آخرين خبر/ نماينده سابق مجلس شوراي اسلامي با بيان اينکه حسين فريدون برادر رئيسجمهور فسادي چند صد ميلياردي در سيستم بانکي دارد، گفت: روحاني برادرش را از دولت بيرون کرد.
به گزارش آنا؛ عليرضا زاکاني نماينده سابق مردم تهران در مجلس شوراي اسلامي در گفتگو با برنامه رو در رو با اشاره به برخي فسادهاي برادر رئيسجمهور اظهار کرد: خطاها و فساد حسين فريدون را رسيدگي کردم، متوجه شدم که بسيار فاجعهآميز است.
وي ادامه داد: اين موارد را به طيبنيا وزير اسبق امور اقتصاد و دارايي نشان دادم و وي گفت که رئيسجمهور متوجه اين موضوعات شده و گفته برادرش را به هيأت دولت راه ندهند.
نماينده سابق مردم تهران در مجلس شوراي اسلامي با بيان اينکه فسادهاي برادر رئيسجمهور دهها و صدها ميليارد تومان است، افزود: برادر رئيسجمهور از جيب مردم اين پولها را برداشته و صورتسازي کرده، وام درهمي صفر درصد از بانکي در دبي گرفته و در ايران ۲۴ درصد سود ميگيرد و سالي ۲۰۰ ميليارد تومان سود اين پول در جيب فريدون ميرود.
زاکاني همچنين با ترسيم ويژگيهاي مکتب امام، معتقد است موسوي، خاتمي، هاشمي، احمدينژاد، روحاني و سيّدحسن خميني در مقابل مکتب امام تعريف ميشوند و علي لاريجاني نيز در ويژگيهاي مربوط به مکتب امام، لنگ ميزند.
وي در اين برنامه، به آسيبشناسي فعاليتهاي نيروهاي انقلابي پرداخته است و پيشنهاداتي را براي اين جريان در شرايط فعلي کشور مطرح کرده است.
به گزارش فارس؛ متن کامل آن را پيش رو داريد:
***
اتفاقاتي که در چندماه اخير افتاده و از سال ۹۲ شروع شد، يک نااميدي را در بخشهايي از مردم و فعالان سياسي اجتماعي منجر شده است؛ مربوط به يک جناح هم نيست؛ و هم کساني که به افرادي رأي دادهاند که کشور را اداره ميکنند اين نااميدي را دارند هم افرادي که به ديگران رأي دادهاند. سؤال اين است که خود مردم اينجا بايد تکاني به خودشان بدهند تا از اين وضعيت خارج شويم يا نيروهاي انقلاب بايد وارد شوند. راهحل را چه ميدانيد؟
راه برون رفت از شرايط فعلي اين است که هر کسي در هرجايي که هست، نقش خود را درست عمل کند؛ اين هم شامل حال مردم ميشود هم مسئولان هم جريانهاي مختلف.
جريان انقلابي اين کار را انجام ميدهد؟
به اعتقاد من نه؛ چرا که دچار يک عقبافتادگي است
جريان انقلابي چه کار بايد بکند؟ راهحل را چه ميدانيد؟
جريان انقلابي بايد از خواب بيدار شود. همه موضوع جريان انقلابي نبايد انتخابات باشد؛ جريان انقلاب بايد توجه خود را به امروز انقلاب و مصالح و منافع ملي معطوف دارد...
به طور مصداقي بايد چکار کند؟
من معتقد هستم اولين کاري که بايد انجام دهد اين است که مؤثرين آن بنشينند و يک تصوير واقعي از صحنه موجود ترسيم کنند و به همداستاني برسند...
يعني ميگوييد رويکرد اوّل بايد از بالا به پايين و نخبگاني باشد؟
نکته اوّلش اين است؛ يعني دلسوزان انقلاب بايد بنشينند و صحنه موجود را با همه پيچيدگيهايش آناليز کنند و به يک تصوير روشني از صحنه موجود و افق آينده و حرکت به سمت و سوي آينده مبتني بر نيازهايي که در جامعه وجود دارد برسند و با هم همداستان بشوند.
يعني جمنا شماره دو را راهاندازي کنند؟
اصلا بحث من جمنا نيست...
من ميخواهم مصداقي به بحث بپردازيم...
من ميگويم تا زماني که نخبگان انقلابي تصوير درستي از صحنه نداشته باشند و روي آن به اجماع نرسند، هميشه عمل مبتني بر يک تشتت خواهد بود؛ يعني ما ۲۰۰ تفنگ داريم و به ۲۰۰ سمت شليک ميکنيم؛ امّا يک گنجشک هم نميافتد؛ در حالي که اگر مثل ليزر، همه ظرفيتها را يک جا بارگذاري کنيم اثرش تشديد ميشود؛ اين اوّلين گام ماست.
تا وقتي که همه «من» باشند و «ما» نباشيم و تا وقتي که همه دعوت به خودشان کنند و دعوت به اساس انقلاب و منافع ملّي نکنند به جايي نميرسيم و يک دومينوي برعکس ايجاد کردهايم. نکته دوم اين است که اين نبايد کفاف پيدا کند بين نخبگان انقلابي؛ اين بايد به متن نيروهاي انقلاب بيايد و اين همداستاني در متن جامعه بتواند پرچمدار پيدا کند؛ يعني وقتي امام ميفرمايد شاه بايد برود، در متن جامعه اين شاه رفتن، تبديل به يک باوري شده بود و يک سري بلندگو بودند و تکرار ميکردند و بسط ميدادند و تبديل به گفتمان عمومي شد. اين گفتمان تغيير، بايد در جامعه، مبتي بر يک سبک و سياق دقيق در جامعه شکل بگيرد و در کف جامعه پرچمدار پيدا کند؛ يعني نميشود از بالا بگوييم؛ اين بايد در پايين بجوشد...
مثال آن را ميگوييد؟ يعني ما الان بايد چکار کنيم؟ از اين جهت ميخواهم بحث را به مصاديق و عينيات برسانم که من فکر ميکنم هيچ آدم منصفي سر کليات آن حرفي ندارد و بايد به چه کرد بپردازيم
به نظرم مشکل اول «من»ها است؛ اين من ها بايد کنار هم بنشينند و ما بشوند.
مگر نشده است آقاي دکتر؟
نه نشده است
ما هر بار اين را شاهد کردهايم و حداقل در ظاهر، خوب «ما» شدهاند؛ ۹۶ «ما» شدند؛ ۹۴ «ما» شدند...
بحث ما انتخابات نيست
حالا من مثالي ميزنم که قابل فهم باشد
بحث من بحث امروز جامعه است. امروز ما در يک جنگ تمام عيار اقتصادي قرار داريم...
شما ميگويد اين «ما» غير از انتخابات شکل نگرفته است؟
اصلاً شکل نگرفته و فقط ناظر به انتخابات بوده و اين غلط است؛ اين هم يک خفتگي است که خود را نشان ميدهد. جريان انقلابي بايد بيدار شود؛ منها بايد تبديل به ما شود و بتواند در اين تصوير درستي که ايجاد ميشود، بدنه را شريک کند و تا پايين ترين سطح جامعه احساس کند که در اين تصويرسازي براي رأس اين هرم، مشارکت دارد
رأس اين جريان چه کساني بايد باشند؟ اصلاً انتخابات را هم بگذاريم کنار
من اصلا با افراد کاري ندارم؛ هرکسي که دغدغه انقلاب و مردم را داشته باشد
خب بخشي از دعواها از اينجا شروع ميشود
هر کسي که دغدغه مردم و انقلاب را دارد
کسي که نميگويد من دغدغه انقلاب و مردم را ندارم
در عمل نه در بيان
آقاي روحاني هم ميگويد دغدغه امام و انقلاب را دارم
من معتقد به يک دسته بندي ديگري هستم؛ من قائل هستم که مکتب امام، مقسم اصلي است و يک سري دشمنها و يک سري رقبايي دارد و يک سري پيرواني. دشمنانش که مشخص هستند؛ يعني يک عدهاي از اول انقلاب بودهاند که يا طرف رژيم شاهنشاهي بودهاند يا انجمنيها يا منافقين و مارکسيستها يا ملي مذهبيها و ملّيّون. بعد از انقلاب هم کل ريزشهاي انقلاب به هر دليلي به جمع اينها اضافه شده و به يک جمع تبديل شدهاند. اما مهم بحث رقباي مکتب امام و پيروان است. اينجا ما تقسيمبندي درستي انجام ندادهايم.
من معتقدم پيروان مکتب امام پنج ويژگي دارند که اولين ويژگي، اعتماد به سنتهاي الهي است که سلامت اعتقادي آنها را سبب ميشود. اعتقاد به جامعيت دين در حوزه فردي و اجتماعي است و اعتقاد به ولي فقيه و امامت در جامعه است و اعتقاد به مردمسالاري ديني و مردم را سالار جامعه و صاحب جامعه دانستن است. در مردمسالاري ديني پنج حق وجود دارد؛ مردم هم حق دانستن دارند هم حق انتخاب کردن هم حق مشارکت در امور و هرکجايي که مردم ميتوانند کار کنند دولت بايد برود کنار. حق نظارت و بازخواست را هم دارند. نکته پنجم از باورها، باور به مقدمهساز بودن انقلاب براي ظهور است. اگر شما اين پنج باور را به عنوان حداقل قرار بدهيد و بگويد پيرو مکتب امام اين پنج ويژگي را دارد، ميبينيد که در کشور ممکن است خيليها داعيه حضرت امام را داشته باشند و نسبا و سببا ممکن است متصل باشند؛ اما اين پنج ويژگي را ندارند و رقيب مکتب امام هستند
خيلي صريح تر بخواهيم حرف بزنيم، آيا آقاي لاريجاني در اين مکتب ميگنجد؟
اگر دقيق بخواهيم صحبت کنيم من معتقد هستم نه آقاي موسوي نه آقاي هاشمي نه خاتمي نه آقاي احمدي نژاد نه آقاي روحاني اين پنج ويژگي را ندارند؛ آقاي لاريجاني هم در اينها لنگ ميزند و دچار اشکال است و بايد خودش را ترميم کند. سيّد حسن آقاي خميني هم آن پنج ويژگي را ندارد. لذا ميخواهيم بگويم خيلي شفاف است و آن چيزي که مردم وقتي نگاه ميکنند و ميگويند انقلاب، بايد ببينند که انقلاب در حقيقت هفت هدف عمده داشته؛ استقلال، آزادي، عدالت، پيشرفت معنوي، پيشرفت مادي و ظلمستيزي در سراسر جهان و مظلومنوازي در جهان که در قانون اساسي متجلي است. خب بايد کسي در مسير اين هدفها حرکت کند که آن پنج ويژگي را داشته باشد
پس چه ميشود که خيلي مواقع جريان انقلابي جايي که ميخواهد عمليات بکند؛ مثلاً در انتخاباتها، بازي ميخورد و يا سرانش تنازل ميکنند و خيلي از افرادي که نسبتشان مشخص است با اين ويژگيها، داعيه دار و رهبر آشکار و پنهان ميشوند؟
به خاطر اينکه دقتهاي لازم در اين تقسيمبنديها صورت نميگيرد. ما يک جريان تقسيمبندي سنتي از زمان حضرت امام داريم که ابتداي انقلاب چپ و راست بود که بعد اصلاحطلب اصولگرا بود و جلو آمده و هنوز در آن فضا حرکت ميکنيم
پس شما هم به اين «اصولگرا اصلاحطلب ديگه تمومه ماجرا» معتقديد؟
نه؛ من ميگويم مقسم ما بايد مقسم واقعي و حقيقي باشد. در دهه اول انقلاب، يک عدهاي راست بودند عدهاي چپ؛ بعدا آنهايي که چپ بودند و خيلي راديکال، از اين طرف افتادند و به يک نوعي آن راستها آمدند تغييري ايجاد کردند و شرايط تغيير کرد و شدند عمده جريان اصولگرا. ميخواهم بگويم وقتي همه اينها را مرور ميکنيد بايد به يک تقسيمبندي واقعي و درست، مبتني بر حقيقت مکتب امام برسيم و اگر به اين حقيقت برسيم؛ بله ممکن است در مقام وحدت حداکثري بگوييم حسن آقا، حسين آقا، تقي، شما هم بيا در مقام ظرفيتسازي براي انتخابات شما هم که اشکال داريد بيا؛ اما بدان که اشکال داري. شما نيا براي ما خطنگاري کن؛ بيا در اين مسير مشارکت کن. چون نوع نگاه صفر و صدي به ظرفيتهاي انقلابي غلط است.
حضرت آقا در ۸۸/۱۰/۲۱ در ديدار جمعي از نمايندگان مجلس يک ملاک را گفتند؛ ايشان گفتند من به افراد که نگاه ميکنم در واقع ميبينم که چقدر به حال اسلام منفعت دارند و چقدر ضرر دارند؛ اگر منفعتشان چربيد، به همان ميزان منفعت به آنها توجه ميکنم.
چيزي که من عرض ميکنم، به معني خالصسازي به روش حذف نيست. معتقد هستم بايد اوّل بفهيم اشکال کجاست و از کجا داريم ضربه ميخوريم. ما از وقتي که مصالح انقلاب و منافع ملّي را فراموش کرديم شروع به ضربه خوردن کرديم و اگر به اين توجه کرديم آن موقع با يک نگاه مشارکت حداکثري و با يک اغماض- که حتماً لازم است- ما ميگوييم دور هم جمع شويم و يک حرکتي را آغاز کنيم؛ البته نه ناظر به انتخابات بلکه ناظر به حل مشکل امروز مردم. لذا معتقدم در همين شرايط موجود سخت اقتصادي هر کسي صحبت از مذاکره با آمريکا بکند؛ چه له و چه عليه آن، در زمين ترامپ بازي ميکند؛ الا کسي که تببين کند نه شعار بدهد. در مقام شعار، هر کسي بگويد با آمريکا مذاکره کنيم؛ مذاکره نکنيم؛ نميکنيم؛ ميجنگيم و سخناني از اين قبيل، اين دقيقاً دارد در پازل ترامپ بازي ميکند. در حالي که اين حرفها موقعي مناسب است که صدا و سيما و سايرين بيايند زمينه را فراهم کنند تا آن کسي که ميگويد مذاکره، بگويد چرا مذاکره و در گذشته چه اتفاقي افتاده، قابل اعتماد است يا نه، چه منافعي به دست ميآوريم و چه منافعي از دست ميدهيم. کسي هم که ميگويد مذاکره نشود، بنده معتقدم در مقام تبيين فوقالعاده مناسب است، اما در مقام شعار و يقهگيري و اينها در پازل دشمن بازي کردن است. از اين جهت معتقد هستم نقطع آغاز بين نيروهاي انقلاب، بايد ترسيم شرايط فعلي کشور به صورت واقعي باشد و بعد اين را فراگير کنند و جبهه را باز کنند و موضوع را هم رفع مشکلات فعلي کشور قرار دهند. اگر اين کار را کرديم مردم ما بسيار هوشمند هستند...
با توجه به اين نکتهاي که گفتيد اگر بخواهيم ارزيابي؛ چه انتقادي چه حمايتي از تلاشهاي مشابهي که در اين زمينه شکل گرفته داشته باشيد چيست؟ مثلا الان با توجه به مسائلي که گفتيد صادقانه عرض کنم نزديک ترين مدلي که به ذهنم رسيد چيزي شبيه همين جبهه مردمي نيروهاي انقلاب يا جمنا است. اين مدلها مورد تأييد شماست؟ نزديک به مدل شماست؟ شما انتقاد داريد يا...؟
اگر شما ناظر به جبهه مردمي صحبت ميکنيد، جبهه مردمي سيري را طي کرده که تبديل به جبهه مردمي شده است؛ يعني يک موقعي در جامعه روحانيت تهران مينشستند و براي کل کشور ليست ميبستند و اتفاقا اثرگذار هم بود و پيش ميرفت. اين ادامه داشت در دهه هفتاد و در دهه هفتاد کمکم شرايط تغيير کرد و در دهه هشتاد که شوراي هماهنگي شکل گرفت عملاً مشارکت جمعي، اين شوراي هماهنگي را موفق کرد؛ هم در انتخابات شوراي دوم و هم در انتخابات مجلس و... اما اين مدام پوست انداخت؛ يعني از يک جايي در واقع تصميم گرفتن که مبتني بر سؤال و جواب نسبت به آن منطقه بود ولي نهايتا تصميمش اينجا گرفته ميشد رفت به سمتي که در سازوکارهاي مردمي، هر شهرستان و هر حوزه انتخابيه براي خودش تصميم بگيرد. در اين ساز و کار وقتي ما جلو آمديم، جمنا يک امر تکامل يافته تري نسبت به صحنههاي قبلي خودش بود؛ اما صحنههاي قبلي اگر ده اشکال داشت، جمنا شش اشکال دارد.
يعني اشکلاات اين کمتر و قابل دفاع تر است
بله؛ هم قابل دفاعتر است؛ چون من در تصميمگيريهاي بودهام و ميدانم چطور تصميم گرفته ميشد؛ اما معتقدم که[جمنا] يک ضعفهاي اساسي دارد؛ اولين ضعف اساسي، فکر است؛ يک جبهه انقلابي بايد يک فکر پيشرو و تحليل صريح و پيشرو نسبت به جامعه داشته باشد. دومين ضعف جدي، منفعل بودن است؛ بايد ابداعات و نظرات و شرايطش بتواند اثرگذار باشد و نسبت به بسياري از اذهان، تعيين تکليف کند، نه منفعل باشد. نکته سوم اين است که بايد نظام مسائل کشور را بشناسد و پاسخ معتبري مبتني بر الگوي پيشرفت ايراني اسلامي براي خروج و مفر از شرايط فعلي داشته باشد. چهارم اينکه بتواند چهرههاي جديد و شرايط جديد و چهرهسازيهاي جديد را مبتني بر عناصر فعال داشته باشد. نکته بعدي اين است که يک پيوستگي واحد بين رأس و قاعده هرم اجتماعي داشته باشد که هم به يک همداستاني کمک کند هم بتواند دائما از قاعده هرم اجتماعي بجوشد. از آن قاعده اگر جوشيد کار تمام ميشود و بايد ناظر به امروز عمل کند. با چنين مسيري يک تحول جدي در خودش بايد شکل دهد و تکيه خودش را به جريان جوان انقلابي کشور قرار دهد
پس بايد اين ساز و کار حفظ ولي اصلاح شود...
من ميگويم هر سازوکاري که ميخواهد باشد يک ويژگيهايي بايد داشته باشد؛ بايد يک رأس فکّور و چابک داشته باشد؛ بدنه اجتماعي سازماندهي شده و يک ارتباط دوطرفه فعال. بعد اينکه آن قاعده فهم واقعيتهاي جامعه را منتقل کند و اين انعکاس بتواند جريان اجتماعي درست کند؛ اين در جبهه مردمي شکل نگرفته است؛ بايد شکل بگيرد. اگر اين مجموعه بتواند خودش را اصلاح کند و تکيه به ظرفيتهاي بيکران جوانان و زنان و بانوان و انديشمندان جريان انقلابي بکند، موفق ميشود؛ اگر نتواند اين کار را بکند هيچ قالبي براي ما تقدس ندارد.
بپردازيم به دوره مجلس هفتم تا نهم و سؤالات مربوط به آن برهه. ماجراي رياست آقاي لاريجاني بر مجلس از دور هشتم شروع شد و کماکان ادامه دارد. ارزيابيهاي مختلفي درباره ايشان وجود دارد؛ عدهاي معتقدد ايشان درمجموع همچنان يک نيروي انقلابي است و مشياش اين است که هم از برجام دفاع ميکند هم طرفدار انقلاب است و يک فرصت است که بايد ايشان را قدر بدانيم و اگر شده خيلي جاها با ايشان ائتلاف کنيم. خيليها هم معتقدند نه؛ اين مدل و رويکرد فراتر از شخص لاريجاني است و محصول ايشان هم نيست. ضرباتي که ايشان به جريان انقلاب ميزند بيشتر است و ميگويند لاريجاني اصلاً آن طرف ميز است و قرار نيست انتظار خاصي از ايشان داشته باشيم. تحليل شما به عنوان کسي که دو دوره در مجلس با ايشان کار کرديد و چالشها و همکاريهايي هم با وي داشتهايد چيست؟لاريجاني را فراتر از يک شخص؛ به عنوان يک گفتمان و مدل سياستورزي چطور تحليل ميکنيد؟
معتقد هستنم آقاي لاريجاني فاصله دارد با آن چيزي که به عنوان مؤلفههاي مکتب امام وجود دارد
اين که بديهي است؛ فاصله چقدر است؟ آنطرف ميز است يا...
توضيح ميدهم. آقاي لاريحاني فرد عملگرايي است و اين عملگرايي باعث شده است براي خودش...
عدهاي ممکن است خيلي ندانند که مباني نظري اين عملگرايي چيست و ممکن است بگويند مگر عملگرا بودن، بد است؟
اينطور قشنگتر است بگويم که ايشان به آن چيزي که خودش ميرسد و حالا ميشود به «منفعت» تعبير کرد؛ يا نه به باوري که ميرسد، از خيلي چيزها عبور ميکند
مثلاً از چه چيزهايي؟
مثلاً از آييننامه مجلس، قانون و حق و حقوق نمايندگان عبور ميکند. مثلاً ايشان به يک عدهاي قبل از تشکيل مجلس وعده کميسيون داده بود که مثلاً رئيس کميسيون بشوند. خدمت خودشان هم عرض کردم که اين خلاف شرع و خلاف منطق ديني ماست؛ رسول گرامي اسلام(صلي الله عليه و آله وسلم) فرمودند اگر کسي خود را در معرض انتخاب قرار دهد ولي بهتر از او وجود داشته باشد اين خيانت به خدا و پيغمبر و مردم است. در جلسهاي به ايشان عرض کردم که چطور ميشود يک فردي از قبل بيايد با شما ببندد براي رياست يک کميسيون؛ در حالي که بعدا که آن کميسيون تشکيل ميشود آدمهاي فوقالعاده قوي تري از آن فرد به کميسيون رفته باشند. چون از قبل ترکيب کميسيونها معلوم نيست؛ يک حداقل معلوم است. شعب تقسيم ميکند و با ترميمي که صورت گرفته کميسيوني شکل گرفته که حداقل دوسه نفر هستند که قابل مقايسه با کسي که از شما قول گرفته نيستند. در نهايت کسي رئيس ميشود که از شما قول گرفته. من به ايشان گفتم اين کار خلاف است.
مثالهايش را هم اگر ميتوانيد بزنيد
مثلاً کميسيون اجتماعي. شما ميتوانيد مقايسه کنيد رئيس اين کميسيون را که نماينده شيروان بود...
آقاي عزيزي؟
بله
يعني ايشان طي يک معامله، رئيس کميسيون شده بود؟
شما هرچه اسمش را ميخواهي بگذار
من اسمش را معامله ميگذارم
براي من شايد خيلي بدتر از اين باشد؛ وقتي به حديث نبوي رجوع ميکنم...
نه ما اصلا جرأت نميکنيم...
من خيلي بدتر ميدانم. در آن کميسيون آقاي مظفر حضور دارد که وزير آموزش و پرورش بوده با يک عرض و طولي و آقاي قاضي زاده هاشمي است که الان در هيأترئيسه است؛ که رئيس دانشگاه بوده و درواقع دکتراي متخصص با يک عرض و طولي. اين دو نفر در کميسيون هستند و سايرين. بعد کسي رئيس کميسيون ميشود که محترم و عزيز؛ امّا قطعا با اين دو نفر متفاوت است. هر سه نفر هم دوست صميمي بنده هستد اما ما تلخي واقعيتها را که نميتوانيم فراموش کنيم؛ يعني يک طوري زد و بند و دسته بندي ميشود که ماحصل آن، خروجيهاي مجلس به سمت زمينگير شدن ميرود و مجلس از مجلس جمعي خارج ميشود و به يک مجلس فردي ميرسد؛ مجلس ما يک مجلس فردي است.
مجلس تابع...
من ميگويم مجلس يک نفره؛ شايد اين بهترين تعبير باشد. در حالي که اگر خود آقاي لاريجاني بداند ظرفيتها و قابليتهايي دارد و در آن قابليتها بايستند و نخواهد تعيين تکليف کند براي سايرين؛ و مثلاً فکر کند که ميتواند از اين طريق، سيطرهاش را توسعه دهد، بهتر است و معتقدم که آنطور، لاريجاني بهتر ميتواند به انقلاب و مردم کمک کند؛ يعني آقاي لاريجاني کمک کند کميسيون اصل نود، بشود کميسيوان اصل نود نه کميسيون کمخاصيت. کميسيون اصل نود اگر آباد شود کشور را آباد ميکند؛ امّا الان چطور عمل ميکند؟
اگر شما الان همچنيان در مجلس بوديد همين تصميم را ميگرفتيد که فراکسيون اصولگرايان گرفتند؟ در دوگانه عارف و لاريجاني چه تصميمي ميگرفتيد؟ اصولگرايان با تمام گلايههايي که داشتند به لاريجاني رأي دادند تا عارف رئيس نشود و يک تحليل ديگر اين بود که آقاي عارف حداقل به خاطر شفافيتي که در رفتار و گفتار دارد؛ عليرغم رويکردهايي که دارد، ضررش کمتر است...
من اگر بودم حتماً طرفدار يک نفر سوم بودم.
فرض کنيم فرد سومي نبود؛ چون نفر سوم يعني آقاي حاجي بابايي عملاً عيار خودش را نشان داد با انصراف به نفع لاريجاني...
من کلي عرض ميکنم که طرفدار نفر سوم ميشدم؛ کسي که نه لاريجاني باشد نه عارف. وقتي اينها را با هم مقايسه ميکنيد ميبينيد که لاريجاني منافع و مضراتي دارد؛ عارف هم منافع و مضراتي. اما وقتي کمي دقت ميکنيد و ريز ميشويد و شرايط لاريجاني و عارف را بررسي ميکنيد... اول اين را بگويم که لاريجاني هم خودش ميداند که هيچ دورهاي به او رأي ندادم. به خودش هم شفاف گفتهام؛ چون احساس ميکردم که بهتر از ايشان در مجلس حضور دارد و شرعا نميتوانستم رأي بدهم با اينکه هيچ کجا در جهت تضعيف ايشان حرکت نکردم و احساس ميکردم بايد عقل جمعي در مجلس حاکم شود نه حرکتهاي انفرادي. در هيچ سطحي به ايشان رأي ندادم. احترامش هم سر جاي خودش. نکته اي که هست اين است که وقتي ميخواستم انتخاب کنم دقت ميکردم و ميديديم که لاريجاني چقدر از تصميمات و شرايطي که ميگيرد در مسئوليتهاي مجلس به نفع مصالح انقلاب و منافع ملي است و چقدر وقتي آقاي عارف تصميم ميگيرد، اين منافع و مصالح تأمين ميشود. وقتي عارف را کالبدشکافي ميکردم و به لايههاي پسيني و پشتي ايشان ميرسيدم، ميديدم که آقاي عارف آقاي عارف نيست؛ آقاي عارف اگر بيايد، ادارهاش ميکنند و چون ادارهاش ميکنند شما ديگر با يک آقاي عارف صادق و شفاف مواجه نيستيد...
الان عارف را ادارهاش کنند چه خطري دارد؟ بالاخره ۱۱۰ نماينده زير دست اوست...
رئيس مجلس خيلي متفاوت است
حرف شما را قبول دارم. داخل پرانتز هم اين را بگويم که از هر دوي اين افراد دعوت ميکنيم که در برنامه شرکت کنند و توضيحاتشان را بدهند.
به جفت اين آقايان احترام ميگذارم؛ نقدهايم هم صريح است. آقاي عارف خودش نيست. آقاي لاريجاني براي چه ضررش کمتر است؛ براي اينکه لاريجاني خودش است با خوبيها و بديهاي خودش؛ اما آقاي عارف خودش نيست؛ با خوبيها و بديهاي خودش.
پس شما ميگوييد بين اين دو ضرر عارف بيشتر است
حتماً بيشتر است؛ چون شرايط کشور را به سمتي ميبرند که قابل کنترل نيست. حتما مجلس ششم نميشود؛ اما بارقههايي از مجلس ششم در فضاي کشور شکل ميگيرد و به سمتي ميرود که مصالح انقلاب و منافع مردم را ذبح ميکنند.
بازار