نماد آخرین خبر
  1. برگزیده
سیاسی

مرتضی طلایی: حوادث یک ماهه کوی دانشگاه سال 82، یک پروژه براندازی بود

منبع
تسنيم
بروزرسانی
مرتضی طلایی: حوادث یک ماهه کوی دانشگاه سال 82، یک پروژه براندازی بود
تسنيم/ ورق زدن خاطرات گذشته شيرين است، هرچند که يادآور روزهاي تلخ و سخت باشد؛ گذشته‌اي که مرور حوادث تلخ و شيرنش در نگاهِ دُورِ تُندِ يادها و خاطرات، اُبهت پوشالي و ابدي کابوس تلخي‌ها و فنا ناپذير بودن قصر شيريني‌هاي زندگي را به سُخره مي‌گيرد و در گرداب اين اختلاط خاطرات تلخ و شيرين، گوهر ناب «تحليل و تجربه» را ته‌نشين مي‌کند؛ گوهري ناب و شفاف که از گذار شفافيت آن مي‌توان آينده پيش رو را واضح‌تر ترسيم کرد. يک ماهي تا فرارسيدن هفته نيروي انتظامي مانده بود؛ چند باري تلاش کرديم تا براي آن هفته، قرار مصاحبه‌اي با «سردار طلايي»، رئيس پليس پايتخت ديروز و «آقاي طلايي» عضو کت‌وشلوارپوش شوراي شهر پايتخت امروز، تنظيم کنيم و تورقي بر خاطرات گفته و ناگفته‌اش داشته باشيم؛ حتي دو سه باري هم وقت و بي‌وقت و در خلال جلسات، به صورت حضوري موضوع را يادآورش شدم و هربار با سرتکان دادن و لبخند، وعده «سرفرصت مناسب» را حواله‌مان کرد؛ وعده‌اي که تا چند روز مانده به هفته نيروي انتظامي نيز فرصت مناسبش دست نداد؛ کار به عصر روز عرفه کشيد و به جايي رسيد که شور جواني غالب شد و پيامکي با مضمون گلايه از فرصت از دست رفته، براي «مرد مو جوگندمي شوراي شهر» ارسال شد؛ تيري که شايد ناخواسته در چله کمان نشسته بود و صداي اصابتش صبح فرداي آن روز با تماس «حاج آقا» با تلفن همراهم بلند شد. قرار ملاقات ساعت 9:30 دفتر شوراياري‌هاي پايتخت؛ هرچه زنگ زدم جوابي از آيفون نيامد؛ درگير «دو دو تا چارتاي» موضوع بودم که «سردار» سررسيد؛ زنگ زدن سردار در ميان حال و احوال و ديده بوسي روز عيد هم به جايي نرسيد و ما مانديم و وسط خيابان؛ به شوخي پيشنهاد نشستن در کافي شاپ را پراندم و او هم در عين ناباوري پذيرفت و پيش افتاد و ما هم از پس او؛ گرچه ساعت 10 صبح شده بود و کم کم جمعيت تک و توک مرداني که با چشم پُف کرده و شلوار ورزشي در پي نان داغ از خانه بيرون زده بودند، بيشتر مي‌شد ولي هنوز براي باز بودن کافي شاپ‌ها زود بود و دريغ از يک کافي شاپِ باز؛ خلاصه نه کافي شاپِ ما شد و نه صندليِ پارکي که مرد اصفهاني شوراي شهر تهران پيشنهادش را داده بود؛ قسمت اين گپ و گفت در يکي از طبقات ساختمان خبرگزاري رقم خورده بود... گپ و گفتي که در آن از هر دري سخن به ميان آمد؛ از چرايي و حکمت 13 سال مديريت متوالي اصفهاني‌ها بر پليس تهران تا هجرت اجباري از وطن در زمان اصلاحات؛ پشت پرده‌هايي از غائله يک ماهه کوي دانشگاه سال 82 تا بازخواني ماجراي دستگيري آيت‌اللهي که در دام سرويس‌هاي اطلاعاتي دشمن افتاد... اما شايد جالب‌ترين نکته اين گفت‌وگو، فارغ از ماجراي مخالفت همسر مرد مو جو گندمي شوراي شهر با قاليباف، نگاه سردار بازنشسته ناجا به پليس است که به شدت معتقد است پليس و نيروي انتظامي نبايد تضعيف شود... در بخش نخست اين گفت‌وگو که روز گذشته منتشر شد، مديريت 13 ساله اصفهاني‌ها در تهران، فعاليت وي در سپاه پاسداران، مامور شدن طلايي از سپاه به نيروي انتظامي، کوچ اجباري طلايي از اصفهان به دليل فشار مديران اصلاح طلب نصف جهان پس از روي کار آمدن دولت اصلاحات؛ مقاومت مديران مازني دولت «چپي‌ها» در برابر انتقال طلايي «راستي» به اين استان در فضاي دو قطبي آن روزها و تحريم توديع و معارفه وي در مازندران مطرح شد و در اين بخش به ماجراي آمدن طلايي به تهران، مخالفت همسر وي با پيشنهاد انتقال طلايي به مشهد از سوي قاليباف، غائله براندازي يک ماهه کوي دانشگاه در سال 82، کارتن خوابي طلايي، مجوز وزارت کشور و علوم وقت، براي هجوم نيروي انتظامي به کوي دانشگاه، تدابير پليس در برابر معضلات فرهنگي، درگير شدن وي با نيروهاي تندرو و غائله بزرگ کاظميني بروجردي، پرداخته شده است. مخالفت همسر طلايي با سردار قاليباف براي انتقال به مشهد تسنيم: شما تا سال 79-80 در مازندران بوديد؛ چه اتفاقي افتاد که به تهران آمديد و فرماندهي انتظامي پايتخت را در دست گرفتيد؟ طلايي: اين ايام مصادف شد با آمدن سردار قاليباف به ناجا و فرماندهي ايشان در نيروي انتظامي، ايشان در جمع بندي خود به اين نتيجه رسيدند که من را به خراسان و مشهد منتقل کنند. البته همزمان با اين موضوع، پيشنهاد ديگري مبني بر فرماندهي سپاه استان اصفهان از سوي سردار حجازي به من ارائه شد و من قصد کردم که به سپاه برگردم و ادامه خدمتم را در استان اصفهان و در سپاه سپري کنم. در اين اثنا، دکتر قاليباف من را خواستند و به من عنوان کردند که به مشهد بروم؛ ولي من به ايشان گفتم که شرايط خانوادگي، همسر و وضعيت تحصيل دخترانم طوري نيست که بتوانم به مشهد بروم؛ لذا آقاي قاليباف به من گفتند به خانمت بگو بيايد تا من رضايت او را براي انتقال شما به مشهد بگيرم؛ حتي فرمانده انتظامي وقت با همسر من هم صحبت کردند و گفتند که من يک هواپيماي اختصاصي براي شما مي‌گذارم که هر وقت خواستيد برويد به اصفهان يا هرجاي ديگر، ولي همسر من نپذيرفت و من دوباره به مازندران برگشتم؛ چند ماه پس از اين ماجرا، جانشين آقاي قاليباف با من تماس گرفت و از من خواست به تهران بيايم و وقتي که من به تهران آمدم، ايشان از اختيارات فرماندهي خودشان استفاده کردند و عنوان کردند که من به عنوان جانشين فرمانده تهران بزرگ در نظر گرفته شده‌ام و حکمم نيز صادر شده است. فرماندهي پليس پايتخت پس از واقعه 18 تير بسيار سخت بود تسنيم: حکم خوشحال کننده‌اي بود. درسته؟ طلايي: به واسطه اتفاقات پس از سال 78 و پس از رفتن امير لطفيان و درگيري دولت وقت با ايشان و رفتن سردار نظري از تهران، شرايط خدمت در نيروي انتظامي، خصوصاً در تهران، پذيرفتن يک شرايط بحراني خاصي بود؛ اين در حالي بود که به آقاي قاليباف گفتم که از يک سو من هيچگاه در تهران نبودم و يک بچه شهرستانم و از سوي ديگر شرايط خانوادگيم طوري نيست که بتوانم در تهران بمانم؛ لذا مجدداً اين پيشنهاد دکتر قاليباف را نپذيرفتم و دوباره به مازندران برگشتم که پس از چند روز دوباره از دفتر آقاي قاليباف با من تماس گرفتند و آقاي قاليباف گفت آماده باش که صبح مي‌آيند دنبالت و مي‌برندت تا به عنوان جانشين تهران بزرگ معرفي‌ات مي‌کنند. البته در آن مقطع نهايتاً آقاي قاليباف حکم من را در تهران صادر کردند ولي در مجموع شرايط آن دوران به خصوص بعد از واقعه کوي دانشگاه بسيار شرايط بد و سختي بود. تسنيم: اين شرايط سختي که عنوان مي‌کنيد پس از ماجراي 18 تير به وجود آمده بود، دقيقاً چه شرايطي بود؟ طلايي: در زماني که من به تهران آمدم روحيه بچه‌هاي نيروي انتظامي به حدي ضعيف شده بود و فضا به اندازه‌اي سنگين بود که کارکنان اين نيرو حتي با لباس پليس در شهر تردد نمي‌کردند و با لباس شخصي به محل کار خودشان مي‌آمدند و در محل کار لباسشان را عوض مي‌کردند و لباس فرم مي‌پوشيدند؛ حتي کانتينري در مقابل درب قرار داشت که بچه‌ها در آن لباسشان را عوض مي‌کردند و داخل محل کارشان مي‌شدند. اين به معناي آن بود که انگيزه خدمتي نيروها بسيار تقليل يافته و آن‌ها حس مي‌کردند فضاي جامعه براي آن‌ها به قدري سنگين است که نبايد در انظار عمومي با لباس پليس ظاهر شوند. بسياري براي زمين‌خوردن من در تهران روزشمار تعيين کرده بودند تسنيم: البته شما مدت کوتاهي جانشين سردار انصاري بوديد و به سرعت به فرماندهي انتظامي پايتخت رسيديد... طلايي: درست است. من مدت کمي در خدمت سردار انصاري بودم ولي به تهران آمدن من همزمان شد با تحول در ساختار نيروي انتظامي و شکل گيري پليس‌هاي تخصصي همچون پليس آگاهي، راهنمايي و رانندگي و ... در مجموع دوره آغازين تحولات ساختاري در پليس بود. اين درحالي بود که طرح پايلوت تمامي طرح‌هاي دکتر قاليباف به منظور اجتماعي کردن پليس و تحولات ساختاري در تهران انجام مي‌شد و شهري که هر روز خودش با مشکلات بسياري دست به گريبان بود، بايد به عنوان کارگاهي براي آزمايش طرح‌هاي جديد در پليس نيز عمل مي‌کرد. حتي به خاطر دارم که برخي دوستاني که در تهران خدمت کرده بودند و سابقه خدمت و فرماندهي در پايتخت را داشتند پيش بيني مي‌کردند که من در اين شهر موفق نخواهم بود و هر روز مي‌گفتند که در چهارشنبه سوري، 18 تير و يا روزهاي حساس ديگر، طلايي کله پا مي‌شود. و روزشماري براي زمين خوردن من شکل گرفته بود و حتي من صداي سفير گلوله‌هايي که از کنار گوشم رد مي‌شد را مي‌شنيدم ولي خوشبختانه به لطف خداوند، زحمات ما و همکاران و توسل به ائمه و معامله با خدا از اين مراحل سربلند بيرون آمديم. در آن زمان برخي در دستگاه‌هاي انتظامي و امنيتي، مشوق برخي حرکت‌ها و تجمعات بودند تسنيم: البته شما در طول فرماندهي انتظامي تهران بزرگ بحران‌هاي متعددي را پيش‌رو داشتيد؛ حوادثي مثل يازده سپتامبر، حوادث دانشگاه تهران و ... ولي به نظر مي‌رسد رويکرد اجتماعي خوب و تعامل مناسب پليس با مردم در تجمعاتي که غالباً با مباحث سياسي رابطه داشت، باعث شد که اين حوادث منتج به خير شود. طلايي: البته در حوادث بعد از يازده سپتامبر و برخي حوادث ديگر متاسفانه سيستم دولت و برخي افراد در دستگاه‌هاي امنيتي و انتظامي، خودشان مشوق آن حرکت‌ها بودند؛ به عنوان مثال تا ما از مراسم جنجالي يک چهره سياسي فارغ مي‌شديم يک غائله ديگر شروع مي‌شد و ما کراراً درخواست مي‌کرديم که مجوز برگزاري اينگونه مراسم داده نشود ولي کسي گوشش بدهکار نبود. فشار کاري در آن دوران به اندازه‌اي زياد بود که به جرات مي‌توانم بگويم که پليس از 365 روز سال (از سال 80 تا اواخر سال 85) بالغ بر 250 روز آماده باش بود و زماني که من اين سمت را تحويل دادم موفق شدم شرايط را به جايي برسانم که ديگر آماده‌باشي وجود نداشته باشد. حتي به خاطر دارم در آن ايام در زمان سالگرد رحلت حضرت امام خميني (ره)، پليس 15 روز در اطراف حرم امام خميني به صورت آماده باش حضور داشت و من با مخالفت با اين موضوع عنوان کردم که نگاه به مسائل را بايد تغيير داد و اين آماده‌باش‌هاي پليس را حذف کردم. همچنين در مراسم چهارشنبه سوري با تغيير رويکرد و نگاه پليس به مردم نشان داديم که پليس با برگزاري اين مراسم به شرط آنکه حقوق کسي پايمال نشود، مخالفتي نداريم و مردم هم به احمدلله همکاري خوبي کردند. گاهاً مردم اين تصور را داشتند که پليس با خوشي مردم مخالف است/ برخي‌ها مذاکره با مردم معترض را بي‌فايده مي‌دانستند و مي‌گفتند بزن برو جلو! تسنيم: البته اين موضوع در همه جا نيز صحت نداشت و در برخي موارد شاهد رفتار خشن پليس با مردم بوديم. طلايي: در آن زمان تهران در هر روز يک حادثه بزرگ داشت. من به ياد دارم در جريان وقايع اعتراضات معلمين و فرهنگيان، تازه فرماندهي تهران را برعهده گرفته بودم و در حال مذاکره با معلمين معترض بودم؛ درست در وسط مذاکره و گفت‌وگو با معلمان بودم که مي‌شنيدم برخي از فرماندهان و همکاران من که در صحنه حاضر بودند مي‌گفتند مذاکره يعني چي؟ اين طلايي بلد نيست در تهران کار کند؛ بزن و برو جلو؛ مذاکره فايده‌اي نداره... در چنين شرايطي تغيير نگاه پليس کار سختي بود ولي من فرماندهان و روساي کلانتري تهران را ملزم کردم که با حضور در مدارس، مساجد و مجامع مردمي ارتباط خودشان را با مردم بيشتر کنند. از سوي ديگر سعي کرديم ذهن مردم و تلقي آن‌ها از پليس را تغيير دهيم؛ اين در حالي بود که ذهنيت مردم به شکلي بود که تصور مي‌کردند پليس مخالف خوشي مردم است! حتي در زمان بازي‌هاي جام جهاني مردم اين تصور را داشتند که پليس به دنبال باخت تيم ملي فوتبال کشور است ولي من در تلويزيون حاضر شدم و صراحتاً عنوان کردم که پليس حامي تيم ملي است و به ياد دارم در يکي از بازي‌هاي جام جهاني 98 در استاديوم آزادي حاضر شدم که پس از برد تيم ايران، مردم مرا بر دوش خود تا ميدان نور تهران مشايعت کردند. البته در اين موضوع رسانه‌ها کمک بسيار زيادي به ما کردند تا ما موفق به تغيير نگاه مردم نسبت به پليس شديم. تسنيم: البته اين رسانه‌ها در برخي موارد برنامه‌ها و برخوردهاي چالشي نيز با شما داشتند. مثل برنامه کوله پشتي فرزاد حسني... طلايي: در آن برنامه چالش‌هاي بسياري مطرح شد و اين برنامه پليس را به شدت به چالش کشيد ولي بعد از اين برنامه مجري آن پيش من آمد و گفت «من خيلي سعي کردم شما را توي اين برنامه عصباني کنم ولي نشد»؛ در مجموع اين برنامه گرچه بسيار چالشي بود ولي توانست وجهه ديگري از پليس و سعه صدر پليس را در ذهن مردم جا بياندازد. با رويکردي اجتماعي، پليس پارک، مترو و کوهستان را تاسيس کرديم/درپايان خدمتم در تهران ديگر گنجينه پليس آگاهي وجود نداشت تسنيم: خودتان قبول داريد که عملکرد شما در پليس پايتخت باعث شد که پشتوانه مردمي خوبي براي ورود شما به شوراي شهر پايتخت فراهم شود؟ طلايي: خوشبختانه مردم همواره به من لطف داشته‌اند و من را شرمنده خودشان کرده‌اند ولي شايد سعه صدر همراه با اقتدار پليس در دوران فرماندهي بر تهران بزرگ يکي از اين موارد بود؛ علاوه بر آن، حضور فيزيکي در تمامي صحنه‌هاي حساس در پايتخت و تلاش براي حل مساله با استفاده از مذاکره حتي در صحنه‌هاي گروگان‌گيري‌هاي خطرناک همچون گروگان‌گيري‌هاي محموديه، شهران، نظام آباد و ماجراي گروگان گيري سربازي که پس از فرارش يک ميني‌بوس را به گروگان گرفته بود از جمله مواردي بود که باعث شد مردم طلايي و مجموعه تحت امر پليس را پشتوانه خود بدانند. از ديگر اقداماتي که در پليس تهران بزرگ رخ داد ساماندهي گنجينه‌اي بود که در پليس آگاهي از اموال کشف شده جمع شده بود و سوله‌ها و پارکينگ‌هاي بسياري را مملو از خودرو، موتورسيکلت و اموال به دست آمده از سارقان کرده بود و به گنجينه پليس آگاهي تهران بزرگ معروف بود و خوشبختانه با اقداماتي که انجام شد، در زمان تحويل تهران بزرگ به فرماندهي جديد، ديگر اين گنجيه وجود نداشت و اموال آن به سامان رسيد. همچنين در طي اين مدت سعي کردم که فرمول‌هاي معمول را عوض کنم و نرخ هزينه ارتکاب جرم را بالا برم؛ حتي در مورد لباس‌هاي چسبان و شلوارهاي کوتاه هم که مدتي مد شده بود نيز با استفاده از قدرت نرم و رسانه سعي در ساماندهي آن شرايط کرديم؛ به ياد دارم روزي در پشت صحنه سريال طنز زير آسمان شهر حاضر شدم و از آنها خواستم تا در فرهنگسازي در خصوص اين موضوع به ما کمک کنند چراکه معتقد بودم من به عنوان پليس نمي‌توانم براي حل اين مشکل اجتماعي، به زور پاچه شلوار مردم را پايين بياورم و طراحي مانتوها را عوض کنم لذا بايد رسانه‌ها نيز وارد مي‌شدند و اگر يادتان باشد در آن هفته حميد لولايي که در نقش «خشايار» بازي مي‌کرد، پاچه شلوارش را بالا زد و با زبان طنز به انتقاد از اين موضوع پرداختند. علاوه بر آن راه‌‌اندازي پليس کوهستان، پليس پارک، پليس مترو، پليس محرم و پليس محله از جمله ديگر اقداماتي بود که در زمان فرماندهي من رخ داد و با رويکرد اجتماعي کردن، تامين امنيت در اين مناطق را به مردم واگذار کرديم. چراکه من شخصاً معتقدم امنيت يک محصول و يک توليد اجتماعي است و پليس تنها مسئوليت استقرار آن را بر عهده دارد. جمع‌آوري 50درصد ديش‌هاي ماهواره‌اي توسط مردم / ماجراي کنده شدن درجه‌هاي طلايي در درگيري مقابل سفارت انگليس تسنيم: البته اين تفکر در بين برخي از مردم وجود دارد که پليس براي کاستن فشار بر خود، تنها به دنبال آرام کردن موضوعات و اصطلاحاً خواباندن غائله است، اين را قبول نداريد؟ طلايي: قاليباف به دنبال تبديل کردن پليس به يک نهاد اجتماعي بود و من به عمل اين موضوع را پياده کردم؛ حتي به ياد دارم که کارگران يکي از معادن گيلان به علت عدم پرداخت حقوقشان به تهران آمده بودند و روبروي يکي از وزارتخانه‌ها تحصن کرده بودند؛ ما براي بررسي موضوع و جلوگيري از تشنج به عنوان پليس از آنها خواستيم تا به حرم امام خميني(ره) بروند تا مشکل آنها را پيگيري کنيم که به لطف خداوند توانستيم با رايزني، مشکلشان را برطرف کنيم. حتي پس از تغيير فرماندهي نيروي انتظامي و رفتن آقاي قاليباف از ناجا، فرماندهي محترم وقت يک روز من را خواستند و گفتند «آقاي طلايي اين ديش‌هاي ماهواره در تهران زيبنده نيست» و خواستند که نسبت به جمع‌آوري ديش‌هاي ماهواره‌اي اقدام کنم. از اين رو از ايشان خواستم که اجازه دهند شيوه عمل را شخصاً طراحي کنم؛ لذا در تلويزيون حاضر شدم و در يک برنامه خطاب به مردم عنوان کردم که من نه به عنوان يک شهروند، که به عنوان پليسي با شما صحبت مي‌کنم که ضابط قضايي است و به هيچ وجه نيز تمايل به ورود به حريم شخصي شما ندارم؛ لذا از شما خواهش مي‌کنم به احترام قانون، که استفاده از تجهيزات ماهواره‌اي را ممنوع کرده، نسبت به جمع‌آوري اين تجهيزات و ديش‌هاي ماهواره‌اي اقدام کنيد؛ اين در حالي بود که پيش از اجراي اين طرح، تصاويري هوايي از وضعيت ديش‌هاي ماهواره‌اي ضبط کرده بوديم؛ لذا بعد از 15 روز از پخش اين برنامه تلويزيوني و پس از انجام يک عمليات در يکي از شهرک‌ها و جمع‌آوري ديش‌هاي ماهواره‌اي، مجدداً از وضعيت ديش‌هاي ماهواره با بالگرد تصاويري را ضبط کرديم و شاهد بوديم که 50 درصد از ديش‌هاي ماهواره‌اي توسط خود مردم جمع شده‌ بودند. تجمع مقابل سفارت انگليس؛ يک روز مقابل مردم يک روز کنار مردم در يکي ديگر از وقايعي که در آن دوره رخ داد، تجمعي بود که در برابر سفارت انگليس انجام شد و تجمع کنندگان قصد ورود به سفارت را داشتند؛ بالطبع پليس هم به واسطه وظيفه‌اي که داشت با اين افراد برخورد کرد و از ورود آن‌ها به سفارت ممانعت به عمل آورد, ولي اين اقدام به مذاق تجمع‌کنندگان خوش نيامد و آن‌ها با من درگير شدند و حتي درجه‌هايم نيز در اين درگيري کنده شد ولي به اين تجمع کنندگان که اغلب از بچه‌هاي حزب اللهي نيز بودند به صورت شفاف گفتم که گرچه من هم يک بچه مسلمان مذهبي و حزب اللهي هستم ولي حضورم در اينجا نه به عنوان يک شخص حقيقي، که به عنوان يک پليس است که ضابط قضائي هم هست و وظيفه اجراي قانون را برعهده دارد، لذا بايد به وظيفه خودم عمل کنم و در مقابل شما مي‌ايستم؛ اما سال‌ها بعد از آن، وقتي که قضيه سفارت انگليس و پس از آن تجمع مردمي در مقابل باغ قلهک پيش آمد، ديگر من طلاييِ ضابط قضايي و در کسوت پليس نبودم و در جمع تجمع کنندگان نيز حاضر شدم و انزجار خودم از سياست‌هاي خبيث کشور انگليس را نشان دادم. از اين رو بايد نگاه به مردم را تغيير داد و نوع تعامل با آن‌ها را عوض کرد و نتايج مثبت اين موضوع را به شخصه در بسياري از طرح‌هايي که همراهي مردمي را چاشني آن‌ها کرديم به وضوح ديده‌ام. حوادث يک ماهه کوي دانشگاه سال 82، يک پروژه براندازي بود/برخي نمايندگان مجلس دانشجويان را به ادامه اغتشاش تحريک مي‌کردند تسنيم: يکي از بزرگترين چالش‌هاي دوران فرماندهي شما در پايتخت، موضوعات مربوط به اغتشاشات سال 82 در کوي دانشگاه بود و اين اغتشاشات به اندازه‌اي ادامه پيدا کرد که باعث شد، امتحانات اين دانشگاه نيز در تيرماه کنسل شود و تعطيلي کوي دانشگاه، به انتهاي تابستان موکول شود. طلايي: به نظرم حادترين و بحراني‌ترين حوادث سال‌هاي اخير، غائله کوي دانشگاه در سال 82 بود که در اين سال يک پروژه براندازي طراحي شده بود و طراحان اين پروژه با سوءاستفاده از دانشجويان به دنبال اهداف براندازانه خود بودند؛ اين غائله همزمان بود با استعفاي بخشي از دولت و تحصن نمايندگان مجلس؛ اين درحالي بود که پس از آغاز اين غائله در کوي دانشگاه، برخي از نمايندگان مجلس به کوي مي‌رفتند و با تحريک دانشجويان به ادامه اغتشاش، درصدد ادامه دار شدن اين ماجرا بودند، از سوي ديگر نيز ماهواره‌ها با پوشش گسترده اين غائله در حقيقت، رهبري و فرماندهي ماجرا را به عهده گرفته بودند و حتي آلترناتيوهايي را نيز درنظر گرفته بودند. به نظر من اين غائله که از 20 خرداد از سالن سلف غذاخوري خوابگاه کوي دانشگاه شروع شد و تا 20 تير ادامه داشت، يکي از بزرگترين پروژه‌هاي براندازي در کشور بود. اين پروژه به اندازه‌اي وسعت داشت که در دانشگاه‌هاي ديگر تحرکاتي آغاز شد و اين تحرکات روزها در دانشگاه و شب‌ها در خوابگاه‌هاي دانشجويي ادامه داشت. تحريکات انجام شده به اندازه‌اي وسيع بود که 10 هزار دانشجوي ساکن خوابگاه کوي دانشگاه، در روز دهم خرداد ماه و آغاز اين غائله يکپارچه در برابر پليس قرار گرفته بودند ولي اقدامات پليس و نگاه نيروي انتظامي به اين دانشجويان در اين يک ماه به قدري تاثيرگذار بود که همين دانشجويان يک ماه بعد، پليس را روي دوش خودشان گرفتند و خواستار استقرار پليس در کوي دانشگاه شدند؛ چراکه ما در برابر اين اغتشاشات سعي کرديم به اين دانشجويان به چشم فرزندان خود نگاه کنيم و سعي در حل مشکلاتشان داشته باشيم و به حمدالله نيز دانشجويان به اين نيت و نگاه پليس پي بردند و اين غائله ختم به خير شد. کشف اسلحه‌هاي خاص از برخي دستگيرشدگان/ رئيس وقت دانشگاه تهران به اجبار من به ميان دانشجويان آمد تسنيم: البته سکه اين اغتشاشات روي ديگري هم داشت و دست‌هاي پشت پرده‌اي در اين ماجرا کار شکني مي‌کردند، درسته؟ طلايي: درست است، در آن زمان در چهارراه امير آباد ما کساني را دستگير کرديم که اسلحه‌هاي خاص و در پوشش خودکار با خود حمل مي‌کردند و به دنبال پروژه کشته سازي در رسانه‌ها و پوشش کذب ماجرا بودند؛ حتي در آن زمان آقاي فاتح مديرعامل خبرگزاري ايسنا خيلي ذهنيت بدي نسبت به پليس داشت؛ لذا از او دعوت کردم که براي روشن شدن موضوع، يک شب با ما همراه شود و از نزديک ماجرا را رصد کند، درست به خاطرم هست وقتي که ايشان به همراه يکي ديگر از دوستان دولتي‌اش با من همراه شدند و از چهارراه امير آباد به سمت بالا حرکت کرديم، درست نرسيده به دانشکده تربيت بدني دانشگاه تهران، سنگ اندازي‌ها شروع شد و ايشان چندده‌متري بيشتر همراه ما نتوانستند بيايند و پس از آن اعتراف کردند که تصورشان از ماجرا اشتباه بود. حتي در آن اوضاع و براي روشن کردن موضوع براي اصحاب رسانه، جليقه‌هاي خاصي براي خبرنگاران تهيه کرديم که بتوانند در هر جايي از آن منطقه حاضر شوند و از نزديک ماجراها را نظاره کنند. از سوي ديگر در اثناي اين غائله من به اتاق رئيس وقت دانشگاه تهران رفتم و به او گفتم «وقتي اين شرايط در کوي حکمفرما است شما چرا در اتاق خود نشسته‌ايد و وارد عمل و مذاکره با دانشجويان نمي‌شويد که اين ماجرا ادامه و تبعات بيشتري پيدا نکند؟» ولي او از خودش سلب مسئوليت کرد و من به اجبار او را به صحنه آوردم. البته چند وقت پيش هم با خبر شدم در جلسه‌اي که رئيس آن زمان دانشگاه تهران بود و مدتي پيش هم در مقام وزارت علوم قرار داشت، يکي از حضار بنده را براي يک کار فرهنگي پيشنهاد داده بود و ايشان در مقابل، با حالتي خاص گفته‌ بودند «همان پليسه؟! از کي تا حالا پليس وارد کار فرهنگي مي‌شود؟!» اين در حالي است که به نظر من کار فرهنگي نه به رشته تحصيلي مرتبط است و نه به ژست روشنفکري و ادا و اطوار، بلکه اهميت دادن به ديگران و احترام به افراد ديگر مولفه اصلي در يک کار فرهنگي است و من افتخار مي‌کنم به اين که پليس هستم و دست تمامي همکاران خودم را مي‌بوسم؛ همکاراني که تلاش بسياري براي تامين امنيت شهر در آن زمان کردند و يک ماه تمام به صورت شبانه روز، با سعه صدر ماجرا را کنترل کردند و درکنار دانشجويان ماندند. اجازه تردد هيچ موتورسيکلتي را در کوي نمي‌داديم/ صداي موتور براي دانشجويان تشنج‌آفرين بود/ کارتن خواب بانک سرچهارراه اميرآباد شده بودم تسنيم: البته اين موضوع با 18 تير 78 تفاوت ماهوي داشت… طلايي: مساله 18 تير 78 از يک بي تدبيري نشات گرفت که طي آن برخي از تندروها توانستند به کوي دانشگاه راه پيدا کنند و آن مشکلات به وجود آمد؛ البته در سال 82 و در جريان کوي دانشگاه نيز آن طيف تندروي متعصب وجود داشتند ولي تدبيري که پليس به خرج داد اين بود که طبق قانون بايد دغدغه مردم براي تامين امنيت را جوابگو شد؛ لذا يکي از سياست‌هايي که در آن زمان در پيش گرفتيم عدم مجوز تردد هرگونه موتورسيکلتي در کوي دانشگاه بود، چراکه صداي موتورسيکلت براي دانشجويان حساسيت‌زا بود و آن‌ها را جري مي‌کرد؛ البته نبايد فراموش کرد که در اين ماجرا بسياري از مردم متدين حق داشتند که در برابر برخي هنجارشکني‌هاي انجام شده در کوي دانشگاه، موضع گيري کنند ولي ما براي جوابگوي به اين مطالبه و احقاق حقوق مردم متدين، مجبور بوديم فضا را از حالت تشنج‌زا خارج کنيم؛ از اين رو برخي تنش‌ها نيز بين پليس و بچه حزب‌اللهي‌هايي هم که از اين هنجارشکني‌ها گلايه مند بودند به وجود آمد ولي در آن زمان شيوه عمل اقتضا مي‌کرد که سعه‌صدر بيشتري داشته باشيم؛ لذا ما در اين مدت يک ماه، شب‌ها در کوي دانشگاه براي خواباندن اين غائله درگير بوديم و روزها هم با دانشجويان صحبت و مناظره مي‌کرديم تا با ابهام زدايي از ذهن دانشجويان، اين ماجرا فيصله پيدا کند. در برخي شب‌ها من دو تا سِرُم در دستم بود و در صحنه حاضر مي‌شدم و حتي من از بانک سر چهارراه امير خاطره‌هاي بسياري دارم که شب‌هاي متعددي در آن دوران در جلوي درب ورودي آن و بر روي يک تکه کارتن خوابيدم (باخنده...) وزير وقت علوم و کشور در دولت اصلاحات، مجوز ورود پليس به خوابگاه کوي دانشگاه را دادند/ قاليباف و پليس خويشتن‌داري کردند تسنيم: پس موضوع آن حمله گازانبري که در جريان مناظره کانديداهاي رياست جمهوري مطرح شد چه بود؟ طلايي: در آن يک ماهي که اين غائله به طول انجاميد، وزير وقت علوم و وزير وقت کشور و ديگر مسئولين، به پليس مجوز ورود به داخل خوابگاه کوي دانشگاه را دادند؛ البته من جمله‌اي را بايد بگويم که شايد هنوز براي درک صحت آن زود است ولي برخلاف چهره نرم مديران اصلاح طلب، اين افراد در شيوه عملشان بسيار سخت هستند؛ آن‌ها به پليس اجازه دادند که به خوابگاه دانشگاه وارد شوند ولي آقاي قاليباف و ديگر دوستان من در پليس، چون ورود پليس به خوابگاه کوي دانشگاه را همراه با تنش مي‌دانستيم، با خويشتن‌داري و سعه صدر عمل کرديم و اجازه نداديم آن بهانه‌اي که دشمن به دنبال آن بود را به دستش دهيم ولي با تمام اين موارد برخي از دوستان به ناحق پليس و آقاي قاليباف را به برخورد گازانبري و خشن در اين غائله متهم کردند. ماجراي آيت‌اللهي که در دام سرويس‌هاي اطلاعاتي بيگانه گرفتار شد/ در جريان دستگيري کاظميني هيچ کس کشته نشد تسنيم: يکي از ديگر از غائله‌هايي که در آخرين روزهاي تصدي‌گري شما در پايتخت رخ داد، موضوع آقاي کاظميني و دستگيري وي بود که شرايط بحراني خاصي را به وجود آورد و حتي در جريان دستگيري وي، طرفدارانش چندين ساعت مقاومت مسلحانه کردند و خيابان آزادي نيز براي چند ساعتي بسته شد. طلايي: آقاي کاظميني از جمله افرادي بود که با سوءاستفاده از باورهاي ديني مردم و استفاده ابزاري از اين اعتقادات و همچنين سوءاستفاده از اعتماد مردم به پدر مرحومش، راه غلطي را در پيش گرفت؛ البته به نظر من آقاي کاظميني ابتدا به ساکن دچار يک خودبيني و خودشيفتگي بزرگي شد که در يک فرآيند پيچيده در دام سرويس‌هاي اطلاعاتي و امنيتي دشمن قرار گرفت و شبکه‌هاي بي‌بي‌سي و ديگر شبکه‌هاي ماهواره‌اي همسو با اين سرويس‌هاي بيگانه، سرمايه‌گذاري عمده‌اي بر روي او انجام داده بودند. در جريان اتفاقاتي که در آن مقطع رخ داد، حتي من خودم شخصاً به منزل او رفتم و از او خواستم که با اين شبکه‌ها مصاحبه نکند ولي متاسفانه اين فرد از باورهاي مردمي و اعتقادات ديني ارادتمندان پدرش سوءاستفاده کرد و کار را به جايي کشاند که نبايد به آنجا مي‌رسيد؛ البته من دو سه مرتبه با آقاي کاظميني درگير شدم و از روند و جهت‌گيري ايشان انتقاد کردم چراکه اغلب طرفداران وي از بچه‌هاي متدين و دين‌داري بودند که وي سعي داشت با سوءاستفاده از باورهاي ديني اين افراد، آن‌ها را به سمت و سوي خاصي بکشاند؛ حتي به ياد دارم زماني که ما براي دستگيري وي اقدام کرديم تعداد زيادي از جوانان متدين و زنان محجبه‌اي که با فرزندان نوزاد خود براي حمايت از اين فرد آمده بودند، به من التماس مي‌کردند که از وي محافظت کنم؛ البته مردم به هيچ وجه از پسِ اين ماجرا و اهداف آقاي کاظميني خبر نداشتند لذا ما براي روشن شدن افکار مردمي و حاميان وي، در طول زمان هشدار به او تا عمليات دستگيري‌اش، اقدام به شناساندن چهره واقعي اين فرد به طرفدارانش کرديم تا مردم بدانند اين فرد آنکسي که آن‌ها تصور مي‌کنند نيست، از اين رو پس از انجام برخي اقدامات، عمليات دستگيري وي را انجام داديم که متاسفانه با حاشيه‌هايي هم همراه بود. تسنيم: آن زمان برخي از رسانه‌هاي آنسوي آبي، از کشته شدگان تعداد زيادي از حاميان کاظميني در جريان دستگيري وي خبر دادند، آيا اين موضوع صحت دارد؟ طلايي: به هيچ وجه اين موضوع صحت ندارد؛ متاسفانه از يک سو تعدادي از اراذل و اوباش در بيت آقاي کاظميني نفوذ کرده بودند و از سوي ديگر، او براي حفاظت از خودش سازماندهي خاصي را با سوءاستفاده از طرفدارانش انجام داده بود؛ من به خاطر دارم در شبي که عمليات پليس براي دستگيري آقاي کاظميني آغاز شد، برخي طرفدارانش مسلح بودند و برخي از اوباش رخنه کرده در بيت او نيز براي مقابله با پليس، اسيد تهيه کرده بودند که به ماموران پليس اسيد بپاشند؛ لذا من شب عمليات، سردار ساجدي‌نيا را براي مذاکره با آن‌ها فرستادم که آقاي کاظميني نپذيرفته بود؛ لذا پس از اطلاع رساني به مردم هوادار وي، تمامي محورهاي خروجي را براي مردم باز کردم و با اين تدبير مردم را از صحنه خارج کردم؛ لذا عمليات دستگيري وي که به نظر من يکي از بهترين عمليات‌هاي پليس بود، بدون هيچ گونه کشته و تلفاتي به سرانجام رسيد. تسينم: حرف پاياني سردار... طلايي: من افتخار مي‌کنم که بگويم طلايي يک کارگر زاده‌اي بود که با نان و پنير قد کشيد و عمري را در مساجد و هيئات‌ها گذارند؛ افتخار مي‌کنم به اينکه عمري را در بسيج، سپاه و نيروي انتظامي براي مردم کشورم سپري کرده‌ام؛ عمري که در آن اگر محصولي به بار آمده و موفقيتي از آن حاصل شده به برکت روضه سيدالشهدا و تکيه دادن به خداوند و دست در دست او گذاشتن بوده است. خداوندي که اگر در همه حال و احوال او را شاهد و ناظر بر عمل و نيت خود بدانيم و اعمالمان را با جهت‌گيري نسبت به اين رويکرد تنظيم کنيم قطعاً موفقيت از آن ما خواهد بود.
پس از این بخوانید

پس از این بخوانید

دانلود اپلیکیشن آخرین خبر