شوهر بدبین همسرش را به دادگاه کشاند
ايران/ مرد جوان گوشهاي از راهروي دادگاه خانواده کنار دختري زيبا نشسته و مدام زير لب با خودش حرف ميزد. هر دو خيلي کم سن و سال بودند اما از سر و وضعشان معلوم بود وضع مالي خوبي دارند. گاهي هم زيرچشمي نگاهي خشمگين به دختر جوان که همسرش بود ميانداخت و انگار او را به خاطر گناهي که مرتکب شده بود مؤاخذه ميکرد اما به نظر ميرسيد براي زن جوان اين رفتار شوهرش عادي بود و چندان توجهي نداشت و منتظر بود تا منشي شعبه آنها را صدا کند و هر چه زودتر به پرونده طلاقشان رسيدگي شود.
دقايقي بعد نوبت آنها فرا رسيد و هر دو وارد شعبه دادگاه شدند. قاضي ميانسال و با تجربه در حال مطالعه پرونده بود، بعد رو به مرد جوان کرد و گفت: من پرونده شما را نگاه کردم بر چه اساسي به همسرت اتهام خيانت زدهاي؟ ميداني اگر مدرک مستند و معتبري براي اثبات اين اتهام نداشته باشي مرتکب جرم شده اي؟
مهران من من کنان گفت: آقاي قاضي من از همسرم چيزي نديدهام اما رفتارش و توجه ديگران به او، نشان ميدهد که به من خيانت ميکند.
قاضي که از حرفهاي اين مرد تعجب کرده بود از همسرش سحر خواست تا بيشتر برايش توضيح دهد.
سحر گفت: جناب قاضي ازدواج ما کاملاً سنتي بود، من هيچ شناختي از مهران نداشتم و الان حدود ۷ ماه است که زير يک سقف زندگي ميکنيم اما تمام اين مدت زندگي را برايم جهنم کرده است مدام به من تهمت ميزند که تو با کسي ارتباط پنهاني داري و به من خيانت مي کني. من جرأت ندارم تنها از خانه خودمان که نزديک خانه پدرم است به آنجا بروم به من ميگويد همه تو را نگاه ميکنند.
سحر ادامه داد و گفت: جناب قاضي شوهرم بيمار است مگر من چقدر تحمل و صبر دارم، همسر مدام به من تهمت خيانت ميزند من واقعاً خسته شدم همش مرا تهديد ميکند، حق ندارم تنها جايي بروم. تلفن همراهم را گرفته و اجازه نميدهد براي خودم خريد کنم.
مهران پس از اين صحبتها گفت: من تو را دوست دارم اگر ميگويم تنها بيرون نرو بهخاطر اين است که مبادا کسي به تو حرفي بزند وگرنه من به تو اعتماد دارم اما تو تنها نبايد جايي بروي من دوست ندارم تو موبايل داشته باشي هر چي مي خواهي خودم برايت تهيه مي کنم .
قاضي گفت: پسرم اين حرفهاي تو منطقي نيست تو بايد اين فکر اشتباه خود را تغيير بدهي...
سحر گفت: جناب قاضي من ديگر نميتوانم تحمل کنم انگار زنداني و اسير هستم فقط طلاق مي خواهم چون خودم هم دارم بيمار ميشوم. مهران به من اعتماد ندارد و مدام به من تهمت خيانت ميزند.
خانواده مهران ميدانستند پسرشان بدبين و بد گمان است ،اين رفتارها را در اوايل عقد هم داشت اما من توجه نکردم، اول فکر مي کردم اين رفتارها بهخاطر دوست داشتن زيادي او است اما بعد از عروسي که ديدم حتي اجازه خريد يک نان را هم به من نميدهد، اجازه نميدهد من خانه پدر و مادرم بروم حتي من يک گوشي موبايل ندارم و... متوجه شدم او بيمار و بدبين است و من با فرد بدبين نميتوانم زندگي کنم.قاضي پس از شنيدن صحبتهاي طرفين از آنها خواست ۲ ماه پيش مشاوره بروند و پس از آن اگر مشکل شان حل نشد آن وقت حکم طلاق را صادر کند.