الف/ حسين مرعشي سخنگوي حزب کارگزاران ميگويد: بعد از ماجراي خودکشي دکتر در هتل لاله، بارها تلاش کردم با ايشان ارتباط برقرار کنم اما خانم استاد تمامي راههاي ارتباطي نجفي با دوستانش را بسته بود و کنترل ميکرد. ۱۰ روز قبل از حادثه، خود آقاي نجفي با من تماس گرفتند و توضيح دادند که ميخواهند براي هميشه کنار خانم استاد زندگي کنند.
حسين مرعشي سخنگوي حزب کارگزاران در گفتوگو با روزنامه همشهري صحبتهايي درباره محمدعلي نجفي، ميترا استاد و حواشي زندگي اين دو انجام داده است که در ادامه ميخوانيد:
موضوع اصلي براي ما بررسي عملکرد حزب کارگزاران در روزهاي به مخمصه افتادن شخصيتي مانند محمدعلي نجفي است. شما بهعنوان سخنگوي اين حزب چقدر عملکرد کارگزاران را قابل دفاع ميدانيد؟
قبل از پاسخ به اين سؤال بايد بگويم که آقاي نجفي هرجا که بودند مؤثر و موفق بودند. ايشان موفقترين وزير آموزش و پرورش بعد از انقلاب به شمار ميروند. از نظر من ايشان موفقترين رئيس سازمان برنامه و بودجه بودند و در سالهايي که در شورا حضور داشتند بدون کمترين حاشيه کار مفيد ميکردند. شرايط امروز آقاي نجفي، انسان را بهشدت متاثر ميکند. ايشان با هوش و استعداد بالا و وقار و متانت مثالزدني، جزو بنيانگذران و مؤسسان حزب کارگزاران و يکي از پايههاي ثابت حزب بعد از مرحوم نوربخش بودند. اما پيش از بررسي عملکرد حزب لازم است بگويم واقعيت اين است که انسانهاي بزرگ، ممکن است اشتباههاي بزرگي داشته باشند.
يعني توپ را کاملا در زمين خود آقاي نجفي بيندازيم؟
ارزيابي من اين است که آقاي نجفي با توجه به شرايطي که خودشان از آنها اطلاع داشتند، نبايد پست شهرداري را ميپذيرفتند. ما در آن زمان بنا نداشتيم در احوالات شخصي ايشان تفحص کنيم. به عقيده من مهمترين اشتباه زندگي ايشان، پذيرش مسئوليت شهرداري تهران بود، در شرايطي که ايشان از نهادهاي امنيتي هشدارهاي لازم را دريافت کرده بودند.
بررسيها و اظهارات اعضاي شورا نشان ميدهد زماني که ايشان براي پست شهرداري مطرح شدند، افرادي که پشت نام ايشان ايستاده بودند ميدانستند که دکتر نجفي درگير مسئله ميترا استاد شده است. چرا با وجود اين، حمايتها از ايشان ادامه پيدا کرد؟
کسي از اعضاي شورا از شرايطي که براي زندگي خصوصي دکتر بهوجود آمده بود، خبر نداشت. تنها خود ايشان و برخي از سازمانهاي اطلاعاتي در جريان ماجرا قرار داشتند که به ايشان هم بارها و بارها تذکرهاي تندي داده بودند.
آقاي کرباسچي در آخرين اظهارات خود تأکيد کرده بودند که بيشتر اعضاي حزب و حتي شما در جريان بودهايد...
بله، صحبتهايي از حضور زني در زندگي ايشان بود. خبر اوليه توسط يکي از نهادهاي امنيتي مطرح شده بود، ما جلسه تشکيل داديم و از ايشان سؤال کرديم و ايشان تکذيب کردند. ما هم تکذيبيه ايشان را مبنا قرار داديم. ببينيد! نه من، بلکه همه روي حضور ايشان در منصب قدرت اتفاق نظر داشتند. فقط آقاي کرباسچي با شهردار شدن دکتر مخالف بودند. ايشان بهرغم اينکه عضو کارگزاران به شمار ميرفتند، مورد احترام همه حزبهاي ديگر اصلاحات بودند.
و بعد از آن ؟...
خيلي زود مشخص شد که آقاي نجفي در مخمصه بزرگي افتاده است. مخمصهاي دونفره که يک سوي آن خانم ميترا استاد بود و سوي ديگر آقاي دکتر؛ ازدواجي که از ابتدا به صلاح هيچکدام نبود. هر دو متوجه اشتباهشان شده بودند اما من نميدانم چرا آقاي نجفي از هيچکس کمک نخواستند يا تلاش نکردند که مشکل را به شيوههاي بهتري حل کنند. کاملا مشخص بود که ايشان در يک فشار بزرگ رواني قرار دارند اما در تمام اين يکسالي که ايشان درگير اين مشکلات بود، مطلقا از کسي کمک نخواست. همه ما آمادگي کمککردن به ايشان را داشتيم.
خود دکتر که در جريان بود چرا برخلاف ابتداي کار که تمايلي به پذيرش شهرداري نداشت، ناگهان براي روي کار آمدن اصرار ورزيد؟
شايد آقاي نجفي در آن زمان فکر ميکرد که اگر شهردار تهران باشد، از اين فشارها فاصله خواهد گرفت و در حاشيه امن احتمالي ميتواند به خدمت کردن بپردازد.
در زمان مطرح شدن استعفاي ايشان از شهرداري چطور؟
در زمان استعفا، مسائل پشت پرده براي همه روشن شده بود. اختلاف نظري بين شورا پيش آمده بود. ما معتقد بوديم بايد تمرکز را بر بيماري آقاي نجفي بگذاريم و اين در حالي بود که برخي ديگر اصرار داشتند بايد کمپين نه به استعفا راهاندازي شود و به ماندن ايشان اصرار ورزيد.
در گفتوگوهايي که داشتيم، يکي ديگر از اعضاي حزب کارگزاران هم تأکيد داشت که ايشان خودشان درها را روي خود بسته بودند. اگر اين گزاره را قبول کنيم، علت آن از ديد شما چه ميتواند باشد؟
عزت نفس و شخصيت آقاي نجفي ميتواند يکي از دلايل انزواي ايشان باشد. بهنظر من دليل ديگر هم درگيري مسائل کاري ايشان با مسائل خصوصي و شخصيشان است. ايشان بر اين باور بود که بايد خودش بهتنهايي اين مسئله را به خوبي مديريت کند و براي نيل به اين هدف تا ميتوانست تلاش کرد، اما متأسفانه اين تلاش به بار ننشست.
بعد از خودکشي در هتل لاله که تقريبا هم مسکوت ماند و رسانهاي نشد چطور؟ شما و دوستان آقاي نجفي به هر حال از اقدام ايشان با خبر شديد و شايد آن وقت بهترين زمان بود که براي کمک به شخصيتي مانند دکتر که حالا به اين نقطه رسيده است، اقدام کنيد...
من خودم شخصا چندبار بعد از ماجراي خودکشي دکتر، تلاش کردم با ايشان ارتباط برقرار کنم. هم حضوري رفتم و هم بارها تماس تلفني برقرار کردم، اما خانم استاد صلاح نميدانستند ايشان با دوستان خود ارتباط برقرار کنند. درنهايت و بعد از همه تلاشهاي من، يکبار نوروز امسال توانستيم با هم صحبت کنيم و يکبار هم 10روز قبل از اين حادثه، خود آقاي نجفي با من تماس گرفتند و توضيح دادند که ميخواهند براي هميشه کنار خانم استاد زندگي کنند.
يعني خانم استاد ميتوانستند تا اين حد روي زندگي کاري دکتر تسلط داشته باشند؟
امکان برقرار کردن ارتباط با آقاي نجفي تقريبا وجود نداشت. تمام ارتباطات دکتر به دلايلي که اينجا فضايي براي اشاره به آنها نيست، توسط خانم استاد کنترل ميشد. شخصيتي مثل آقاي دکتر با آنهمه روابط گسترده اجتماعي و سياسي در محدوديت کامل قرار گرفته بود. نجفي ناگهان بهخود آمده و ديده بود که دوستانش، خانوادهاش، روابط و حضورش در سياست را از دست داده است.
در مورد خروج دکتر از حزب کارگزاران در روزهاي انتصاب ايشان به شهرداري تهران چطور؟ آيا اين اقدام آقاي نجفي پشت پرده خاصي داشته؟
من خودم هيچوقت نتوانستم بفهمم ايشان چرا از کارگزاران خارج شد. علت اين خروج براي من هم هرگز روشن نشد. بهرغم احترام قاطع اعضاي حزب، در 10سال گذشته ايشان 3بار استعفاي خود را به آقاي کرباسچي تقديم کرده بودند. اين اواخر هم گاهي اوقات در جلسات بهعنوان مشاور شرکت ميکردند.
شايد با علم به شرايط خود، ترجيح ميدادند که مشکلي براي کل حزب بهوجود نيايد...
اين ميتواند يکي از دلايل باشد، اما بهنظر ميرسد فاصله گرفتن از احزاب بعد از روي کار آمدن، تبديل به رسم و رسومي نانوشته بين سياستمداران شده است؛ اين هم سنت بدي است.
اينروزها اظهارات مختلفي درباره آقاي نجفي ميشنويم. ريشه برخي انتقادهاي تند نسبت به نجفي که اينروزها توسط سياستمداران مطرح ميشود احيانا ناشي از بهکار گرفته نشدنشان در پستهاي مدنظر و دودستگيهاي ايجادشده در آن زمان نيست؟
ممکن است برخي از دوستان اصلاحطلب يا حتي اصولگرا انتقاداتي عليه ايشان مطرح کرده باشند، اما من فکر ميکنم رقباي سياسي متينتر و شريفتر از آن هستند که از قرباني شدن يک زن و سقوط يک مرد بزرگ اظهار شادماني کنند. در هر جبههاي افراد تندرو وجود دارند اما در مجموع اينطور نيست. جز رسانهاي مانند صداوسيما که تا ميتوانست در روزهاي اول شيطنت کرد، من فکر ميکنم هرکس متناسب با شخصيت و ظرفيت خود برخورد کرد و نسبت به اين ماجرا واکنش نشان داد.
آقاي مرعشي! شما شفافسازيها و افشاگريهاي آقاي نجفي در زمان کوتاهي که شهردار تهران بودند را چقدر در تشديد روند بحراني که درنهايت دامن ايشان را گرفت مؤثر ميدانيد؟
بهرغم اينکه دوستان اصلاحطلب ما بر اين باورند که يکي از دلايل اصلي زمين خوردن آقاي نجفي، افشاگريهاي ايشان است، من چندان اين تئوري را قبول ندارم. مهمترين پرونده مفاسد در دوره شهرداري آقاي قاليباف، پرونده قائممقام ايشان، آقاي شريفي است که در اين پرونده نه شوراي شهر و نه خود دکتر و نه شهردارهاي بعدي نقش تعيينکنندهاي نداشتند و توسط خود نظام به آن پرداخته شده است.
پس ماجراي اصلي چيست؟
ماجرا اين است که به ايشان گفته شد که شهرداري را نپذيريد اما پذيرفتند. همين تخطي براي پيگيري ضعفهاي ايشان کفايت ميکرد.
امروز آقاي نجفي، همان مرد موفق موقر، به جرم قتل به زندان افتاده و در انتظار قصاص است. ضدونقيضهاي بسياري از داخل حزب کارگزاران و حتي اتحاد ملت، له و عليه ايشان مطرح ميشود. حالا که کار به اينجا رسيدهاست، بهترين کاري که ميتوان براي ايشان کرد، از نظر شما چيست؟
ما بايد در ابتدا متوجه باشيم که خانم استاد و خانوادهاش نخستين قرباني هستند. نبايد نمک روي زخم اين خانواده بپاشيم و تلاش کنيم دردهاي آنها هم تسکين پيدا کند. حرمت نخستين قرباني را نگه داريم و با برداشتهاي شخصي آنها را آزار ندهيم. از سوي ديگر، همه ميدانيم که بسيار حيف است شخصيتي مانند دکتر نجفي به اتهام قتل در انتظار اعدام باشد. در مرحله دوم بايد از مقامات قضايي بخواهيم که با حوصله و دقت و وسواس بيشتري پرونده ايشان را بررسي کنند. به هر حال نبايد حقي از هيچ کدام از طرفين زايل شود. از سوي ديگر من خودم اينروزها در خلوت خود توسل ميجويم و دعا ميکنم که فرصت دوبارهاي به آقاي نجفي براي زندگي داده شود.
بازار