نماد آخرین خبر
  1. برگزیده
جامعه و حوادث

همسرکشی با چاقو؛ چشم امید عروس به بخشش مادرشوهر

منبع
جام جم
بروزرسانی
همسرکشی با چاقو؛ چشم امید عروس به بخشش مادرشوهر

جام جم/ شيوا متهم است که در جريان دعوا با شوهر جوانش ناخواسته عصباني شده و با کارد آشپزخانه ضربه‌اي سمت او پرت کرده، او را کشته و اکنون بايد در انتظار محاکمه و مجازات باشد.

چشم به بخشش مادرشوهرش دوخته است، اما نمي‌داند سرنوشتش چه مي‌شود. در «پشت صحنه يک جنايت» اين هفته با اين زن که به اتهام شوهرکشي بازداشت شده گفت‌و‌گو کرديم که مي‌خوانيد. براساس اوراق پرونده، شامگاه هفدهم شهريور امسال ساکنان ساختماني حوالي خيابان مجيديه صداي کمک‌خواهي زني 28 ساله را شنيدند که فرياد مي‌زد شوهرم را اشتباهي با چاقو زدم، کمکم کنيد. همسايه‌ها شوهر زخمي‌اش را به بيمارستان بردند، اما او به‌دليل شدت خونريزي فوت کرد. حالا او به اتهام شوهرکشي در بازداشت به‌سر مي‌برد و در برابر مجازات قصاص قرار گرفته است.
کاش چاقو دستم نبود

شيوا روي صندلي کنار مامور بدرقه نشسته است. چشمانش را از آدم‌هايي که در سالن دادسرا در رفت و آمد هستند مي‌دزديد. چادر را روي دستبندش مي‌کشد تا کسي نفهمد او متهم است. زير لب مي‌گفت نمي‌خواستم شوهرم را بکشم. نمي‌خواستم قاتل شوم. اي کاش زمان به عقب بازمي‌گشت و الان اينجا نبودم. قبل انتقال او به زندان گفت‌و‌گويي با زن جوان داشتيم که در ادامه مي‌خوانيد.

با شوهرت اختلاف داشتي؟
چندسال پيش وقتي در مغازه‌اي کار مي‌کرد، در رفت و آمد به آنجا با وي آشنا شده و ازدواج کردم، اما پسري داشت که فرزندخوانده‌اش بود. او و همسر اولش بچه‌دار نمي‌شدند و اين بچه را از پرورشگاه آورده بودند. مي‌خواست او را براي هميشه نزد خودش بياورد. من مخالف بودم و مي‌خواستم نزد مادرخوانده‌اش بماند، اما همسرم قبول نمي‌کرد و مي‌خواست بچه پيش خودش باشد.
خودت هم پيش از اين ازدواج کرده بودي؟

در ميان دختران فاميل، تنها دختري بودم که ازدواج نکرده و مدام از اطرافيان و اقوام سرکوفت و زخم زبان مي‌شنيدم. شرايط روحي بدي داشتم و براي خلاصي از اين موضوع با مردي که به من ابراز علاقه‌مندي کرد و 22 سال ازمن بزرگ‌تر بود ازدواج کردم. فکر مي‌کردم خوشبخت شوم که نشد و بعد از يک‌سال جدا شديم. شرايط زندگي و روحي‌ام خوب نبود و همين باعث شد در مدت زمان کوتاهي که از طلاقم گذشته بود با مقتول آشنا شده و ازدواج کنم.
رفتارت با پسر‌خوانده شوهرت چطور بود‌؟
پسرکوچولو خيلي شيطان و بازيگوش بود، اما به‌خاطر شوهرم با او کنار مي‌آمدم. خودم فرزند نداشتم که تجربه و احساس مادري را لمس کرده باشم. همين باعث شده بود که از شوهرم بخواهم آن پسر نزد ما نيايد، اما شوهرم مي‌گفت زن سابقش روحيه درستي ندارد و موافق نبود بچه نزد آن زن بماند.
از شب قتل بگو!
آن شب همه چيز عادي بود. در آشپزخانه نشسته بودم و مشغول کار بودم، شوهرم آمد و دوباره گفت مي‌خواهم پسرم را به اين خانه بياورم. سر اين حرف دعوايمان شد و سيلي محکمي به صورتم زد که من هم عصباني شدم و نفهميدم در يک لحظه کارد آشپزخانه که دستم بود را چطور سمتش پرت کردم که به او اصابت کرد و زخمي شد. او کف آشپزخانه افتاد. شوکه شده و پاهايم قدرت حرکت نداشت. همسايه‌ها را خبر کردم، آمدند و با اورژانس او را به بيمارستان برديم که فوت شد.
چرا فرار نکردي؟
شوهرم را دوست داشتم و ناخواسته او را کشتم. عذاب وجدان داشتم و نمي‌توانستم به همان حال رهايش کنم.
 دلت براي چه کسي تنگ شده؟
خانواده‌ام. وقتي آنها شنيدند که شوهرم مرده و قاتل او شده‌ام خيلي ناراحت شدند و باورشان نمي‌شود. اي کاش به حرف‌هاي خانواده‌ام گوش مي‌دادم و بعد از جدايي، دوباره ازدواج نمي‌کردم.
فکر مي‌کني قصاص شوي‌؟
فقط اميدوارم مادرشوهرم مرا ببخشد و بداند که من قصد نداشتم او را داغدار پسرش کنم.
حرف آخر؟
 پشيمانم.

به پيج اينستاگرامي «آخرين خبر» بپيونديد
instagram.com/akharinkhabar

اخبار بیشتر درباره

اخبار بیشتر درباره