ عَلَي اللّهِ وَ لَوْلانا ما عُبِدَ اللّهُ. [۱۶] ما دانايان (برپا دارندگان) به امر خدا و دعوتکنندگان به راه او هستيم. به واسطه ما خدا شناخته ميشود. ما راهنمايان به سوي خدا هستيم و اگر ما نبوديم، خدا پرستيده نميشد.
آن حضرت همچنين در روايت زيبايي که از امام علي (ع) نقل ميکند، به بياني ديگر به نقش محوري امامان در هدايت انسانها به سوي خدا و نجات و رستگاري آنها اشاره کرده است: جاءَ ابْنُ الکَوّاءِ إِلي أَميرِ المُؤْمِنينَ (ع) فَقالَ: يا أَمِيرَ الْمؤمِنينَ «وَ عَلَي الأْعْرافِ رِجالٌ يَعْرِفُونَ کلاًّ بِسِيماهُمْ»؟ فَقالَ: نَحْنُ عَلَي الأْعْرافِ نَعْرِفُ أَنْصارَنا بَسِيماهُمْ، وَ نَحْنُ الْأَعْرافُ الَّذي لايُعْرَفُ اللّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلاّ بِسَبِيلِ مَعْرِفَتِنا وَ نَحْنُ الأعْرافُ يُعَرِّفُنَا اللّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَي الصِّراطِ فَلا يَدْخُلُ الْجَنَّةَ إِلاّ مَنْ عَرَفَنا وَ عَرَفْناهُ وَ لايَدْخُلُ النّارَ إِلاّ مَنْ أَنْکَرَنا وَ أَنْکَرْناهُ. إِنَّ اللّهَ تَبارَکَ وَ تَعالي لَوْ شاءَ لَعَرَّفَ الْعِبادَ نَفْسَهُ وَلکِنْ جَعَلَنا أَبْوابَهُ وَ صِراطَهُ وَ سَبِيلَهُ وَ الْوَجْهَ الَّذِي يُؤْتي مِنْهُ، فَمَنْ عَدَلَ عَنْ وِلايَتِنا أَوْ فَضَّلَ عَلَيْنا غَيْرَنا، فَإِنَّهُمْ عَلَي الصِّراطِ لَناکِبُونَ. [۱۷]ابن کوّاء (يکي از سران خوارج) خدمت اميرمؤمنان درود خدا بر او باد رسيد و گفت: «اي امير مؤمنان! [اين آيه]«و بر اعراف [۱۸]مرداني هستند که هر يک [از آن دو دسته]را از سيمايشان [۱۹]ميشناسند» [۲۰][به چه معناست؟]پس آن حضرت فرمود: ما بر اعراف هستيم و يارانمان را از سيمايشان ميشناسيم. ما همان اعراف [۲۱]هستيم که خداوند جز از راه معرفت ما شناخته نميشود. ما همان اعراف هستيم که خداوند عزّ و جلّ در روز قيامت بر صراط ما را [به مردم]ميشناساند. پس به بهشت نرود مگر کسي که ما را بشناسد و ما هم او را بشناسيم و به دوزخ نرود مگر کسي که ما را انکار کند و ما نيز او را از خود ندانيم. اگر خداوند تبارک و تعالي ميخواست، خودش را [مستقيم]به مردم ميشناساند، ولي ما را درهاي خود، صراط خود، راه خود و مسيري که از آن داخل شوند، قرار داد. پس هر کس از ولايت ما سرپيچي کند يا ديگري را بر ما ترجيح دهد، از راه درست (صراط)، سخت منحرف شده است.
در شرح اصول کافي ذيل اين روايت، نکتههايي مطرح شده است که توجه به آنها ما را در فهم بهتر مفاد روايت ياري ميدهد: مقصود از اين روايت اين است که اهل هر زماني به بهشت داخل نميشوند مگر اينکه آنها امامشان از عترت طاهره (ع) را بشناسند؛ يعني به حق ولايت و صدق امامت آنها معرفت داشته باشند و امام نيز آنها را به تصديق و پيروي بشناسد. دليل اين موضوع را با دو بيان ميتوان تقرير کرد: نخست اينکه داخل شدن به بهشت براي هيچيک از افراد اين امت امکان پذير نيست مگر با پيروي از شريعت نبوي و عمل به آن و اين محقق نميشود مگر با معرفت شريعت و معرفت کيفيت عمل به آن و اين تنها با بيان صاحب و برپا دارنده شريعت و ارشاد و تعليم او امکان پذير است.
موضوع ياد شده نيز تحقق نميپذيرد مگر اينکه مأموم، امام خود، حقانيت امامت او و صدق ولايت او را بشناسد تا بتواند از او پيروي کند و امام نيز مأموم را بشناسد تا او را هدايت کند. بنابراين، داخل شدن در بهشت متوقف بر اين است که امام، مأمومين خود را بشناسد و مأمومين نيز امام خود را. دوم اينکه معرفت امامان، معرفت حقانيت امامت و صدق ولايت آنها، رکني از ارکان دين است و هيچکس داخل بهشت نميشود مگر اينکه اين رکن را به درستي برپا دارد. [۲۲]حُسن خِتام اين بحث را فرازي از زيارت حضرت صاحب الامر (ع) قرار ميدهيم، آنجا که ميخوانيم: اَلسَّلامُ عَلَيْکَ يا بابَ اللّهِ الَّذِي لايُؤْتي إلاّ مِنْهُ، اَلسَّلامُ عَلَيْکَ يا سَبِيلَ اللّهِ الَّذِي مَنْ سَلَکَ غَيْرَهُ هَلَکَ. [۲۳] سلام بر تواي در]گشوده]خدا که جز از آن نتوان به خدا رسيد؛ سلام بر تواي راه خدا؛ آن راهي که هر کس جز آن را بپويد، نابود ميشود.
با توجه به آنچه گفته شد، به روشني در مييابيم که چرا در اسلام اين همه بر ضرورت شناخت امام عصر (ع) تأکيد شده است تا آنجا که فرمودهاند: مَنْ ماتَ وَ لَمْيَعْرِفْ إِمامَ زَمانِهِ ماتَ مِيتَةً جاهِلِيَّةً. [۲۴]هرکس بميرد و امام زمانش را نشناسد، به مرگ جاهلي مرده است؛ و از همه ما خواستهاند پيوسته دعا کنيد که خداوند حجتش را به شما بشناساند؛ زيرا اگر حجت او را نشناسيم، از دين گمراه ميشويم: أَللّهُمَّ عَرِّفْنِي حُجَّتَکَ فَاِنَّکَ إِنْ لَمْتُعَرِّفْنِي حُجَّتَکَ ظَلَلْتُ عَنْ دِيني. [۲۵] بارالها! حجت خود را به من بشناسان که اگر حجتت را به من نشناساني، از دينم گمراه ميگردم.
بازار