برای مشاهده نسخه قدیمی وب سایت کلیک کنید
logo

دختر فراری در چنگ مزاحمان خیابانی!

منبع
خراسان
بروزرسانی
دختر فراری در چنگ مزاحمان خیابانی!

خراسان/ در شرايط روحي نامناسبي از خانه بيرون زده بودم که چند جوان برايم ايجاد مزاحمت کردند. در همين حال نوجوان ديگري به حمايت از من با آن مزاحمان خياباني درگير شد و مرا از چنگ آن ها رها کرد اما هنوز مشغول گفت و گو با آن نوجوان بودم که ناگهان پدرم از راه رسيد و ...

دختر 16 ساله با بيان اين ماجرا به کارشناس اجتماعي کلانتري گفت: پدر و مادرم هيچ تفاهم اخلاقي با هم نداشتند و همواره با هم درگير مي شدند تا اين که بالاخره چند سال قبل آستانه تحملشان لبريز شد و از يکديگر جدا شدند.

پدرم در حالي سرپرستي من و برادر کوچکم را به عهده گرفت که هيچ مسئوليتي را در برابر ما احساس نمي کرد. او مردي جدي و عصباني بود که هيچ محبتي نسبت به من و برادرم نداشت و با آن که خاطره خوشي از پدرم در ذهن نداشتيم اما مجبور بوديم در پناه او زندگي کنيم. پدرم که شغل آزاد داشت همواره ديروقت به خانه مي آمد و توجهي به ما نمي کرد تا اين که تصميم به ازدواج با زني مطلقه گرفت که دخترش سه سال از من بزرگ تر بود. بعد از ازدواج پدرم زندگي براي من و برادر کوچک ترم سخت تر شد چرا که او بيشتر به دختر همسر جديدش توجه مي کرد و به خاطر اختلافي که با مادرم داشت مدام به ما سرکوفت مي زد و سرزنشمان مي کرد.

در اين اوضاع نابسامان و آشفته شرايط روحي بسيار بدي پيدا کرده بودم تا اين که تصميم گرفتم مخفيانه به خانه عمه ام بروم. به همين دليل در فرصتي مناسب در شرايطي از خانه بيرون آمدم که حال مناسبي نداشتم. با اين همه هنوز به منزل عمه ام نرسيده بودم که تصميم ديگري گرفتم. چند ساعت در کوچه و خيابان ها پرسه زدم و سپس با يکي از همکلاسي هايم تماس گرفتم. وقتي در حال گفت وگو و احوال پرسي متوجه شدم پدر و مادرش  در خانه نيستند، قصه دروغي را سر هم کردم و به او گفتم با هماهنگي پدرم قصد دارم شب را در کنار او باشم. زماني که «آيلين» قبول کرد خيلي زود خودم را به خانه آن ها رساندم و با خوردن چند قرص آرام‌بخش به خواب عميقي فرو رفتم. هنگامي که چشمانم را گشودم صبح شده بود و دوستم با نگراني جوياي حالم بود ولي من جواب سربالا به او مي دادم.

بعد از صرف صبحانه منزل دوستم را ترک کردم اما همچنان در خيابان سرگردان بودم. ناگهان چند جوان بيکار به سمت من آمدند و با متلک گويي برايم مزاحمت ايجاد کردند. در اين هنگام با سر و صداي من، نوجواني که در آن نزديکي بود به کمکم آمد و با اين ادعا که خواهرش هستم با آن جوانان مزاحم درگير شد و کاري کرد که دست از سرم برداشتند.

بعد از اين ماجرا آن نوجوان با من صحبت کرد و سوالاتي درباره اين که اين جا چه مي کنم و نامم چيست از من پرسيد. در همين لحظه پدرم که از شب گذشته نگرانم شده بود و ماجراي گم شدنم را به پليس اطلاع داده بود، ناگهان وارد همان کوچه شد. او وقتي مرا در کنار آن پسر نوجوان ديد بلافاصله با پليس تماس گرفت و با حالتي خشونت آميز ما را تحويل ماموران کلانتري داد.

هنوز سخنان «آتنا» به پايان نرسيده بود که مادرش خود را به کلانتري رساند و با همسر سابقش به درگيري لفظي پرداخت. طولي نکشيد که اعضاي اين خانواده با صدور دستوري از سوي سرهنگ علي عبدي (رئيس کلانتري ) به دايره مددکاري اجتماعي معرفي شدند.

در نهايت اين ماجرا با انجام مشاوره هاي روان شناختي در حالي به پايان رسيد که «آتنا» براي مدتي نزد مادرش رفت و پدر او نيز زماني که حقيقت دخالت آن نوجوان در حادثه مزاحمان خياباني را فهميد، از شکايت خود صرف نظر کرد و ...


به پيج اينستاگرامي «آخرين خبر» بپيونديد
instagram.com/akharinkhabar