نماد آخرین خبر
  1. برگزیده
سیاسی

ماجرای جوانی که در مقابل آیت‌الله مکارم خنجر کشید!

منبع
مشرق
بروزرسانی
ماجرای جوانی که در مقابل آیت‌الله مکارم خنجر کشید!
مشرق/ حضرت آيت الله مکارم شيرازي که در دوران طلبگي خود دو بار توفيق حضور در راهپيمايي اربعين را داشته، خاطراتي خواندني از اين سفر معنوي بيان مي کند و ميگويد: در يکي از سفر ها ما ظهر اطراق کرديم و استراحت، و ديگر بعد از ظهر بايد راه مي رفتيم. شروع کرديم به راه رفتن، چندتا از جوان هاي عرب، مال يکي از مُضيف ها، آمدند به ما پيشنهاد کردند که امشب را اينجا باشيد. گفتيم ما تازه راه افتاديم، تا شب خيلي وقت است، ما بايد برويم. يکيشان گفت علاج ندارد. از او اصرار و از ما انکار، يک وقت ديديم خنجر کشيد که بايد پيش ما بمانيد! يعني اينقدر علاقه به زوّار داشتند! حضرت آيت الله مکارم شيرازي که در دوران طلبگي خود، در سال هاي 1369 تا 1370 هجري قمري، در نجف اشرف ساکن بوده و دو بار توفيق پياده روي از نجف تا کربلا را داشته است. معظم له با پاي برهنه از مسير شط (رودخانه) که حدود 20 کيلومتر طولاني تر از مسير کنوني نجف کربلاست و حدود 3 روز به طول مي انجاميد، به زيارت اباعبدالله الحسين(ع) مشرف شدند. آنچه از نظرتان مي گذرد، خاطرات خواندني اين مرجع تقليد از پياده روي اربعين است که در جمع نمايندگان و مسئولين هيئت هاي دانشجويي عازم پياده روي اربعين بيان شده است. پياده روي علما در اربعين حسيني وقتي در نجف بوديم و درس مي خوانديم، طلاب در ايّام خاصي، اربعين يا غير اربعين، پياده به کربلا مي رفتند که در اين ميان علما، و مراجع هم بودند. بنده نيز دو بار موفق شدم در پياده روي از نجف تا کربلا شرکت کنم، اما در آن روزگار، دسته هاي کوچکي پياده روي مي کردند. سه روز و دو شب در راه بوديم در يکي از سفر ها که پياده عازم کربلا بوديم، ظهر اطراق کرديم، نصف راه قبل از ظهر و نصف راه را بعد از ظهر در طول سه روز طي مي کرديم. لذا سه روز و دو شب در راه بوديم و شب ها در مضيف هاي شيعيان فرات (الفرات الاوسط) که سالني ساده براي پذيرايي از زائران حسيني داشتند، استراحت مي کرديم، امروزه مردم از جاده اي که از ميان بيابان عبور مي کند، حرکت مي کنند ولي در گذشته، نمي توانستيم از آنجا برويم، چون بيهوده بود، کسي نبود، نفرات کم...، و در وسط راه، شب کجا بمانيم؟ لذا ما از نجف مي آمديم کوفه؛ کوفه کنار شط است. از کنار شط مي رفتيم به سوي کربلا. يعني يک نيم دايره، تقريباً طي مي کرديم. در اطراف شط، قبايل شيعه هستند. و خيلي علاقه به زوّار دارند. رئيس قبيله يک مُضيفي دارد، يعني يک ميهمان خانه اي دارد، يکي از شرايط رئيس قبيله، داشتن آن مُضيف است. شب ها ما مي رفتيم در مضيف آنها و خيلي هم خوشحال مي شدند که پذيرايي از زوّار امام حسين(ع) کنند، تمام قبايل وسط راه، شيعه بودند. دوغ خنک يک خانمي بود و وسط راه دوغ آورده بود که به زوّار بدهد. من يادم هست که اين چادرش را گرفته بود روي اين دوغ، که آفتاب بهش نخورد، گرم نشود. اينقدر دقت داشت که در پذيرايي از زوّار، بهترين راه را [به کار ببندد]. خنجر کشيدند تا مهمانشان شويم ظهر که مي شد زير درختان نخل اطراق مي کرديم و همراه خودمان يک مقدار نان خشک و يک مقدار ماست آب گرفته و يک چراغ ، از اين چراغ نفتي هايي که با فشار روشن مي شد، مي برديم و چايي و بساط و اينها. ظهر ها جايي نمي رفتيم، خودمان کنار شط، در آن سايه مي نشستيم، منتها آب فرات، خواهيد ديد، گل آلود است، نمي شود از آن براي خوردن استفاده کرد. بايد ته نشينش کني، ما هم که نمي توانستيم ته نشين کنيم. زوّار از روشي استفاده مي کردند، ماده اي هست به نام «زاق» ، که اين را در آب، با دست حرکت مي دادند، تمام آن چيز ها را ته نشين مي کرد و از آب صاف، استفاده مي نمودند، يک خورده زاق همراهمان مي برديم، نان خشک همراهمان مي برديم، ماست کيسه انداخته همراهمان مي برديم؛ چراغي و بساطي و اينها، و شب را در مضيف ها مي مانديم، طبعاً صبح هم آنجا بوديم. در يکي از سفر ها ما ظهر اطراق کرديم و استراحت، و ديگر بعد از ظهر بايد راه مي رفتيم. شروع کرديم به راه رفتن، چندتا از جوان هاي عرب، مال يکي از مُضيف ها، آمدند به ما پيشنهاد کردند که امشب را اينجا باشيد. گفتيم ما تازه راه افتاديم، تا شب خيلي وقت است، ما بايد برويم. يکيشان گفت علاج ندارد. از او اصرار و از ما انکار، يک وقت ديديم خنجر کشيد که بايد پيش ما بمانيد! يعني اينقدر علاقه به زوّار داشتند! من گفتم ما قول مي دهيم که از طرف شما هم زيارت مي کنيم، بنابراين اجازۀ مرخصي ما را بدهيد. ديگر هر طوري بود راضي شان کرديم و اجازۀ مرخصي را گرفتيم و حرکت کرديم. پياده روي با پاي برهنه به ما گفته بودند با کفش نمي توانيد پياده روي کنيد، توي کفش، پاهايتان، انگشت هايتان زخم مي شود، لِه مي شود، بايد با پاي پياده برويد، با پاي برهنه. طبعاً ما با پاي برهنه مي رفتيم و خار ها هم در پايمان مي رفت و خار ها را هم قبول مي کرديم، «در بيابان گر به شوق کعبه خواهي زد قدم *** سرزنش ها گر کند خوار مغيلان، غم مخور» و مهم هم نبود. و از جمله يکي از دوستان ما بود دوتا فرزند داشت، تقريباً پنج ساله شش ساله؛ اينها را هم با خودش آورده بود. و اينها هم سه روز پياده راه رفتند و بالاخره رسيدند به کربلا. وقتي رسيديم آنجا ديگر واقعاً يک عالم پُرنشاطي داشتيم که اين راه را ما طي کرديم. و از خاطراتي که من هيچ وقت فراموش نمي کنم، گاهي خسته مي شوم و ناراحت مي شوم از بعضي چيز ها، و ناچارم يک خاطرات شاد کننده اي را به ذهنم بياورم، مي روم توي آن حال و هوا و فکر مي کنم از نجف داريم حرکت مي کنيم و رفتيم زير درخت ها، از آنجا رفتيم کجا و... اينها را در نظر مجسم مي کنم تا رفع آن خستگي و ناراحتي بشود. يک شرط دارد و آن شرطش هم اين است که ... اميدوارم سفر بسيار خوبي داشته باشيد و در اين چند روز که با هم هستيد بتوانيد واقعاً اهداف اسلامي تان را روشن تر کنيد، سطح معرفت تان را بالاتر ببريد. قوّت ايمان و تهذيب نفس تان را بيشتر کنيد و در واقع مايه اي بگيريد براي تمام عمرتان ان شاءالله که از آن سرمايه استفاده کنيد. ولي يک شرط دارد و آن شرطش هم اين است که ما را هم از دعا فراموش نکنيد. من به دعاي کوچک هم قانع هستم، يک دعاي کوچک هم بکنيد و يک السّلام عليک يا اباعبدالله هم کوچک بگوييد به همان هم ما قناعت مي کنيم، من هم از صميم دل براي موفقيت شما دعا مي کنم. اي کاش ما هم مي رفتيم در پايان براي کساني که در مسير پياده روي اربعين به سمت حرم امام حسين عليه السلام حرکت مي کنند توفيقات روز افزون را خواهانم، اي کاش ما هم در اين سن و سال مي توانستيم در اين مسير باشيم. ما را در کانال «آخرين خبر» دنبال کنيد
پس از این بخوانید

پس از این بخوانید

دانلود اپلیکیشن آخرین خبر