خراسان/ کساني که به دنبال عربيزدايي از زبان فارسي هستند، با اشعار سعدي و خاقاني چه ميکنند؟
واژه «مشاعره» را که ميشنويم، ناخودآگاه به يادش ميافتيم و تصويرش در ذهنمان تداعي ميشود. دکتر اسماعيل آذر سالهاست که با صداي گرمش در تلويزيون، برنامههاي ادبي و به ويژه مشاعرهها را اجرا ميکند. اما شايد برايتان جالب باشد که بدانيد اين استاد ادبيات و مدير گروه زبان و ادبيات فارسي دانشگاه آزاد اسلامي تهران، دانشآموخته هنرستان موسيقي است و از سيزده سالگي با ويولنِ اهدايي پدرش، وارد عالمِ ساز و صدا شد و بعدها سر از ارکستر برنامه «گلها» در راديو درآورد و به عنوان نوازنده ويولن فعاليت کرد. اسماعيل آذر در کنار موسيقي، شيفته ادبيات فارسي هم بود و در دانشگاه به سراغ رشته زبان و ادبيات فارسي رفت. اين استاد دانشگاه هفته گذشته در برنامه «شبگرد» شبکه دوم سيما، بهمناسبت روز بزرگداشت فردوسي، از کساني که ميخواهند وامواژههاي عربي را از زبان فارسي پاک کنند و آن را به دورانِ جوانياش برگردانند، انتقاد کرد؛ موضوعي که موجب گفتوگوي ما با ايشان شد.
هماکنون مشغول چه کاري هستيد؟
حدود 200 مطلب کوتاه را براي راديو آماده کردهام؛ مطالبي که ميتواند در تقويت و تحکيم زبان فارسي تأثير داشته باشد؛ همين طور ميتواند در اخلاق جامعه هم تأثير بگذارد. ضمن اين که قرار بوده است براي شبکه راديويي ايران صدا، گلستان و بوستان سعدي را بخوانم و معنا و تفسير کنم. گلستان را تمام کردهام و بخشي از بوستان باقي مانده است که اين کار هم در اين هفته به فرجام ميرسد.
پيشنهادتان براي اين روزهاي کرونايي چيست؟
اين مصرع حافظ را ميگويم و بعد نکتهاي را که به درد هر انساني ميخورد: «آنچه خود داشت ز بيگانه تمنا ميکرد». انسان بايد همه خواهشها را از اين عالم، از درون خودش مطالبه کند. بيرون هر چه هست با ما بيگانه است و از جنس ما نيست. حافظ ميگويد از بيگانه چيزي ميخواست که از جنس او نيست. در اين روزها بايد درون خود را تقويت کنيم با مطالعه در زمينههايي که دوست داريم. چنين زماني براي هر انساني مثل اين است که در مسير يک جنگ و مبارزه قرار ميگيرد. اين مبارزه ميان اميدواري و نااميدي است. کساني که در اين عرصه شکست ميخورند ديگر چيزي برايشان نميماند. اگر دوستان ما با کتاب رفاقت و شروع به کتابخواني کنند، جذابيت اين عمل آنها را با خودش همراه خواهد کرد و ديگر نياز نيست به سراغ کتاب بروند، بلکه دايم کتاب است که به سراغ آنها ميآيد و با کتاب چنان مأنوس ميشوند که بريدن از آن برايشان سخت مينمايد.
در يک برنامه تلويزيوني گفتيد ما نبايد زبان فارسي را به دوران جوانياش برگردانيم و واژههاي عربي را از آن پاک کنيم. در اين باره بيشتر توضيح ميدهيد؟
سخن من اين است که زبان کنوني ما ساخته و پرداخته شده است. يعني اگر بخواهيم اين زبان را تغيير بدهيم، بايد تمام ادبيات هزارسالهمان را تغيير بدهيم و چنين چيزي مقدور نيست. اگر بخواهيد زبان را عربيزدايي کنيد، سعدي را چه ميکنيد؟ خاقاني را چه خواهيد کرد؟ اينها همه با اين زبان تلفيق پيدا کردهاند. منتها اين زبان را به طور مستقيم استفاده نکرده و در زبان و واژگان تغيير اساسي و مفهومي ايجاد کردهاند و بعد آنها را به کار بردهاند. يک مثالش واژه «زحمت» است. ما با اين شيوه مفهومي از آن استفاده ميکنيم و ميگوييم: «آدم زحمتکشي است»، «بيزحمت يک ليوان آب بده» و...، ولي در زبان عربي «زحمت» يعني ازدحام، شلوغي و جمعيت. ما به اين واژه مفهومِ فارسي داده و به کار بردهايم. اگر اين جا بيفتد هيچکس اينطور فکر نميکند که بايد عربي را از زبان برداريم. اين اصلاً علمي نيست.
از طرفي کساني هم هستند که در متن و گفتارشان به طور افراطي از واژههاي عربي استفاده ميکنند.
خودتان ميگوييد افراط ميکنند. کساني که در هر چيزي افراط ميکنند، جانب توازن و تعادل را رعايت نميکنند و اين يک فضاي منفي ايجاد ميکند. به قول شيخ محمود شبستري: «جهان چون زلف و خط و خال و ابروست/ که هر چيزي به جاي خويش نيکوست».
به عنوان کسي که در عالم موسيقي هم دستي داريد، وضعيت ترانههاي پاپ را چطور ارزيابي ميکنيد؟
بارها گفتهام که چرا موسيقي پاپ جاي موسيقي اصيل ما را گرفت. جز اقليتي که در اين حوزه فعاليت ميکنند، اکثريت از سر بيکاري خواننده پاپ شدهاند. اگر چند نمونه از اين ترانههاي پاپ را بررسي کنيد، شرمنده ميشويد. در کشوري که چنين زباني دارد و از نظر ادبيات در اوج هستيم، تمام شعرها با اين مضمون است که: «وقتي تو نيستي پيشم، ميميرم و زنده ميشم! چشمت قهوهايه و...»! اشعاري که هيچ گرهي را از گرههاي ذهن انسان باز نميکند. چرا؟ براي اين که موسيقيدانهاي اصلي ما ميدان را خالي کردهاند. اگر ما ميدان را پر کنيم، جاي آنها خالي خواهد شد. شايد اگر امروز بناني باشد، ديگر بليتهايش فروش نرود، ولي اگر فلان خواننده با آب و رنگي که دارد، بيايد، چنان شلوغ ميشود که بليتها ظرف چند دقيقه فروش ميرود. کسي با اينها سرِ غرض ندارد، مشروط بر اين که آگاهانه بخوانند، موسيقي درست باشد، شعر درست باشد. نظرگاهِ تمام حرفهايم درباره موسيقي پاپ، کساني است که موسيقي را نميشناسند، صداهاي ناهماهنگ و چهچه الکترونيک دارند و در استوديو صدايشان را با دستگاه ميسازند. اگر اينها بدون ساز و در فضاي آزاد بخوانند، صدايشان سبب آزار گوش ميشود. خوشبختانه با تأکيدهاي رهبر عزيز درباره زبان فارسي و ترانهها، حداقل اين است که بدتر نشده، ولي اگر توصيه ايشان نبود، معلوم نبود به کجا ميرفتيم. توجه و تذکر بجايي بود درباره زبان فارسي. چرا؟ چون اگر به زبان بيتوجهي شود، فرهنگ و پيشينه ما از بين ميرود.
نظرتان درباره معادلسازيهاي اخير فرهنگستان زبان و ادب فارسي براي اصطلاحات پزشکي چيست؟ مثلاً براي واژه «تله مديسين» معادل «دور پزشکي» و براي واژه «ويدئو کنفرانس»، معادل «دور سخني» ساخته شده است. از نظر شما چقدر اين واژهها کاربردي هستند؟
فرهنگستان زحمت خودش را ميکشد و براي واژگان معادل ساختن از وظايف اين نهاد است، ولي واژههايي هستند که معادلپذير نيست. يک شخصي بيمارياي را تشخيص داده و نام خودش هم به نام آن بيماري است. ما نميتوانيم اين را عوض کنيم. ولي واژگاني که ميتوانند ساختار درست و مشابهي داشته باشند، فرهنگستان ميسازد و اشکالي هم ندارد.
الهه آرانيان
بازار