روزنامه شهروند/ هنوز داغ هفتخوان را با خود دارند. داغي به سوزاني زبانههاي سرکش آتشي که واگنها را سوزاند و خاکستر کرد. آنها تلخي حادثه قطار تبريز به مشهد را از ياد نبردهاند. همانهايي که عزيزانشان را در آن برخورد مرگبار از دست دادند. آنطور که خودشان ميگويند آذربايجان هنوز هم عزادار آن ٤٨مسافري است که هيچ وقت به مقصد نرسيدند و کشته شدند. کشته که نه، بيشتر قربانيان آن اتفاق دلخراش به طرز فجيعي در آتش سوختند.
همان روزها که صداي اعتراض و شکايتها از بروز آن حادثه خونين بلند بود و خانوادههاي داغدار در راهروهاي پزشکي قانوني تبريز به دنبال نمونه DNA بودند تا شايد از اين طريق پيکرخاکستر شده عزيزانشان را شناسايي کنند؛ وعده برخورد با مسببان، کليد واژه اصلي همه اظهارنظرها شد. قرار بود عاملان بروز آن حادثه ريلي عجيب پس از شناسايي، معرفي و در مراجع قضائي محاکمه شوند. از استاندار و فرماندار و نمايندگان مجلس گرفته تا مقامات بلندپايه دولتي و قضائي همه گفتند مقصران در هر لباس و جايگاهي مجازات ميشوند. اما انتشار چند گزارش نصف و نيمه از سوي هيأت کارشناسي، آن هم با کلي ابهام و پرسش تنها چيزي بود که از آن همه وعده، رنگ واقعيت به خود گرفت.
ما سالهاست که در حوادثي از اين دست به اين وعدهها عادت کردهايم. آنقدر گفتند و عمل نکردند که بيتفاوتي عادتمان شده است. فرقي هم ندارد که مسافران قطاري باشند که براي زيارت عازم مشهد بودند يا دانشآموزان و دانشجويان نخبهاي که براي برگزاري اردو سوار بر ارابه مرگ به سوي نيستي رهسپار شدند يا مثل صدها شهروندي که در پرندههاي آهني فرسوده و قديمي زنده روي زمين فرود نيامدند. شايد هم ايراد از جنس اين حوادث است. خبرهايشان سريع ميآيد، مثل خود حادثه. همه جا پر ميشود از خبر، عکس و فيلم. فضاي احساسي و واکنشهاي احساسيتر. اما پس از مدت کوتاهي همه چيز فروکش ميکند و بعد کمکم در هياهوي روزمرگي به فراموشي سپرده ميشود، انگار نه انگار که اتفاقي افتاده است.
خيره به عکس «حسين»
اما براي آنها که عزيزانشان را جايي در بيابانهاي سمنان از دست دادند، هيچ چيز فراموش نشده است. با اينکه نزديک سه سال از آن روزها گذشته، اما هنوز هم صحبت از آن حادثه برايشان سخت است. تنشان يخ ميکند، صدايشان ميلرزد و با بغضي درگلو اسم عزيزانشان را بر لب ميآورند. يکي از پسرش ميگويد که جوان و ناکام از دنيا رفت، ديگري از دختر خردسالش که معصومانه در کوپهاي از آتش و آهن سوخت و خاکستر شد و آن يکي از همسر جوانش. همه آنها براي مراسم و زيارت ايام ماه صفر عازم مشهد بودند. همين هم صحبتهاي بازماندگان حادثه را سوزناکتر ميکند. آنجا که پدر حسين فاريابي با صدايي بغضآلود ميگويد: «پسرم براي زيارت آقا امام رضا(ع) مسافر مشهد بود، او زيارتش قبول شد، اما خيليها در اين حادثه مردود شدند.» اين پدر سالخورده هنوز هم نميتواند اسم «حسين» را بياورد و اشک از چشمانش جاري نشود، هنوز هم به عکس پسرش خيره ميشود و ساعتها با يک قاب عکس درد دل ميکند: «پسرم تازه اول زندگياش بود، ٢٠سال داشت، برايش آرزو داشتم، قرار بود به مشهد برود و جاي من زيارت کند، کاش من هم کنارش بودم همانجا در همان کوپهاي که عکس خاکستر شدهاش را به من نشان دادند.»
پيکر حسين خيلي دير شناسايي شد. ٩روز پس از حادثه بود که با آزمايش DNA، پزشکي قانوني پيکر حسين را تحويل خانوادهاش داد:«نميدانم چي در آن کفن بود، برادرم نگذاشت من نگاه کنم، آخر چطور به اين راحتي با زندگي اين همه آدم بازي ميشود و هنوز هم هيچکس مسئوليت آن را
قبول نميکند.»
اين پدر پس از مرگ پسرش دوبار به مشهد رفته و هر دوبار هم با ياد و خاطره حسين بوده است: «من که دستم به جايي بند نيست، کسي هم که جواب درستي به ما نميدهد، من هم شکايتم را پيش امام رضا(ع) بردم.»
نه اينکه فقط دنبال خسارت باشند، اصلا همان روزهايي که موضوع بيمه مسافران و پرداخت ديه از سوي وزير وقت راه و شهرسازي هم مطرح شد، نمکي شد بر زخم دلشان. اما در اين مدت خيلي از بازماندگان ديه عزيزانشان را دريافت کردهاند، اما مشکل آنها پول نيست. داغداران هفتخوان فقط ميخواهند مجازات عاملان حادثه را به چشم خود ببينند. آنطور که پدر حسين ميگويد در سفر رئيس قوه قضائيه به تبريز بيشتر خانوادههاي کشتهشدگان حادثه، حضور داشتند و در جلسهاي که برگزار شد، همين خواسته هم از سوي خانوادهها مطرح شد: «من در آنجا گفتم براي همه ما برخورد با مقصران حادثه از همه چيز مهمتر است، عزيزان ما ديگر زنده نميشوند، اما بايد با مسببان حادثه برخورد
جدي شود.»
پدر حسين ميگويد: «ما هر بار که به دادگاه تبريز مراجعه کرديم، به ما گفتند پرونده تهران است، بعد اعلام کردند به سمنان رفته و درحال بررسي است. بعد از مدتي خبر دادند منتظر نظر کارشناس هستند. الان سهسال است که به همين منوال گذشته و هنوز ما نميدانيم چه افرادي اين بلا را سر ما آوردهاند. من پيرمرد، شبها به جاي حسين به عکسش خيره ميشوم و ساعتها با او حرف ميزنم.»
٣سال تلخ
آتش قطار، عرفان را از او گرفت و بعد هم همسرش را. حالا او مانده و تنهايي. فريبا موسوي مادر عرفان سعادتي است. عرفان همراه دو دوست ديگرش مسافر قطار شماره ٤٨٠ بود. همان قطاري که در منطقه هفتخوان آتش گرفت. عرفان هم همراه ٤٧مسافر ديگر آن قطار سوخت و جان باخت. از آن صبح سياه پاييزي روزها ميگذرد، اما مادر عرفان هم مثل خانواده ديگر جانباختگان آن حادثه داغش تازه است. انگار همين ديروز بود که برايش خبر آوردند عرفان در آتش هفتخوان سوخته است: «بعد از آن حادثه زندگي ما از هم پاشيد. چند هفته شوک بودم. نميدانستم چه بلايي سرم آمده، هنوز کفن پسرم خشک نشده بود که همسرم را هم از دست دادم. شوهرم از شدت غم و ناراحتي پشت فرمان ماشين سکته کرد.» مادر عرفان اين روزها در خلوت تنهايي با خاطراتش زندگي ميکند. خندههاي عرفان هنوز در اتاق ميپيچيد.«عرفان تيزهوش بود. دو سال جهشي درس خواند. هنوز ١٨سالش تمام نشده بود. سال دوم مهندسي برق را تمام کرد. او تنهايي زياد سفر ميرفت. چند روز قبل از رفتنش به من گفت که همراه دوستانش براي ٢٨ صفر به مشهد ميرود.» عرفان با «علي» و «حسين» از بچگي دوست بودند. باهم مدرسه رفتند و بزرگ شدند، دست آخر هم هر سهنفرشان باهم سوختند و جان باختند. آنها در همان کوپه براي علي جشن تولد گرفتند: «چند روز بعد از حادثه عدهاي آمدند و عکسها و کليپهايي را که عرفان از همان کوپه قطار و جشن تولد دوستش براي من فرستاده بود با خودشان بردند. دليلش را هم هيچ وقت نفهميدم.»
اين مادر داغدار که حال و روز خوبي نداشت، سکته شوهرش و بعد هم غم از دست دادن فرزندش حالش را بدتر کرده است. يک ماهه همه زندگياش زيرورو شد: «من زندگي خوبي داشتم، در کنار خانوادهام واقعا خوشبخت بودم، اما اين حادثه تمام خوشبختيام را از من گرفت و نابودم کرد. مدتي افسردگي شديدي داشتم.» همين هم شد تا از روند پيگيري پرونده و اقدامات قضائي که درخصوص آن حادثه انجام شده، بيخبر بمانم: «بعد از چند وقت به ما اطلاع دادند که ديهها پرداخت شده. البته چون همسرم فوت کرده بود، بخشي از آن به من رسيد و بقيه بين وراث تقسيم شد. اما پول چه اهميتي دارد، من زندگيام را از دست دادم.» اين مادر داغديده و تنها به «شهروند» ميگويد: «سهسال گذشته و هيچ دادگاهي برگزار نشده است. به تازگي کيفرخواستي صادر شده و چهار متهم در اين پرونده مشخص شده است. ولي همه آنها آزادند و پرونده در همه اين سالها بلاتکليف است. فکر کنم در سفري که رئيس قوه قضائيه به تبريز داشت قرار شد پرونده به دادگاه ارسال شود. همه خانوادهها ميخواهند زودتر تکليف اين حادثه مشخص شود و مقصران مجازات شوند.»
مقصران را مجازات کنيد
دل «علي عبد پروردگار» هنوز هم آرام نشده و نتوانسته مرگ رضاي کوچکش را باور کند؛ احساس ميکند به حقش نرسيده و آن همه عذاب بيجواب مانده است. تنها خواستهاش مجازات مقصران اين حادثه تلخ و دردناک است. «پسر ٦سالهام را خدا بعد از ١٢سال به ما بخشيده بود. اما او را در عرض چند ثانيه از دست دادم. شبي نيست که رضا به خوابم نيايد.»
اين پدر ميانسال که در اين حادثه هم پسر و هم همسرش را از دست داده در جريان روال پرونده است. پروندهاي که روند طولانياش او را رنجيدهخاطر کرده است. بعد اين همهسال به او گفتهاند مقصران اين حادثه مشخص شدهاند. چهارنفر مقصر؛ اما هر چهار نفر آزادانه زندگيشان را ميکنند. «هيچکس پاسخگو نيست. ١٩٠ميليون تومان ديه گرفتيم که بين وراث تقسيم شد. درحاليکه ديهها نفري ٢٧٠ميليون تومان بود. من شغلم طلاساز است و در اين مدت کلي بيماري گرفتهام. غم از دست دادن پسر و همسرم اعصابم را ضعيف کرده و دچار بيماريهاي جسمي مختلفي هم شدهام. ميگويند با قرار وثيقه مقصران آزادند. اما مگر جان ٤٨نفر آدم کم است که مقصرانش بايد آزاد باشند. تا آخر پيگير اين ماجرا هستم.»
بازار