نماد آخرین خبر

روایت سردار سلیمانی از شکل گیری لشکر ۴۱ ثارالله

منبع
باشگاه خبرنگاران
بروزرسانی
روایت سردار سلیمانی از شکل گیری لشکر ۴۱ ثارالله

باشگاه خبرنگاران/ شهيد سردار سليماني مي‌گويد: صحبت تشکيل تيپ و لشکر نبود. صحبت از تشکيل نيروهاي کرمان بود. کلمه «ثارالله» را از همان خط ثارالله شوش گرفتيم. بسيار کلمه مبارک و ارزشمندي بود.
 
شهيد سردار سليماني در دوران هشت سال دفاع مقدس فرماندهي لشکر ۴۱ ثارالله را بر عهده داشت که متشکل از رزمندگان کرمان بود. لشکر ۴۱ ثارالله در سال ۱۳۵۹ در قالب يک گردان از نيرو‌هاي سپاه پاسداران استان کرمان شکل گرفت، سال ۱۳۶۰ به تيپ ارتقاء پيدا کرد و از سال ۱۳۶۱ با گسترش سازمان آن به ۳ تيپ و يک گردان زرهي، به‌عنوان لشکر ۴۱ ثارالله به فعاليت ادامه داد. در سال ۱۳۸۶ در پي شکل‌گيري سپاه‌هاي استاني، نام آن به سپاه ثارالله استان کرمان تغيير پيدا کرد.

لشکر ۴۱ ثارالله در طول هشت سال دفاع مقدس در عمليات‌هاي مختلفي نظير نصر ۴، کربلاي ۱، کربلاي ۴، کربلاي ۵، بدر، خيبر، والفجر يک، والفجر ۳، والفجر ۴، رمضان، بيت‌المقدس و بيت‌المقدس ۷، فتح‌المبين و طريق‌القدس حضور داشت. حاج قاسم سليماني در روايت خاطرات شفاهي خود از نحوه تشکيل اين لشکر چنين مي‌گويد:

مدتي از حضورم در خط گذشته بود. اسم خط جبهه شوش، خط ثارالله بود. علت اين که نام ثارالله را براي آن خط انتخاب کرده بودند، از حجم زياد شهادت‌هايي بود که آنجا انجام مي‌گرفت. جبهه بسيار پرتحرکي بود و دشمن آتش زيادي آنجا مي‌ريخت و چون خط تازه به وجود آمده بود، مجموعه تلفات زياد بود. وقتي من به آنجا رفتم، سومين مسئول خط به شهادت رسيده بود.

بعد از اينکه جبهه شوش تقريبا تثبيت شد، من به مقر گلف فراخوانده شدم. به اتفاق سردار غلامعلي رشيد و حسن باقري و محمدجعفر اسدي که جمعا چهار نفر بوديم، با تويوتاي قهوه‌اي رنگي که حسن داشت و غنيمت جنگي بود، به طرف جبهه‌هاي دشت عباس رفتيم. راه اصلي دشت عباس از پل نادري يا به تعبير خوزستاني‌ها از جسر نادري مي‌گذشت.

نرسيده به دزفول، جاده‌اي بود که از کنار فرودگاه اضطراري بالاي شوش جدا مي‌شد و به طرف دشت عباس و عين خوش و دهلران مي‌رفت؛ ولي، چون اين منطقه تا کنار رودخانه کرخه دست دشمن بود، ما بالاجبار بايد از جاده پلدختر مي‌رفتيم. نرسيده به پلدختر منطقه‌اي به نام پاعلم بود که از ارتفاعات بسيار سخت بلند منطقه، احتمالا لرستان محسوب مي‌شد و از اين طريق به سمت جبهه دشت عباس مي‌رفتيم.

آن روز تا دوکوهه با يک ماشين رفتيم و از دوکوهه با يک لندکروز، سه نفري به سمت تي شکن رفتيم. روي ارتفاعات تي شکن ديدگاهي وجود داشت. آن روز نتوانستيم دقيق تشخيص بدهيم که «چاه نفت» کجاست. درست يادم هست رشيد که دقيقا دستش توي جيب اورکتش بود. چرخيد به سمت ارتفاع و گفت: «آن ارتفاع را مي‌بيني؟» گفتم: «بله.» گفت: «اين چاه نفت است. برو آنجا را تحويل بگير.» البته من «سنگ بهرام» را ديدم نه چاه نفت را؛ چون خيلي ارتفاعات شبيه هم بود.

ناهار را نزد بچه‌هاي تيپ امام حسين (ع) خورديم. آنها نيرو‌هاي اطلاعاتي خودشان را مستقر کرده بودند و در دالپري مشغول کار بودند. همگي نزد آنها رفتيم و بعد از ناهار، وقتي خداحافظي کردم، با يکي از ماشين‌هاي بين راهي رفتم و از نزديک، چاه نفت را ديدم.

در هر حال، جبهه دشت عباس به من واگذار شد. جبهه شاوريه به احمد متوسليان، جبهه عين خوش به «حسين خرازي» و جبهه تا مقابل شوش تقريبا بين شش تا هفت نفر از بچه‌هايي که تقريبا جوان بودند و بين ۲۱ تا ۲۳ سال سن داشتند، تقسيم شد. محور عين خوش را خرازي، دشت عباس را من، محور شاوريه را متوسليان و گذر مقابل پل نادري را «رئوفي» تحويل گرفت و تا پايين، محور‌هاي عملياتي ادامه داشت که پايين مقابل شوش، مرتضي و «احمد کاظمي» بودند.

بعد از تحويل گرفتن جبهه دشت عباس، تنها بودم و حتي يک ماشين که بتوانم با آن برگردم، وجود نداشت. ناچار سوار ماشين‌هاي بين راه که بچه‌هاي جبهه تردد مي‌کردند، شدم و به دزفول آمدم. از دزفول به اهواز و بلافاصله به کرمان آمدم. تعدادي از کادر‌هاي با سابقه جبهه را که در عمليات‌هاي مختلف مثل ثامن الائمه و طريق القدس و عمليات‌هاي قبل از آن در جبهه سوسنگرد و حميديه انجام گرفته بود، حضور داشتند، در ذهن خودم شناسايي کرده بودم ، مثل شهيد کازروني، بني اسدي و منصور همايون فر که او را نمي‌شناختم. آن موقع بيشتر بچه‌ها را بني اسدي معرفي مي‌کرد.

تقريبا ۱۰ تا ۱۲ نفر از بچه‌ها را يک به يک پيدا کردم و با آنها صحبت کردم. اين اولين مرکزيت بچه‌هاي کرمان بود که داشت به وجود مي‌آمد. صحبت تشکيل تيپ نبود. صحبت از تشکيل نيرو‌هاي کرمان بود و گرفتن جبهه براي کرمان. اساسش اين بود که نيرو‌هاي کرمان بيايند جبهه دشت عباس را تحويل بگيرند. حسن باقري پرسيد: «شما مي‌توانيد اين کار را بکنيد؟» گفتم: «بله.» گفت: «اين سازمان و ساختار را براي بچه‌هاي کرمان شکل بدهيد تا در جبهه‌ها پراکنده نباشند.»

ولي بين خود بچه‌هاي کرمان يک بحث‌هايي داشتيم. بچه‌هاي کرمان عمدتا در جبهه‌هاي مختلف بصورت پراکنده مشغول فعاليت بودند؛ يعني بخشي در کردستان و بخشي در جبهه‌هاي خوزستان. در حداقل دو يا سه نقطه به صورت پراکنده مشغول فعاليت بودند. اين پراکندگي نمي‌توانست رشد مناسبي را در ابعاد کيفي براي نيرو‌هاي خلاق استان کرمان فراهم کند. در حالي که مي‌دانستيم در بين بچه‌ها، ده‌ها نفر از فرماندهان لايق و ارزشمند وجود دارد که مي‌تواند تاثير محوري و اساسي در صحنه کل جنگ داشته باشد. به همين منظور، اين انگيزه تيپ ثارالله را با جديت دنبال کرديم و تيپ ثارالله به وجود آمد.

آن موقع، جنگ فقير بود. هنوز يک تدارکات يا لجستيک قوي در جنگ شکل نگرفته بود. جبهه‌ها عموما در محروميت خاصي بودند. با فرماندار آن زمان کرمان صحبت کردم و ايشان از مجموعه استان، دو خودرو براي ما تدارک ديد و همراه ما کرد. يکي جيپ شهباز معمولي بود و يک پيکان استيشن که از قبل داشتيم و از آن در جبهه سوسنگرد استفاده مي کرديم. همين پيکان را وقتي ما مقابل مسجد جامع پارک مي‌کرديم، به قدري تير و ترکش خورده بود و مثل آبکش شده بود که مردم به تماشاي آن مي‌آمدند. اين دو دستگاه خودرو، تنها دارايي ما بود که با آن، تيپ ثارالله را راه اندازي کرديم.

محل استقرار اوليه ما «دوکوهه» بود. در آنجا، قبل از اينکه بچه‌هاي تيپ محمد رسول الله (صلي الله عليه و آله) مستقر شوند، بچه‌هاي تيپ امام حسين (صلوات الله عليه) مستقر شده بودند. وقتي ما نيرو‌ها را به دوکوهه آورديم، هنوز امکانات، آشپزخانه، سلاح و مهمات نداشتيم. تغذيه و تسليحات ما را تيپ امام حسين (صلوات الله عليه) تأمين مي‌کرد. غذاي ما را آنها مي‌دادند. بعد هم قرار شد تسليحات ما را هم بدهند. بعد خودمان آرام آرام خودکفا شديم.

کلمه «ثارالله» را از همان خط ثارالله شوش گرفتيم. بسيار کلمه مبارک و ارزشمندي بود. طبيعتا تمام دوستاني که جبهه‌هاي مختلف را تحويل گرفته بودند، سازمان رزم را براي جبهه سازمان دادند و هر کدام نامي انتخاب کردند. ما هم کلمه مبارک و مطهر «ثارالله» را براي بچه‌هاي کرمان انتخاب کرديم که بعدا مهر دادند. عدد دادند. عدد ۴۱ قرارگاه را بعدها به ما دادند.

به پيج اينستاگرامي «آخرين خبر» بپيونديد
instagram.com/akharinkhabar

دانلود اپلیکیشن آخرین خبر