خبرآنلاين/ سعيد حجاريان در يادداشتي در مشق نو نوشت: فساد را ميتوان به بيماري تشبيه کرد؛ نشانههاي فساد مانند اولين علائم مرض است. اگر بيمار اهمال کند و نزد پزشک نرود و به گزاره «خود به خود خوب ميشود» اکتفا کند، وضعيتي غيرقابل علاج پديد ميآيد مانند امواج سلطانيسم! از سلطان قير و سکه و خودرو تا ديگر سلطانهاي در راه…
مقوله زمان در عصر پيشامدرن، مدرن و پسامدرن تفاوت تام دارد. زمان در عصر پيشامدرن دوري است زيرا با گردش سال، دورههاي زمان تعيين ميشد. اما در عصر مدرن زمان خطي شده است. به اين معنا که هر چيزي را ميتوان انباشت امور گذشته دانست. بهعنوان مثال در جامعه عشايري کوچ امري کليدي بود و به همين دليل زمان حرکت براي رئيس عشيره اهميت داشت تا به موقع به مرتع جديد برسند و احشام در برف و بوران تلف نشوند؛ اين رويه سالهاي پياپي تکرار ميشود و دَوَران دارد. همچنين در يک اقتصاد معيشتي-کشاورزي ميدانند چه زماني بايد نشاء کرد، چه زماني بايد درو کرد، چه زماني بايد برداشت کرد و چه وقت به سراغ ذخيره کردن رفت. اين امور هم به گذران ماهها بستگي دارند و دَوَراني هستند.
در مقابل، در بورسهاي بزرگ از جمله نيويورک سال و ماه متغيرهاي مؤثري نيستند زيرا انباشت سرمايه اولويت دارد. لذا زمان خطي پيش ميرود چرا که سرمايهدار بايد بتواند ثروتاش را بهقدري افزايش دهد تا قادر به خريد بخشي از سهام موردنظرش باشد. امروزه در روشهاي مديريت صنعتي نيز برخلاف الگوهاي پيشين ساخت و توليد، زمانبندي پروژهها بهصورت خطي تعريف ميشود و مشخص است پروژه بايد تا چه تاريخي، چه مقدار پيش برود لذا هر تأخيري موجب زيان و تعويق پروژه در بُعد کلان است پس، اهمالکاري و کار امروز را به فردا واگذاشتن، باعث ميشود مجموعهاي ورشکست شود و به بيان عاميانه به خاک سياه بنشيند.
اما از آن مهمتر اين است که حکومت دست به «تسويف» بزند. تسويف از ريشه سوف و بهمعناي تعلل کردن و به تأخير انداختن است. تسويف همچنين معادل واژه (procrastination) در زبان انگليسي است که به فردافکني نيز ترجمه شده است. يعني امري به فردا موکول شود در حالي که نياز به تصميم عاجل وجود دارد و بيم فرصتسوزي ميرود.
در روايت آمده است، گاهي نسيم ميوزد، آن را دريابيد. «ان لربّکم في ايام دهرکم نفحات الا فتعرّضوا لها». گمان ميکنم من اولين بار عنوان «فرصتسوز» را درباره آقاي خاتمي بهکار بردم و گفتم ايشان «فرهنگسازِ فرصتسوز» است!
متأسفانه در اين چهاردهه نسيمهاي زيادي وزيده است و ما آنها را حس نکردهايم چه برسد به آنکه دريابيم. شايد هم فهميدهايم و به آيندهاي موهوم موکول کردهايم. بعضي اوقات هم بادهاي سمي وزيده است که بايد همان را چاره ميکرديم و نکرديم، و امروز اينها جمع شده و گريبان کشور را گرفته است.
فساد پربسامدترين مسئله است. اگر از ابتداي انقلاب سيستمهاي مراقبتي علمي تدوين شده بود که اساساً فساد نتواند ريشه بدواند، اکنون کشور به نقطهاي نميرسيد که در هر اداره و ارگان، و در هر صنفي فساد دامنگستر بشود. فساد را ميتوان به بيماري تشبيه کرد؛ نشانههاي فساد مانند اولين علائم مرض است. اگر بيمار اهمال کند و نزد پزشک نرود و به گزاره «خود به خود خوب ميشود» اکتفا کند، وضعيتي غيرقابل علاج پديد ميآيد مانند امواج سلطانيسم! از سلطان قير و سکه و خودرو تا ديگر سلطانهاي در راه…
نمونه ديگر مسئله جنگ است. در جنگ ايران و عراق، در همان روزهاي نخست ضعفهاي بعضي از فرماندهان جنگ مشهود بود اما علاج را به بعد موکول کرديم تا حدي که در خاتمه جنگ گفته شد، بنا بود عدهاي از فرماندهان سپاه محاکمه و مجازات شوند. علاوه بر اين شاهد هستيم در ساليان اخير، شماري از اين افراد عهدهدار بازخواني تاريخ جنگ شدهاند و بهراحتي از خطاهاي استراتژيک و تعداد شهدا سخن ميگويند بيآنکه فرد يا نهادي از اهمالکاري آنها پرسش کند.
اهمالکاري و تسويف مانند رفتار پدري است که فرزندش را تنبه ميدهد اما سعي نميکند او را تربيت کند تا روزي که از کوره در ميرود و فرزند را از پنجره به بيرون پرتاب ميکند. درست شبيه دوران جنيني فساد، که قابل رؤيت بود و هست، اما يکباره از دستگيري و حکم اعدام ميگويند و اعتبار نهادها را يک به يک از بين ميبرند.
واقعيت آن است بحرانهاي امروز ما، يکشبه بهوجود نيامدهاند و حاصل انباشت مشکلات هستند. مشکلاتي که ابتدا خُرد بودند، اما بهتدريج به معضل، بحران و نهايتاً فاجعه ختم شدند و همه اينها ريشه در تسويف دارد. عربها در مثالي ميگويند، في صيف ضيعت اللبن! يعني در تابستان که شير دوشيده شد، بايد سريعاً آن را به محصولي ماندگار تبديل کرد و الا حاصل کار از بين ميرود. اين مثال همچون اسلايدهاي يک فيلم پيش روي ماست.
چنانچه خاطرات فرماندهان نظامي دوره پهلوي و اطرافيان شاه را تورق کنيم، ميبينيم شاه کارها را به فردا موکول ميکرد و ميگفت بگذاريد ببينيم فردا چه ميشود! يکي از نقاط کليدي در مسئله تسويف در همين جا نهفته است. تسويف باعث محدود شدن گزينهها ميشود و نهايتاً به بيگزينگي ميانجامد.
در دوران جنگ ايران و عراق نيز فرصتهايي براي تغيير معادلات جنگ پيش روي کشور بود اما جدالهاي بيهوده، اختلافنظرها و پافشاري بر شعارهايي از جمله «جنگ جنگ تا يک پيروزي بزرگ»، «جنگ جنگ تا رفع فتنه از جهان» و… پايان جنگ را به تعويق انداخت و خسارتها را تشديد کرد تا جايي که فرمانده جنگ در نامهاي به امام خميني گفت، مسئله جنگ با تمهيد تجهيزات فراوان مرتفع ميشود؛ از بالگرد و هواپيماي نظامي تا بمب اتم! و در اينجا نيز تسويف، نوشيدن جام زهر را بهدنبال داشت.
در دولت معجزه، درآمد نفتي هنگفتي بهوجود آمد اما تسويف باعث شد اين درآمد نه به امور زيربنايي وارد شود و نه حتي نظارتي صورت بگيرد نتيجه آنکه پس از بحران کرونا، براي استقراض ۵ ميليارد دلار به بانک جهاني مراجعه کرده و به در بسته خوردهايم؛ يعني با آن حجم از درآمد نفتي متأسفانه به افلاس افتادهايم. طرفه آنکه، در بعضي متون فقهي هم اين وضعيت بهرسميت شناخته شده است. بهعنوان مثال برخي علما معتقدند اگر کسي به راه باديه رفت و طعام نيافت ميتواند به مردارخواري دست بزند. حال آنکه بايد پرسيد چرا در زمينه سياستگذاري و اداره امور عمومي و امر خطير کشورداري بايد به راه باديه برويم تا ناگزير از اکل ميته شويم؟! بهعنوان مثال در قضيه کرونا، کشوري مانند کره جنوبي فرصت را دريافت (تسويف نکرد!) و بلافاصله تست را آغاز کرد. سپس قرنطينه را کليد زد و نتيجتاً تلفات را پايين نگه داشت. در مقابل، ايتاليا، ايران و برخي ديگر از کشورها تعلل کردند و کرونا از آنها سبقت گرفت. نتيجه آنکه اکنون کره جنوبي نه با بحران کرونا مواجه است و نه با بحرانهايي همچون اشتغال؛ و اين نتيجه تصميمگيري بهنگام و جلوگيري از فرصتسوزي است.
بازار