روزنامه شهروند/ ما کارمندها رسم خوبي داريم؛ نفسمان برود حقوقمان را لو نميدهيم. اما عادت داريم که درعين حفاظت از اين راز مهم، درآمد اقشار ديگر را محاسبه کنيم و از نتيجه به عمل آمده براي حسرتخوردن استفاده کنيم. مثلا وقتي به آرايشگاه ميرويم و ميخواهيم با پسانداز چندماههمان چهارتا رشته مش از توي موهايمان دربياريم، مغزمان بياختيار شروع به محاسبه ميکند. البته حق داريم با کله فويل پيچيده و زير سوزش مواد دکلره، درحالي که بايد ساعتها منتظر بنشيني تا موهايت رنگ بگيرد، کار مفيد ديگري از دستت برنميآيد. جلوي چشمانت مشتريان ميآيند و ميروند و تو بارها تعداد مشتريان را ضرب در ميانگين هزينه رنگ و مش ميکني و هزينه مواد اوليه و سهم آرايشگاه را از آن کم ميکني؛ ميزان سوزش شديدتر ميشود و تو هربار ميبيني که درآمد خانم آرايشگر حداقل ٢٠برابر درآمد ماهيانه توست و از خودت ميپرسي: اين يه قيچياي که زد، اندازه چند ساعت کارکردن من بود؟
توي مطب دکتر هم همين اتفاق ميافتد؛ در آن ٩-٨ساعتي که معمولا در مطب منتظر مينشينيم تا نوبتمان شود، مغز کارمندمان باز شروع به محاسبه ميکند. ميانگين تعداد بيماران در هر ساعت را ضربدر حق ويزيت روزهاي طبابت دکتر کرده، حقوق دستيار و منشي را از آن کم کرده و پشيمان ميشويم که چرا سالها پيش براي قبولي در رشته پزشکي تلاش نکردهايم.
توي باشگاه هم درحالي که داريم بالا و پايين ميپريم و نفسنفس ميزنيم و عرق ميريزيم، زيرچشمي تعداد افراد حاضر در سالن را ميشماريم تا حدود درآمد مدير باشگاه دستمان بياد.
در راه برگشت هم وقتي سوار اسنپيم، از حاصلضرب ميانگين قيمت هر سفر در تعداد سفرهاي روزانه ضربدر ٣٠، هزينه بنزين و کميسيون شرکت را کم ميکنيم تا بفهميم ما خوشبختتريم يا راننده.
شب که ميشود خسته به خانه ميرسيم، اينستاگرام را باز ميکنيم تا حال و هوايمان عوض شود. استوريها را ميبينيم که يکي درميان تبليغاتي است. دوباره ذهن سرکش کارمند، عنان کار را به دست ميگيرد و شروع به محاسبه ميکند؛ با خود فکر ميکند «فريمي چند ميگيره مثلا؟» عدد مورد نظر را ضربدر تعداد استوريهاي آن فرد در روز کرده و نتيجه به دست آمده را در ٣٠ ضرب ميکند. بعد دوباره يادمان ميافتد که از اين يکي هزينه مواد اوليه و ماليات هم کم نميشود و دوباره سوزش مواد دکلره را در وجودمان حس ميکنيم.
اين سرنوشت محتوم و نفرين ابدي ما کارمندان است؛ چراکه به حقوق ما سالبهسال ١٢-١٠درصد اضافه ميشود، اما به هزينه بقيه چيزها ٢٠٠-١٠٠درصد. ما هرسال رشتههاي کمتري از موهايمان را ميتوانيم مش کنيم؛ هرسال کمتر ميتوانيم به رستوران برويم و هرسال بيشتر به نچرال بيوتي و درمان خانگي و ورزش در خانه علاقهمند ميشويم. ما هرسال بيشتر همه چيز را محاسبه ميکنيم و به اين نتيجه ميرسيم که زندگيکردن ديگر برايمان صرفه اقتصادي ندارد. خيلي از ما سالهاست که به آرايشگاه نرفتهايم اما سوزش موادش را هرسال بيش از پيش در بدنمان احساس ميکنيم.
آرزو درزي
بازار