نماد آخرین خبر
  1. برگزیده
جامعه و حوادث

هفت‌ خوان 3 ساله بلاتکلیفی برای قطاری که با سر نشینانش سوخت

منبع
روزنامه شهروند
بروزرسانی
هفت‌ خوان 3 ساله بلاتکلیفی برای قطاری که با سر نشینانش سوخت
روزنامه شهروند/ هنوز داغ هفت‌خوان را با خود دارند. داغي به سوزاني زبانه‌هاي سرکش آتشي که واگن‌ها ‏را سوزاند و خاکستر کرد. آنها تلخي حادثه قطار تبريز به مشهد را از ياد نبرده‌اند. همان‌هايي که عزيزان‌شان ‏را در آن برخورد مرگبار از دست دادند. آن‌طور که خودشان مي‌گويند آذربايجان هنوز هم عزادار آن ٤٨مسافري است که هيچ وقت به مقصد نرسيدند‎ ‎و کشته شدند. کشته که نه، بيشتر قربانيان آن اتفاق دلخراش ‏به طرز فجيعي در آتش سوختند. ‏ همان روزها که صداي اعتراض و شکايت‌ها از بروز آن حادثه خونين بلند بود و خانواده‌هاي ‏داغدار در راهروهاي پزشکي قانوني تبريز به دنبال نمونه ‏DNA‏ بودند تا شايد از اين طريق پيکرخاکستر شده ‏عزيزان‌شان را شناسايي کنند؛ وعده برخورد با مسببان، کليد واژه اصلي همه اظهارنظرها شد. قرار بود ‏عاملان بروز آن حادثه ريلي عجيب پس از شناسايي، معرفي و در مراجع قضائي محاکمه شوند. از استاندار و ‏فرماندار و نمايندگان مجلس گرفته تا مقامات بلندپايه دولتي و قضائي همه گفتند مقصران در هر لباس و ‏جايگاهي مجازات مي‌شوند. اما انتشار چند گزارش نصف و نيمه از سوي هيأت کارشناسي، آن هم با کلي ابهام ‏و پرسش تنها چيزي بود که از آن همه وعده، رنگ واقعيت به خود گرفت. ‏ ما سال‌هاست که در حوادثي از اين دست به اين وعده‌ها عادت کرده‌ايم. آن‌قدر گفتند و عمل نکردند که بي‏تفاوتي عادت‌مان شده است. فرقي هم ندارد که مسافران قطاري باشند که براي زيارت عازم مشهد بودند يا دانش‏آموزان و دانشجويان نخبه‌اي که براي برگزاري اردو سوار بر ارابه مرگ به سوي نيستي رهسپار شدند يا مثل ‏صدها شهروندي که در پرنده‌هاي آهني فرسوده و قديمي زنده روي زمين ‏فرود نيامدند. شايد هم ايراد از جنس اين حوادث است. خبرهايشان سريع مي‌آيد، مثل خود حادثه. همه جا ‏پر مي‌شود از خبر، عکس و فيلم. فضاي احساسي و واکنش‌هاي احساسي‌تر. اما پس از مدت کوتاهي همه ‏چيز فروکش مي‌کند و بعد کم‌کم در هياهوي روزمرگي به فراموشي سپرده مي‌شود، انگار نه انگار که اتفاقي ‏افتاده است. ‏ خيره به عکس «حسين»‏ اما براي آنها که عزيزان‌شان را جايي در بيابان‌هاي سمنان از دست دادند، هيچ چيز فراموش نشده است. با اينکه ‏نزديک سه‌ سال از آن روزها گذشته، اما هنوز هم صحبت از آن حادثه برايشان سخت است. تن‌شان يخ مي‌‏کند، صدا‌يشان مي‌لرزد و با بغضي درگلو اسم عزيزان‌شان را بر لب مي‌آورند. يکي از پسرش مي‌گويد که ‏جوان و ناکام از دنيا رفت، ديگري از دختر خردسالش که معصومانه در کوپه‌اي از آتش و آهن سوخت و ‏خاکستر شد و آن يکي از همسر جوانش. همه آنها براي مراسم و زيارت ايام ماه صفر عازم مشهد بودند. ‏همين هم صحبت‌هاي بازماندگان حادثه را سوزناک‌تر مي‌کند. آنجا که پدر حسين فاريابي با صدايي بغض‌آلود مي‌گويد: «پسرم براي زيارت آقا امام رضا(ع) مسافر مشهد بود، او زيارتش قبول شد، اما خيلي‌ها در اين ‏حادثه مردود شدند.» اين پدر سالخورده هنوز هم نمي‌تواند اسم «حسين» را بياورد و اشک از چشمانش ‏جاري نشود، هنوز هم به عکس پسرش خيره مي‌شود و ساعت‌ها با يک قاب عکس درد دل مي‌کند: «پسرم ‏تازه اول زندگي‌اش بود، ٢٠‌سال داشت، برايش آرزو داشتم، قرار بود به مشهد برود و جاي من زيارت کند، ‏کاش من هم کنارش بودم همانجا در همان کوپه‌اي که عکس خاکستر شده‌اش را به من نشان دادند.» ‏پيکر حسين خيلي دير شناسايي شد. ٩روز پس از حادثه بود که با آزمايش ‏DNA، پزشکي قانوني پيکر ‏حسين را تحويل خانواده‌اش داد:«نمي‌دانم چي در آن کفن بود، برادرم نگذاشت من نگاه کنم، آخر چطور به ‏اين راحتي با زندگي اين همه آدم بازي مي‌شود و هنوز هم هيچ‌کس مسئوليت آن را قبول نمي‌کند.» اين ‏پدر پس از مرگ پسرش دوبار به مشهد رفته و هر دوبار هم با ياد و خاطره حسين بوده است: «من که دستم به ‏جايي بند نيست، کسي هم که جواب درستي به ما نمي‌دهد، من هم شکايتم را پيش امام رضا(ع) بردم.» ‏ نه اينکه فقط دنبال خسارت باشند، اصلا همان روزهايي که موضوع بيمه مسافران و پرداخت ديه از سوي وزير ‏وقت راه و شهرسازي هم مطرح شد، نمکي شد بر زخم دل‌شان. اما در اين مدت خيلي از بازماندگان ديه ‏عزيزان‌شان را دريافت کرده‌اند، اما مشکل آنها پول نيست. داغداران هفت‌خوان فقط مي‌خواهند ‏مجازات عاملان حادثه را به چشم خود ببينند. آن‌طور که پدر حسين مي‌گويد در سفر رئيس قوه قضائيه به تبريز ‏بيشتر خانواده‌هاي کشته‌شدگان حادثه، حضور داشتند و در جلسه‌اي که برگزار شد، همين خواسته هم از ‏سوي خانواده‌ها مطرح شد: «من در آنجا گفتم براي همه ما برخورد با مقصران حادثه از همه چيز مهم‌تر ‏است، عزيزان ما ديگر زنده نمي‌شوند، اما بايد با مسببان حادثه برخورد جدي شود.»‏ پدر حسين مي‌گويد: «ما هر بار که به دادگاه تبريز مراجعه کرديم، به ما گفتند پرونده تهران است، بعد اعلام ‏کردند به سمنان رفته و درحال بررسي است. بعد از مدتي خبر دادند منتظر نظر کارشناس هستند. ‏الان سه‌سال است که به همين منوال گذشته و هنوز ما نمي‌دانيم چه افرادي اين بلا را سر ما آورده‌اند. ‏من پيرمرد، شب‌ها به جاي حسين به عکسش خيره مي‌شوم و ساعت‌ها با او حرف مي‌زنم.»‏ ‏٣‌سال تلخ آتش قطار، عرفان را از او گرفت و بعد هم همسرش را. حالا او مانده و تنهايي. فريبا موسوي مادر عرفان ‏سعادتي است. عرفان همراه دو دوست ديگرش مسافر قطار شماره ٤٨٠ بود. همان قطاري که در منطقه هفت‌‏خوان آتش گرفت. عرفان هم همراه ٤٧مسافر ديگر آن قطار سوخت و جان باخت. از آن صبح سياه پاييزي ‏روزها مي‌گذرد، اما مادر عرفان هم مثل خانواده ديگر جانباختگان آن حادثه داغش تازه است. انگار همين ‏ديروز بود که برايش خبر آوردند عرفان در آتش هفت‌خوان سوخته است: «بعد از آن حادثه زندگي ما از هم ‏پاشيد. چند هفته شوک بودم. نمي‌دانستم چه بلايي سرم آمده، هنوز کفن پسرم خشک نشده بود که همسرم ‏را هم از دست دادم. شوهرم از شدت غم و ناراحتي پشت فرمان ماشين سکته کرد.» مادر عرفان اين روزها در ‏خلوت تنهايي با خاطراتش زندگي مي‌کند. خنده‌هاي عرفان هنوز در اتاق مي‌پيچيد.«عرفان تيزهوش بود. دو ‏سال جهشي درس خواند. هنوز ١٨سالش تمام نشده بود.‌ سال دوم مهندسي برق را تمام کرد. او تنهايي ‏زياد سفر مي‌رفت. چند روز قبل از رفتنش به من گفت که همراه دوستانش براي ٢٨ صفر به مشهد مي‌‏رود.» عرفان با «علي» و «حسين» از بچگي دوست بودند. باهم مدرسه رفتند و بزرگ شدند، دست آخر هم هر سه‌نفرشان باهم سوختند و جان باختند. آنها در همان کوپه براي علي جشن تولد گرفتند: «چند روز بعد ‏از حادثه عده‌اي آمدند و عکس‌ها و کليپ‌هايي را که عرفان از همان کوپه قطار و جشن تولد دوستش براي من ‏فرستاده بود با خودشان بردند. دليلش را هم هيچ وقت نفهميدم.»‏ اين مادر داغدار که حال و روز خوبي نداشت، سکته شوهرش و بعد هم غم از دست دادن فرزندش حالش را بدتر ‏کرده است. يک ماهه همه زندگي‌اش زيرورو شد: «من زندگي خوبي داشتم، در کنار خانواده‌ام واقعا خوشبخت ‏بودم، اما اين حادثه تمام خوشبختي‌ام را از من گرفت و نابودم کرد. مدتي افسردگي شديدي داشتم.» همين ‏هم شد تا از روند پيگيري پرونده و اقدامات قضائي که درخصوص آن حادثه انجام شده، بي‌خبر بمانم: «بعد از ‏چند وقت به ما اطلاع دادند که ديه‌ها پرداخت شده. البته چون همسرم فوت کرده بود، بخشي از آن به ‏من رسيد و بقيه بين وراث تقسيم شد. اما پول چه اهميتي دارد، من زندگي‌ام را از دست دادم.» اين مادر ‏داغديده و تنها به «شهروند» مي‌گويد: «سه‌‌سال گذشته و هيچ دادگاهي برگزار نشده است. به تازگي ‏کيفرخواستي صادر شده و چهار متهم در اين پرونده مشخص شده است. ولي همه آنها آزادند و پرونده در همه اين سال‌ها بلاتکليف است. فکر کنم در سفري که رئيس قوه قضائيه به تبريز داشت قرار شد پرونده به دادگاه ارسال ‏شود. همه خانواده‌ها مي‌خواهند زودتر تکليف اين حادثه مشخص شود و مقصران مجازات شوند.»‏ مقصران را مجازات کنيد دل «علي عبد پروردگار» هنوز هم آرام نشده و نتوانسته مرگ رضاي کوچکش را باور کند؛ احساس مي‌کند ‏به حقش نرسيده و آن همه عذاب بي‌جواب مانده است. تنها خواسته‌اش مجازات مقصران اين حادثه تلخ و ‏دردناک است. «پسر ٦ساله‌ام را خدا بعد از ١٢‌سال به ما بخشيده بود. اما او را در عرض چند ثانيه از دست ‏دادم. شبي نيست که رضا به خوابم نيايد.» اين پدر ميانسال که در اين حادثه هم پسر و هم همسرش را از ‏دست داده در جريان روال پرونده است. پرونده‌اي که روند طولاني‌اش او را رنجيده‌خاطر کرده است. بعد اين ‏همه‌سال به او گفته‌اند مقصران اين حادثه مشخص شده‌اند. چهارنفر مقصر؛ اما هر چهار نفر آزادانه زندگي‌شان را ‏مي‌کنند. «هيچ‌کس پاسخگو نيست. ١٩٠‌ميليون تومان ديه گرفتيم که بين وراث تقسيم شد. درحالي‌که ديه‏ها نفري ٢٧٠‌ميليون تومان بود. من شغلم طلاساز است و در اين مدت کلي بيماري ‏گرفته‌ام. غم از دست دادن پسر و همسرم اعصابم را ضعيف کرده و دچار بيماري‌هاي جسمي مختلفي هم ‏شده‌ام. مي‌گويند با قرار وثيقه مقصران آزادند. اما مگر جان ٤٨نفر آدم کم است که مقصرانش بايد آزاد ‏باشند. تا آخر پيگير اين ماجرا هستم.»‏
ما را در کانال «آخرين خبر» دنبال کنيد