نماد آخرین خبر
  1. برگزیده
سیاسی

ناگفته‌هایی از حاج قاسم به روایت برادر بزرگ

منبع
ميزان
بروزرسانی
ناگفته‌هایی از حاج قاسم به روایت برادر بزرگ
ميزان/ برادر بزرگ‌تر حاج قاسم سليماني در گفت‌وگويي، گوشه‌اي از خاطرات دوران کودکي خود و حاج قاسم را بازگو کرد. «حسن سليماني» پدر سپهبد حاج قاسم سليماني، کشاورزي که به رغم ضعف بنيه اقتصادي در دوران طاغوت و بعد از آن، هيچ گاه لقمه شبهه ناک در سفره نگذاشت غير از قاسم، دو پسر و دو دختر ديگر نيز داشت. حسين و سهراب دو برادر قاسم بودند که يکي بزرگتر و ديگري کوچکتر از او بود. قاسم تحصيلات ابتدايي خود را تا کلاس ششم قديم در روستاي قنات ملک به پايان برد و هم زمان با درس خواندن مانند همه پسر‌هاي روستايي در کار کشاورزي و دامداري به پدرش ياري مي‌رساند. «حسين سليماني» برادر بزرگ‌تر حاج قاسم سليماني در گفت‌وگويي، گوشه‌اي از خاطرات دوران کودکي خود و حاج قاسم را بازگو کرد. متن اين گفتگو به قرار زير است: فقط به لحاظ سني از حاج قاسم بزرگ‌تر بودم شما و حاج قاسم چند سال اختلاف سني داشتيد؟ من دو سال از حاج قاسم بزرگ‌تر هستم و تاکيد مي‌کنم که فقط به لحاظ سني از ايشان بزرگ‌تر بودم. حاج قاسم بعد از پدرم به من احترام بسيار زيادي مي‌گذاشت. عاشق عدس‌پلو‌هاي مادر بوديم رابطه شما با حاج قاسم در دوران کودکي چگونه بود؟ ما به واسطه اختلاف سني کمي که داشتيم، خيلي از زمان کودکي مان را با هم پشت سر مي‌گذاشتيم. با هم به مدرسه مي‌رفتيم. با هم ورزش مي‌کرديم. با هم کتاب مي‌خوانديم. ما هر دو عاشق آن عدس‌پلو‌هايي بوديم که مادرمان آن را روي آتش درست مي‌کرد. حاج قاسم غذاي خود را در مدرسه بين دانش‌آموزان تقسيم مي‌کرد لطفا يکي از خاطره‌هاي شنيده نشده خودتان از حاج قاسم در دوران کودکي را براي ما بگوييد. حدودا ۱۱ سال سن داشتم و کلاس پنجم ابتدايي بودم، بالطبع قاسم هم کلاس چهارم همان مدرسه بود. مادر ما در يک ظرف به من و حاج قاسم غذا مي‌داد تا به مدرسه ببريم و بخوريم. يک روز قاسم به مادرم گفت «من ديگر با حسين غذا نمي‌خورم» من احساس کردم شايد او به دليل اينکه من زياد غذا مي‌خورم مي‌گويد ديگر با حسين غذا نمي‌خورد، اما واقعا اينطور نبود چرا که من هم مراعات مي‌کردم. آن روز گذشت و قاسم نيامد که با من در مدرسه غذا بخورد. فرداي آن روز مادر در دو ظرف جداگانه به من و قاسم غذا داد. آن زمان در مدرسه ما دانش آموزاني از روستا‌هاي اطراف مي‌آمدند که شايد تنها يک وعده در روز غذا مي‌خوردند و اوضاع مالي بسيار بدي داشتند. من به چشم خودم ديدم حاج قاسم ظرف غذايي را که مادر داده بود، بين همان دانش آموزاني برد که اوضاع مالي خوبي نداشتند و غذاي خود را به آنان داد. خداوند همه خوبي‌ها را به حاج قاسم داده بود. حاج قاسم خيلي از اوقات به جاي معلم به دانش‌آموزان تدريس مي‌کرد وضعيت تحصيلي حاج قاسم در دوران مدرسه چگونه بود؟ من و قاسم در زمان مدرسه يک سال جلو و عقب بوديم و من سال بالايي قاسم بودم، اما ايشان از من جلوتر بودند چرا که خداوند استعداد بالقوه‌اي به ايشان داده بود. قاسم خيلي راحت درس‌ها را ياد مي‌گرفت. او حتي خيلي از اوقات به جاي معلم پاي تخته مي‌ايستاد و به دانش آموزان تدريس مي‌کرد. حاج قاسم استاد کاراته بود شما گفتيد که با حاج قاسم ورزش هم مي‌کرديد. حاج قاسم بيشتر اهل چه ورزشي بود؟ حاج قاسم استاد کاراته بود و اين رشته ورزشي را بسيار خوب بلد بود. البته به فوتبال هم علاقه داشت. او خيلي بروز و ظهور نمي‌داد که اهل ورزش است، اما اگر موقعيتي پيش آمد، حريف ۱۰ تا ۱۵ نفر هم بود. حاج قاسم مي‌خواست به جاي من سرباز شود دليل اينکه حاج قاسم سليماني از سربازي معاف شده بود، چه بود؟ در دوران آموزشي سربازي، من و حاج قاسم با هم بوديم. سپس من سرباز شدم و حاج قاسم معاف شد. به دليل اينکه آن زمان خان‌ها با خانواده ما خوب نبودند، اجازه ندادند که قاسم به سربازي برود. اتفاقا يادم مي‌آيد آن موقع من تازه نامزد کرده بودم. يک روز حاج قاسم به پادگان ۰۵ کرمان آمد تا من را ملاقات کند. حاج قاسم در آن ملاقات به من گفت «برو از مسئولانت سوال کن که قبول مي‌کنند من جاي شما خدمت کنم و شما به خانه برگردي و پيش پدر و مادر و نامزدت باشي؟» من هم بلافاصله با مسئولان پادگان صحبت کردم، اما آن‌ها موافقت نکردند. حاج قاسم به راحتي پدر و مادر را در آغوش مي‌گرفت براي ما کمي در خصوص ويژگي‌هاي اخلاقي شهيد سليماني صحبت کنيد. حاج قاسم به افراد مُسن و دنياديده خيلي احترام مي‌گذاشت. به عنوان مثال، حاج قاسم هميشه انسان‌هاي مُسن رابر را به ما نشان مي‌داد و مي‌گفت خيلي از چيز‌ها را بايد از اين افراد ياد گرفت. حاج قاسم معتقد بود خيلي از درس‌هايي که در دانشگاه‌ها تدريس نمي‌شوند را بايد از انسان‌هاي مُسن و سرد و گرم چشيده روزگار ياد گرفت. حاج قاسم وقتي که به همنشيني با يک فرد سالخورده مي‌نشست به او مي‌گفت «يک چيزي به من ياد بده که تاکنون نياموخته باشم، من را نصيحتي بکن». از سوي ديگر احترام به پدر و مادر بيش از حد براي حاج قاسم مهم بود. من خودم خيلي اوقات رويم نمي‌شد که مادر و پدرم را در آغوش بگيرم، اما حاج قاسم هميشه اين کار را به راحتي انجام مي‌داد و خيلي چيز‌ها را در گوش آن‌ها مي‌گفت که من نمي‌فهميدم چه مي‌گويد. صبورانه به سوالاتم در رابطه با حوادث منطقه جواب مي‌داد نحوه پاسخگويي حاج قاسم به سوالات سياسي اعضاي فاميل چگونه بود؟ ايشان خيلي در اين زمينه وقت مي‌گذاشتند. بار‌ها پيش مي‌آمد که خود من در رابطه با حوادث و اتفاقات داخل و خارج از کشور از حاج قاسم سوال مي‌پرسيدم و ايشان هم صبورانه به اکثر سوالات من جواب مي‌داد. ترکشي که در مهره‌هاي کمر حاج قاسم جابجا شده بود براي ايشان کسالت ايجاد کرد ميزان: آخرين مکالمه و ديدار شما با حاج قاسم سليماني چه زماني بود؟ آخرين باري که من با حاج قاسم صحبت کردم، دو هفته قبل از رفتن ايشان به سوريه بود که با ايشان تماس گرفتم. به من گفته بودند که حاج قاسم کسالت دارد و در منزل است. من هم با ايشان تماس گرفتم تا احوالش را بپرسم. ترکشي در مهره‌هاي کمر حاج قاسم جابجا شده بود که موجب کسالت‌شان شده بود. آخرين ديدار رو در روي ما با هم نيز دو ماه قبل از شهادت ايشان بود. وضعيت کاري حاج قاسم طوري بود که دائما در خارج از ايران بود و به همين دليل نمي‌توانست زياد به ولايت (رابر) سر بزند. شک کرده بودم که ممکن است در عراق اتفاقي براي حاج قاسم بيافتد چگونه مطلع شديد که حاج قاسم به شهادت رسيده است؟ شب شهادت حاج قاسم من در شهر رابر بودم. بعد از نماز صبح، خوابيده بودم که يکي از دوستان و همرزمان حاج قاسم از سيرجان به من زنگ زد و گفت «از حاجي چه خبر». من متوجه شدم که اين وقت صبح تماس گرفتن و اين نحوه سوال پرسيدن بي‌علت نيست. گفتم «خبري ندارم، شما خبري داريد؟» گفت «نه». گفتم «بگو، من آمادگي شنيدن هر خبري را دارم». گفت «حاجي زخمي شده»، گفتم «نه قضيه غير از اينه، به من بگو». گريه کرد و تلفن را قطع کرد. بلافاصله من به تهران زنگ زدم و متوجه شدم که ايشان شهيد شده است. حقيقتش را بخواهيد، قبل از شهادت حاج قاسم که به سفارت آمريکا در عراق تهاجم شده بود و آمريکايي‌ها اين موضوع را به حاج قاسم ربط داده بودند، من شک کرده بودم که ممکن است در عراق اتفاقي براي حاج قاسم بيافتد. ما تو را خوب نشناختيم و حرف پاياني شما در فراق برادر شهيدتان. قاسم؛ تو استاد ما بودي، تو همه چيز ما بودي، ولي حيف ما تو را خوب نشناختيم.

دانلود اپلیکیشن آخرین خبر