نماد آخرین خبر
  1. برگزیده
جامعه و حوادث

ماجرای دختری که قربانی کلاهبرداری مرد جوان شد

منبع
خراسان
بروزرسانی
ماجرای دختری که قربانی کلاهبرداری مرد جوان شد
خراسان/ آن قدر دلباخته عبدالناصر شده بودم که دوست پسر قبلي ام را فراموش کردم و قرار بود يکديگر را در دبي ملاقات کنيم اما قبل از اين ديدار فيلم هاي خصوصي زيادي را برايش فرستادم تا اين که روزي وحشت زده ... دختر 19 ساله اي که طلاها و پس اندازهايش را در پي يک ارتباط عاشقانه فضاي مجازي از دست داده، در حالي که تازه متوجه شده بود او سومين طعمه جوان شياد است، درباره سرگذشت خودش به کارشناس اجتماعي کلانتري گفت: پنج ساله بودم که پدر و مادرم از يکديگر جدا شدند و من هم مانند خيلي از کودکان ديگر فرزند طلاق نام گرفتم. پدرم به خاطر لجبازي و زجر دادن مادرم حضانت مرا به او نداد به همين دليل مجبور شدم دوران کودکي ام را در آغوش مادربزرگي سپري کنم که بسيار سختگير بود. پدرم به خريد و فروش زمين و منزل اشتغال داشت و تنها به خوش گذراني مي پرداخت. البته دليل اصلي طلاق مادرم نيز همين خوش گذراني ها و لذت جويي هاي بي حد و مرز پدرم بود. از سوي ديگر، مادرم نيز براي آن که پدرم را از نظر روحي آزار بدهد، در مدت کوتاهي بعد از طلاق، با مردي ازدواج کرد که همسر و فرزند داشت. از طرف ديگر، پدرم نه تنها پول زيادي را به خاطر نگهداري من خرج مي کرد تا مادربزرگم بهانه جويي نکند بلکه همه خواسته هاي مرا نيز برآورده مي کرد تا بهانه مادرم را نگيرم. خلاصه، زندگي با اين شرايط در حالي ادامه داشت که من در سن نوجواني از سخت گيري هاي مادربزرگم خسته شده بودم. او حتي رفت و آمدهايم را زير نظر داشت و نمي گذاشت با دوستانم بيرون بروم. در همين روزها با دختري به نام «نوشين» آشنا شدم. او که دختري جذاب، زيباچهره و بسيار خوش بيان بود مرا شيفته خودش کرد، به طوري که هر روز کنار ديوار دبيرستان منتظرم مي ماند تا با يکديگر مسير خانه را طي کنيم. از آن روز به بعد با اعتماد به نفسي که از نوشين آموخته بودم، مقابل مادربزرگم ايستادم و رفتارهايم به کلي تغيير کرد. ديگر به همراه نوشين به تفريح و خريد يا باشگاه ورزشي مي رفتم به همين دليل همواره مشاجره و درگيري بين من و مادربزرگم رخ مي داد ولي سرنوشت من ونوشين به هم گره خورده بود چرا که او نيز خانواده خوبي نداشت و شرايط زندگي اش همانند من به بدبختي و تلخکامي مي رسيد. ديگر به دختري آزاد تبديل شده بودم و در پارتي هاي شبانه شرکت مي کردم. ارتباط با جنس مخالف برايم عادي بود و با پسرهاي زيادي ارتباط داشتم تا اين که روزي وقتي به همراه نوشين به يک کافي شاپ دعوت شده بوديم، با «مازيار» آشنا شدم. اين آشنايي خيلي زود به يک ارتباط عاشقانه انجاميد. تا جايي که تصميم به ازدواج گرفتيم. در همين مدت کوتاه خيلي به مازيار وابسته شدم. پدرم نيز فقط به کارت بانکي ام پول مي ريخت تا سراغ مادرم نروم. من هم بخشي از اين پول را صرف خريد شارژ مي کردم تا در فضاي مجازي با دوستانم چت کنم. خلاصه، روزها به همين ترتيب سپري مي شد تا اين که يک شب زماني که در شبکه اجتماعي اينستاگرام سير مي کردم، فردي به «پي وي» من آمد و خودش را فرزند يکي از مربيان ورزشي معرفي کرد. من هم که در همان رشته ورزشي فعاليت مي کردم، از اين موضوع خوشحال شدم و پاسخش را دادم. او که خود را «عبدالناصر» معرفي مي کرد و مدعي بود جواني ثروتمند است و در دبي زندگي مي کند، تسلط کاملي به زبان انگليسي داشت. عبدالناصر نرم افزاري را برايم فرستاد تا نوشته‌هايش را برايم به فارسي تبديل کند. بالاخره، اين ارتباط مجازي به وابستگي عاطفي کشيد تا جايي که مازيار را فراموش کردم. عبدالناصر که مدعي بود از روي تصوير پروفايل عاشقم شده است آن قدر از زيبايي هاي من تعريف و تمجيد مي کرد که قرار گذاشتيم يکديگر را در دبي ملاقات کنيم اما همين محبت‌ها و تعريف و تمجيدهاي ظاهري موجب شد من تصاوير و فيلم‌هاي خصوصي خاصي را در خلوت يا مهماني هاي شبانه از خودم تهيه کنم و براي او بفرستم. مدتي بعد او يکي از همين تصاوير نامناسب را برايم ارسال کرد و با تهديد به انتشار آن ها از من خواست پنج ميليون تومان به حسابش واريز کنم. از ترس آبرويم طلاهايم را فروختم و به او دادم. اما دو ماه بعد باز هم درخواست دو ميليون تومان ديگر کرد. ديگر چاره اي نداشتم جز آن که دست به دامان قانون شوم. خلاصه، با پيگيري هاي پليس، اين فرد شياد که دستگير شد و من تازه فهميدم که سومين قرباني اخاذي و کلاهبرداري هاي او هستم و...

دانلود اپلیکیشن آخرین خبر