ميزان/ شهيد چمران آنقدر ساده و صميمي و دلبسته امام (ره) و انقلاب بود که در ابتداي انقلاب، هم چپيها هم راستيها مسلک او را نميپسنديدند. اقدامات برجسته فراوان شهيد چمران در سه سال ابتدايي پيروزي انقلاب اسلامي، باعث شده بود که او در زمره مسئولاني قرار بگيرد که در ميان نخبگان سياسي آن زمان و همچنين مردم از محبوبيت و جايگاه ويژهاي برخوردار باشد.
۳۱ خرداد امسال، سي و نهمين سالي ميشود که نابغه نبردهاي چريکي شهيد مصطفي چمران را در ميان خود نداريم. ۳۹ سال پيش اين مرد بزرگ در منطقه دهلاويه خوزستان در نبرد با صداميان مظلومانه به شهادت رسيد و با خون خود درخت انقلاب اسلامي را تنومندتر کرد.
شهيد چمران آنقدر ساده و صميمي و دلبسته امام(ره) و انقلاب بود که در ابتداي انقلاب، هم چپيها هم راستيها مسلک او را نميپسنديدند. اقدامات برجسته فراوان شهيد چمران در سه سال ابتدايي پيروزي انقلاب اسلامي، باعث شده بود که او در زمره مسئولاني قرار بگيرد که در ميان نخبگان سياسي آن زمان و همچنين مردم از محبوبيت و جايگاه ويژهاي برخوردار باشد. به نحوي که حضرت امام خميني (ره) بعد از شهادت شهيد چمران بيان کردند: او (شهيد چمران) با سرافرازي زيست و با سرافرازي شهيد شد و به حق رسيد. هنر آن است که بي هياهوهاي سياسي و خودنماييهاي شيطاني براي خدا به جهاد برخيزد و خود را فداي هدف کند نه هوي، و اين هنر مردان خداست».
شهيد مصطفي چمران در سال ۱۳۱۱ در تهران به دنيا آمد. وي که تحصيلات دوران متوسطه را در دارالفنون و دبيرستان البرز گذراند، در دانشکده فني دانشگاه تهران ادامه تحصيل داد و سال ۱۳۳۶ در رشته الکترومکانيک فارغالتحصيل شد. اين دانشگاه يک سال افتخار تدريس چمران را داشت تا آنکه در سال ۱۳۳۷ با استفاده از بورس تحصيلي شاگردان ممتاز به آمريکا اعزام و با ممتازترين درجه علمي موفق به اخذ مدرک دکتراي الکترونيک و فيزيک پلاسما شد.
اين دانشجوي مبارز در آمريکا، با همکاري بعضي دوستانش، براي نخستينبار «انجمن اسلامي دانشجويان آمريکا» را پايهريزي کرد. وي همچنين از مؤسسان انجمن دانشجويان ايراني در کاليفرنيا بود و به همين دليل بورس تحصيلي او از سوي محمدرضا شاه پهلوي قطع شد. چمران پس از قيام ۱۵ خرداد سال ۱۳۴۲ رهسپار مصر شد و مدت دو سال سختترين دورههاي چريکي و پارتيزاني را آموخت. از او به عنوان بهترين شاگرد اين دوره قدرداني شد و اين رتبه، مسئوليت تعليم چريکهاي مبارز ايراني را بر عهدهاش گذاشت.
وي که براي تعليم چريکهاي مبارز ايراني، ايجاد پايگاه چريکي مستقل را ضروري ميديد، با هدف ايجاد اين پايگاه به لبنان سفر کرد و توانست با کمکهاي امام موسي صدر، رهبر شيعيان لبنان، حرکت محرومين و سپس جناح نظامي آن، سازماني را به نام «امل» بر اساس اصول و مباني اسلامي ايجاد کند.
چمران با پيروزي شکوهمند انقلاب اسلامي ايران، بعد از ۲۳ سال هجرت، به وطن باز ميگردد و همه تجربيات انقلابي و علمي خود را در خدمت انقلاب ميگذارد. خاموش و آرام، ولي فعالانه و قاطعانه به سازندگي ميپردازد و همه تلاش خود را صرف تربيت اولين گروههاي پاسداران انقلاب در سعدآباد ميکند. سپس در شغل معاونت نخستوزير در امور انقلاب شب و روز خود را به خطر مياندازد تا سريعتر و قاطعانهتر مسئله کردستان را فيصله دهد تا اينکه بالاخره در قضيه فراموش ناشدني «پاوه» قدرت ايمان و اراده آهينن و شجاعت و فداکاري او بر همگان ثابت ميشود.
در آن شب مخوف پاوه، همه اميدها قطع شده بود و فقط چند پاسدار مجروح، خسته و دلشکسته در ميان هزاران دشمن مسلح به محاصره افتاده بودند. اکثريت پاسداران قتل عام شده بودند و همه شهر و تمام پستي و بلنديها به دست دشمن افتاده بود و موج نيروهاي دشمن لحظه به لحظه نزديکتر ميشد؛ باران گلوله ميباريد و ميرفت تا آخرين نقطه مقاومت نيز در خون پاسداران غرق شود، ولي دکتر چمران با شهامت، شجاعت و ايثارگري فراوان توانست اين شب هولناک را با پيروزي به صبح اميد متصل کند و جان پاسداران باقيمانده را نجات دهد و شهر مصيبتزده را از سقوط حتمي برهاند.

امام خميني (ره) به ارتش فرمان داد تا در ۲۴ ساعت خود را به پاوه برساند و فرماندهي منطقه نيز به عهده دکتر چمران واگذار شد.
رزمندگان از جان گذشته انقلاب، اعم از سرباز و پاسدار به حرکت درآمدند و همه تجارب انقلابي، ايمان، فداکاري، شجاعت، قدرت رهبري و برنامهريزي دکتر چمران در اختيار نيروهاي انقلاب قرار گرفت و عاليترين مظاهر انقلابي و شکوهمندترين قهرمانيها به وقوع پيوست و در مدت ۱۵ روز شهرها و راهها و مواضع استراتژيک کردستان به تصرف نيروهاي انقلاب اسلامي درآمد و کردستان از خطر حتمي نجات يافت و مردم مسلمان کرد با شادي و شعف به استقبال اين پيروزي رفتند.
روحيه دفاع از مظلوم در تمام رفتار و سَکنات شهيد چمران بروز و ظهور داشت. زماني که شهيد چمران ديد برخي عناصر در جامعه، ناآگاهانه يا ناجوانمردانه شعار انحلال ارتش را سر ميدهند، به دفاع تمام قد از ارتش پرداخت. امام خميني (ره)، حضرت آيتالله خامنهاي و همچنين شهيد چمران، ۳ چهرهاي بودند که به شدت با انحلال ارتش مخالفت کردند. اين چهرههاي برجسته، کُنه و ذات نيروهاي ارتش را به خوبي شناخته بودند و ميدانستند که از دست دادن آنها خُسران بسياري را به جمهوري اسلامي ايران وارد ميکند.
دکتر چمران بعد از اين پيروزي بينظير به تهران فرخوانده شد و به وزارت دفاع منصوب شد. در پست جديد، براي تغيير و تحول ارتش از يک نظام طاغوتي به يک سلسله برنامههاي وسيع بنيادي دست زد که پياده کردن برنامههاي اصلاحي از اين قبيل است تا ارتشي به وجود آيد که پاسدار انقلاب و امنيت استقلال کشور باشد و رسالت مقدس اسلامي ما را به سرمنزل مقصود برساند.
مصطفي چمران در اولين دوره انتخابات مجلس شوراي اسلامي، از سوي مردم تهران به نمايندگي انتخاب شد و تصميم داشت در تدوين قوانين و نظام جديد انقلابي، بخصوص در ارتش، حداکثر سعي و تلاش خود را بکند تا ساختار گذشته ارتش به نظامي انقلابي و شايسته ارتش اسلامي تبديل شود.
وي سپس به نمايندگي رهبر کبير انقلاب اسلامي در شوراي عالي دفاع منصوب شد و مأموريت يافت تا بطور مرتب گزارش کار ارتش را ارائه کند.
در خوزستان گروهي از رزمندگان داوطلب، به گِرد او جمع شدند و او با تربيت و سازماندهي آنان، ستاد جنگهاي نامنظم را در اهواز تشکيل داد. اين گروه به مرور قوت گرفت و منسجم شد و خدمات زيادي انجام داد.
ايجاد واحد مهندسي فعال براي ستاد جنگ هاي نامنظم يکي از اين برنامهها بود که به کمک آن، جادههاي نظامي به سرعت در نقاط مختلف ساخته شد و با نصب پمپهاي آب در کنار رود کارون و احداث يک کانال به طول حدود ۲۰ کيلومتر و عرض يک متر در مدتي حدود يکماه، آب کارون را به طرف تانکهاي دشمن روانه ساخت، به طوري که آنها مجبور شدند چند کيلومتر عقبنشيني کنند و سدي عظيم مقابل خود بسازند و با اين عمل فکر تسخير اهواز را براي هميشه از سر به دور دارند.
يکي از کارهاي مهم و اساسي او از همان روزهاي اول، ايجاد هماهنگي بين ارتش، سپاه و نيروهاي داوطلب مردمي بود که در منطقه حضور داشتند. بازده اين حرکت و شيوه جنگ مردمي و هماهنگي کامل بين نيروهاي موجود، تاکتيک تقريباً جديد جنگي بود؛ چيزي که ابرقدرتها قبلاً فکر آن را نکرده بودند. متأسفانه اين هماهنگي در خرمشهر بوجود نيامد و نيروهاي مردمي تنها ماندند. او تصميم داشت به خرمشهر نيز برود، ولي به علت عدم وجود فرماندهي مشخص در آنجا و خطر سقوط جدي اهواز، موفق نشد، ولي چندينبار نيروهايي بين ۲۰۰ تا ۱۰۰۰ نفر را سازماندهي کرده و به خرمشهر فرستاد و آنان به کمک ديگر برادران مقاوم خود توانستند در جنگي نابرابر مقابل حملات پياپي دشمن تا مدتها مقاومت کنند.
پس از يأس دشمن از تسخير اهواز، صدام سخت به فتح سوسنگرد دلبسته بود تا روياي قادسيه را تکميل کند بنابراين براي دومينبار به آن شهر مظلوم حمله کرد و سه روز تانکهاي او شهر را در محاصره گرفتند و روز سوم تعدادي از آنان توانستند به داخل شهر راه يابند.
دکتر چمران که از محاصره تعدادي از ياران و رزمندگان شجاع خود در آن شهر سخت برآشفته بود، با تلاش فراوان رهبر معظم انقلاب اسلامي، ارتش را آماده ساخت که براي اولين بار دست به يک حمله خطرناک و حماسهآفرين نابرابر بزند و خود نيز نيروهاي مردمي و سپاه پاسداران را در کنار ارتش سازماندهي کرد و با نظمي نو و شيوهاي جديد از جانب جاده اهواز- سوسنگرد به دشمن يورش برد.
چمران پيشاپيش يارانش، به شوق کمک و ديدار برادران محاصره شده در سوسنگرد، به سوي اين شهر ميشتافت که در محاصره تانکهاي دشمن قرار گرفت. او ساير رزمندگان را به سوي ديگري فرستاد تا نجات يابند و خود را به حلقه محاصره دشمن انداخت. در اين هنگام بود که نبرد سختي درگرفت؛ نيروهاي کماندوي دشمن از پشت تانکها به او حمله کردند و او همچون شيري در ميدان، در مصاف با دشمن متجاوز از نقطهاي به نقطهاي ديگر و از سنگري به سنگري ديگر ميرفت. کماندوهاي دشمن او را زير رگبار گلوله خود گرفته بودند، تانکها به سوي او تيراندازي ميکردند و او شجاعانه بدون هراس از انبوه دشمن و آتش شديد آنها، سريع، چابک، برافروخته و شادان از شوق شهادت در رکاب حسين (ع) و در راه حسين (ع).
در روز قبل از تاسوعا، به آتش آنها پاسخ گفته و هر لحظه سنگر خود را تغيير ميداد. در همين اثناء، همرزم باوفايش به شهادت رسيد و او يک تنه به نبرد حسينگونه خود ادامه داد و به سوي دشمن حمله برد تا اين که از دو قسمت پاي چپ زخمي شد. با پاي زخمي بر يک کاميون عراقي حمله برد. سربازان صدام از يورش اين شير ميدان گريخته و او به کمک جوان چابک ديگري که خود را به مهلکه رسانده بود، داخل کاميون نشست و با لباني متبسم، ديگران را نويد پيروزي داد.
خبر زخمي شدن سردار پرافتخار اسلام، در نزديکي دروازه سوسنگرد، شور و هيجاني آميخته با خشم و اراده و شجاعت در ياران او و ساير رزمندگان افکند که بيمحابا به پيش تاختند و شهر قهرمان و مظلوم سوسنگرد و جان چند صد تن رزمنده مؤمن را از چنگال صداميان نجات بخشيدند.
دکتر چمران با همان کاميون خود را به بيمارستاني در اهواز رسانيد و بستري شد، اما بيش از يک شب در بيمارستان نماند و بعد از آن به مقر ستاد جنگهاي نامنظم برگشت. جالب اينجا بود که در همان شبي که در بيمارستان بستري بود، جلسه مشورتي فرماندهان نظامي (تيمسار شهيدفلاحي، فرمانده لشکر ۹۲، شهيد کلاهدوز، مسئولين سپاه و امير محمد سليمي)، استاندار خوزستان و نماينده امام در سپاه پاسداران (شهيدمحلاتي) در کنار تخت او در بيمارستان تشکيل شد و درهمان حال و همان شب، پيشنهاد حمله به «ارتفاعات اللهاکبر» را مطرح کرد.
به دنبال نبرد بيست و هشتم صفر (پانزدهم ديماه ۵۹) که منجر به شکست قسمتي از نيروهاي خودي شد و فاجعه هويزه به بار آمد، ديگر تاب نشستن نياورد. تعدادي از رزمندگان را از جبهه «فرسيه» انتخاب کرد و با چند فروند هليکوپتر که خود فرماندهي آنها را بر عهده داشت، با همان چوب زيربغل دست به عملي بيسابقه زد. او آماده حمله به نيروهاي پشت جبهه و تدارکاتي دشمن در جاده جفير به طلائيه شد، اما به خاطر آتش شديد دشمن، هليکوپترها نتوانستند از سد آتش آنها از منطقه هويزه بگذرند و حمله هوايي دشمن هليکوپترها را مجبور به بازگشت کرد.
دکتر چمران از سکون و عدم تحرکي که در جبههها وجود داشت دائماً رنج ميبرد و تلاش ميکرد که با ارائه پيشنهادات و برنامههاي ابتکاري حرکتي بوجود آورد و اغلب اين حرکتها را توسط رزمندگان شجاع و جان برکف ستاد نيز عملي ساخت. او اصرار داشت که هرچه زودتر به تپههاي اللهاکبر و سپس به بستان حمله شود و خود را به تنگ چزابه که نزديکي مرز است، رساند تا ارتباط شمالي و جنوبي نيروهاي عراقي و مرز پيوسته آنان قطع شود. بالاخره در روز ۳۱ ارديبهشت ماه سال ۶۰، با يک حمله هماهنگ و برقآسا، ارتفاعات اللهاکبر فتح شد و پس از پيروزي سوسنگرد، بزرگترين پيروزي تا آن زمان بود.
چمران به همراه رزمندگان شجاع اسلام در زمره اولين کساني بود که پاي به ارتفاعات اللهاکبر گذاشت؛ در حالي که دشمن زبون هنوز در نقاطي مقاومت ميکرد او و فرمانده شجاعش ايرج رستمي، دو روز بعد، با تعدادي از جان برکفان و ياران خود توانستند با فداکاري و قدرت تمام تپههاي شحيطيه (شاهسوند) را به تصرف درآورند، درحالي که ديگران در هالهاي از ناباوري به اين اقدام جسورانه مينگريستند.
پس از پيروزي در ارتفاعات اللهاکبر، اصرار داشت نيروهاي ما هرچه زودتر، قبل از اينکه دشمن بتواند استحکاماتي براي خود ايجاد کند، به سوي بستان سرازير شوند که اين کار عملي نشد و شهيدچمران خود طرح تسخير دهلاويه را به فرماندهي ايرج رستمي عملي ساخت.
فتح دهلاويه، در نوع خود عملي جسورانه و خطرناک و غرورآفرين بود. نيروهاي ستاد پلي بر روي رودخانه کرخه زدند. پلي ابتکاري و چريکي که خودشان طراحي بودند. از رودخانه عبور کردند و به قلب دشمن تاختند و دهلاويه را فتح کردند. اين اولين پيروزي پس از عزل بني صدر از فرماندهي کل قوا بود که به عنوان طليعه پيروزيهاي ديگر به حساب آمد.
در روز ۳۱ خردادماه سال ۶۰، يعني يک ماه پس از پيروزي ارتفاعات اللهاکبر، در جلسه فوقالعاده شوراي عالي دفاع در اهواز از عدم تحرک و سکون نيروها انتقاد کرد و پيشنهادات نظامي خود، از جمله حمله به بستان را ارائه داد. اين آخرين جلسه شوراي عالي دفاع بود که شهيدچمران در آن شرکت داشت و فرداي آن روز، غمانگيز بود.
در سحرگاه سي ويکم خردادماه سال ۶۰، ايرج رستمي فرمانده منطقه دهلاويه به شهادت رسيد و شهيد دکترچمران به شدت از اين حادثه ناراحت شد. به طرف سوسنگرد به راه افتاد. همه رزمندگان را در کانالي پشت دهلاويه جمع کرد، شهادت فرماندهشان، ايرج رستمي را به آنها تبريک و تسليت گفت. همچنين گفت: «خدا رستمي را دوست داشت و برد و اگر ما را هم دوست داشته باشد، ميبرد». سخنش تمام شد، با همه رزمندگان خداحافظي و ديدهبوسي کرد. به همه سنگرها سرکشي کرد و در خط مقدم، در نزديکترين نقطه به دشمن، پشت خاکريزي ايستاد و به رزمندگان تأکيد کرد که از اين نقطه که او هست، ديگر کسي جلوتر نرود، چون دشمن به خوبي با چشم غيرمسلح ديده ميشد و مطمئناً دشمن هم آنها را ديده بود. آتش خمپاره که از اولين ساعات بامداد شروع شده بود و علاوه بر رستمي قربانيهاي ديگري نيز گرفته بود، باريدن گرفت و دکتر چمران دستور داد رزمندگان به سرعت از کنارش متفرق شوند و از هم فاصله بگيرند. يارانش از او فاصله گرفتند. خمپارهاي در اطراف او به زمين خورد و يکي از نمونههاي کامل انساني از ديار ما رخت بربست و به ملکوت اعلي پيوست.
بازار