خبر ورزشي/ سال ۹۸سال پرحادثهاي بود. آنقدر پرحادثه که حتي بيتفاوتترين افراد را هم وادار به واکنش و موضعگيري در قبال مشکلات ميکرد.
سال ۹۸ همه چيز داشت. از سيل و زلزله تا حادثه هواپيما و بيماري واگيردار جمعي. وقتي حتي يکي از اين حوادث در گوشهاي از عالم رخ ميدهد، ورزشکاران و قهرمانان ملي احساس وظيفه ميکنند و پيشاپيش ساير مردم و صنوف به کمک هموطناني ميروند که در روزهاي خوش مشوق ايشان بودهاند. سال ۹۸ حادثه ورزشي هم البته کم نداشت...
سيل غارتگر اومد...
هنوز گرم ديد و بازديد عيد بوديم که مهمان ناخوانده آمد. شمال و جنوب هم نميشناخت. شهري و روستايي نفهميد. همانطور که تفاوتي بين مزرعه و بيمارستان و مسجد و مدرسه قائل نبود.
فروردين ۹۸ با سيل شروع کرديم. در گلستان و خوزستان و لرستان و بسياري هموطنان خانه و مزرعه و دام (بخوانيد همه سرمايه زندگي) خود را در چشم برهم زدني از دست دادند. حجم خرابيها و وسعت فاجعه به حدي بود که نميشد تنها به اميد دولت نشست، پس قهرمانان آستين بالا زدند به دل حادثه.
در آققلا و گميشان و بندر گز و هم گلستان سردار آزمون بود و اين بار به جاي بنز و پورش گالشهايش به چشم ميآمد. جاي ساعت گرانقيمت بيل و کلنگ دست داشت و پيشاپيش بقيه مشغول امدادرساني بود. عادل فردوسيپور هم بيسر و صدا گوشهاي مشغول، همينطور که عليرضا بيرانوند سوار کاميون وسايل خانگي به لرستان ميبرد. آنها هم که خود نبودند، کمک مالي فرستادند. حتي قهرمانان بازنشسته ساکن آمريکا که کمکهايشان ميرسيد و يکي مثل علي کريمي که هميشه هم پول ميدهد و هم خود جلو ميافتد.
معرفت و مردانگي گوششکستهها هم تا بلوچستان رسيد. رسول خادم و کميل قاسمي و حسن رحيمي با صورت پوشيده رفتند و ساختند. همانها که بعد از حمله کرونا و فقر ماسک و دستکش به محلات فقيرنشين تهران هم سرزدند يا مثل محمد نادري سر چهارراه ايستاده و کمکهايشان را خود به دست مردم دادند؛ و به مصداق مثل معروف؛ زمستان رفت و روسياهي به ذغال ماند. مصيبتهاي سال ۹۸ البته که هنوز داغدار بسيار دارد، اما آنهايي که قدر فرصت را دانستند و دين خود را ادا کردند، بردند و نمره قبولي گرفتند و خماري به تن منفعتطلبان سودجو ماند. به افتخار همه مردان و زنان دلاوري که راست ايستادند و پشتوانه مردم سيل و زلزله و کرونا زده شدند، تاريخ خبردار خواهد ايستاد.
اين دقيقاً فازش چي بود؟
همين اول رخصت... از محمد بنا و تمام گوششکستهها و مردان مرد بابت استفاده از اين اصطلاح عاميانه که ميدانيم در شأن مردمان باشخصيت نيست، چه رسد به قهرمان ملي. اما قطعاً خود کشتيگيران به ما حق ميدهند که چنين سؤال بپرسيم، چون در طول تاريخ بشري نمونه کاري که بهروز هدايت در مسابقات قهرماني آسيا کرد وجود نداشت.
در مسابقات انتخابي برنده شد، اما تست دوپينگ نداد. «بنا» بر سر دوراهي قرار گرفت. اگر او را به هند نميبرد دوره راه ميافتاد و گوش فلک را از حقکشي پر ميکرد؛ «وامصيبتا که در سال المپيک حق من مظلوم را خوردند و...» چه قصهها و وصلهها که به بنا و نفري که انتخاب ميشد نميچسباندند! بنا دل را به دريا زد و او را برد. در دنياي کشتي که حتي يک امتياز و رتبه دهمي در يک وزن براي قهرماني يک تيم و بالا رفتن پرچم يک کشور مهم و سرنوشتساز است، جناب هدايت تا نيمه نهايي آمد و حريف را ۷ بر صفر برد و گذاشت تا ۶ ثانيه به آخر وقت برسد، ناگهان روي تشک نشست!
نه دليلي داشت و نه نشانه مصدوميت، داور و حريف و مربيان و تماشاگران هم مثل بينندگان تلويزيوني هاج و واج مانده بودند که چي شد! ياد مرحوم فنيزاده در نقش مشقاسم افتاديم؛ «پنداري مار زد!» اجازه نداد پزشک مسابقه او را معاينه کند، داور سوت زد و دست حريف بالا رفت و آقا مثل پهلوان پايين آمد! نه زخمي و نه لنگ زدني! و بعد در مسابقه بعدي هم روي تشک نرفت تا به جاي طلا و ۲۵ امتياز ديسکاليفه شود و محروم! فردايش خبر آمد که از نفرات مدالآور تست دوپينگ ميگيرند، باز عدهاي گفتند قضاوت زودهنگام نکنيم و سرانجام ماه بعد جواب نمونههاي اردو آمد و بالاخره معما حل شد. بهروز هدايت که دوپينگي بود و طبق قانون محروم ميشود، ولي سؤالات هنوز باقي است. لطمهاي که به آبروي ايران زد چه ميشود؟ اگر آن ۹ نفر باقي رشادت نميکردند، قهرماني ايران که از دست ميرفت چه ميشد؟! و از همه مهمتر حق آن جواناني که در اين وزن پشت خط ماندند تا اين تحفه به سفر توريستي برود چه ميشود؟ اصلاً چرا ۷ امتياز گرفت؟ براي اينکه بين بچه محلها پز بدهد که «ديديد اگر ميخواستم قهرمان بودم؟!» يقه او را چه مسئولي ميگيرد؟!
# دختر- آبي
حتي اگر ورزشي هم نباشيد با اين ماجرا آشنايي داريد. قضيهاي که جهاني شد و پاي دولتمردان کشورهاي متخاصم را هم وسط کشيد. ماجراي دختري که عاشق فوتبال بود و خودسوزي کرد تا سيل شايعات راه بيفتد. عدهاي گفتند، چون اجازه ندادند فوتبال ببيند و در ورزشگاه دستگير شده بود، دادگاه برايش حکم بريد و او تحمل نداشت و خود را جلو دادگاه آتش زد. اين عده هشتگ دختر آبي راه انداختند و حتي تيمها و فوتباليستهايي مثل وريا غفوري هم از او حمايت کردند. در مقابل عدهاي هم کل ماجرا را يک دروغ و به حرف پدر «سحر» استناد کردند که بابت مسئله ديگري دستگير شده و، چون تعادل رواني نداشته خودسوزي کرده است. اين ۲ برداشت آنقدر از هم فاصله داشتند که باعث درگيري لفظي و رسانهاي دو طرف ماجرا در فضاي عمومي و مجازي جامعه شوند.
الکلاسيکو اصفهان
پرسپوليس و سپاهان در صدر جدول رقيب اصلي هم هستند. سرخها در بهار هم ليگ را بردند و هم جام حذفي و بازي رفت را در آزادي سپاهان ۲ بر صفر برد. حالا همه چيز به بازي برگشت کشيده و با انتشار کرونا حکم به بازي بدون تماشاگر است. حکمي که اصفهانيها توطئهاش ميخوانند و جلو هتل سپاهان جمع شدهاند تا تيمشان بازي نکند.
پرسپوليس ۱۶:۱۵ درون زمين نقش جهان بود و داوران و مجريان بازي همه بودند، اما ميزبان نبود! بعد از نيم ساعت صف بستند و داور طبق قانون نيم ساعت دوم را هم لحاظ کرد، بعد از ۱۰ دقيقه اتوبوس سپاهان رسيد و زردها به رختکن رفتند، اما ۱۷:۱۵ شد ۱۷:۲۵ و باز کسي بالا نيامد! داور سوت پايان مسابقه را زد و پرسپوليسيها سوار اتوبوس شدند و رفتند تا سپاهان از رختکن بيرون آمده و در ورزشگاه خالي تمرين کند!
اگر فکر ميکنيد داريد داستان طنز و تخيلي ميخوانيد در اشتباه هستيد! خودتان را آماده کنيد تا مهمترين بخش داستان را در انتها بشنويد. حکم ۳ بر صفر فدراسيون صادر شد و اصفهانيها در نظرسنجي آن را عادلانه دانستند و مديران ارشد سپاهان اعتراضي نداشتند اما... يکي، دو نفر گفتند به کميته استيناف شکايت ميکنند! و البته مدير سپاهان عوض شد تا فعلاً لااقل ماجراي استقلال و آبروريزي بينالمللي دادگاه CAS تکرار نشود!
حوادث خبرساز سال 98؛ از الکلاسيرکو تا افسانه 3 خواهر
مديريت دورهمي!
اگر فکر ميکنيد آنچه در بازي برگشت پرسپوليس و سپاهان (ملقب به شهرآورد ايران) رخ داد يک استثنا و حادثهاي برنامهريزي شده براي بدنامي مديران فوتبال ما بوده سخت در اشتباهيد، يا لااقل فدراسيون تاج و همکارانش را خوب نميشناسيد!
در ايران در هر شهر، هر رشته ورزشي را يک جور بازي ميکنند و خوبي ما اين است که کاملاً مستقل از هم و قوانين بينالمللي عمل ميکنيم! مثلاً واليبال، در گنبد با مشهد فرق دارد و حرکتي که در اروميه خطاست، در اصفهان پوئن دوبل دارد! يا مثلاً شطرنج جايي هست که وزير مهمان بايد قبل از بازي از صفحه کنار گذاشته شود!
لطفاً نخنديد، اين سناريو يک فيلم کمدي پرفروش نيست!
اين گزارشي از سطح و کيفيت مديريت کلان ورزش ماست! نمونه لازم داريد؟ فينال جام حذفي که در تمام دنيا قديميترين و مهمترين جام فوتبال است و محلي براي خودنمايي تيمها و استعدادهاي سطوح پايينتر برابر بزرگان. فينال جام حذفي ما با ۴ ساعت تأخير انجام شد، آن هم بعد از اعلام کنسل بازي و خالي شدن ورزشگاه و سپس برگرداندن مردم! آن هم ساعت ۱۰ شب! لابد توقع داريد مثل همه جاي دنيا بلافاصله بعد از چنين آبروريزي که در سراسر دنيا هم مستقيم مشغول تماشايش بودند، با عوامل و مسببان اين قضيه برخورد شده باشد! نه فقط «هيچ عزيز دلي» برکنار يا توبيخ نشد بلکه مديران سازمان ليگ از رسانهها و صدا و سيما هم شکايت کردند!
خداحافظي ميزباني
بعضيوقتها يک اتفاق تلخ آنقدر تکراري ميشود که نسبت به آن بيتفاوت ميشويم. درست مثل رفتار مکانسيم دفاعي بدن در قبال زخم و درد که بعد از مدتي ديگر آن را حس نميکنيم. همان چند سال پيش که عربستان کاملاً آشکار از نفوذش استفاده و اعلام کرد با ايرانيها در ايران و عربستان روبهرو نميشود، مشخص بود که اگر در برابر اين قدم پيشروي ما هم قدمي جلو نگذاريم بعداً آنها چند قدم ديگر جلو ميآيند و آخر اين ماجرا هم معلوم است، عقب عقب رفتن تا مرحله پرت شدن از پرتگاه و حذف کامل فوتبال ايران. اتفاقي که بعد از حادثه هواپيما افتاد و AFC حق ميزباني را از ايران گرفت همزمان اتحاديه جهاني کشتي ميزباني جام جهاني را در ايران لغو و مسابقه را به کل از تقويم خارج کرد تا راهي براي بعد هم نگذارد. واکنش مديران ما، اما چه بود؟ هيچ! مشتي شعار مقابل دوربين و بعد چمدان بستن و لذت بردن از سفر خارجي و مزاياي «دلاري» آن!
طلاي دردناک
در المپيک، چون تمام کشورها متقاضي حضور در اين گردهمايي بزرگ و ويترين بيقيمت جهاني در هر ۴ سال يک بار هستند، رشتهها سهميهبندي است و به جز ميزبان ساير کشورها و قهرمانان بايد سهميه را کسب کنند. ورزش ما در المپيک هميشه چشم به مدالهاي کشتي، وزنهبرداري و رشتههاي رزمي داشته و سال ۹۸ وقتي در مسابقات جهاني اين رشتهها نتوانستيم سهميه المپيک بگيريم، کار برخي اوزان به مسابقات قارهاي و سهميهاي کشيد. در ۶ ماه دوم اين رشتهها درگير سفر و تمرين و اردو و مسابقه شدند و درست در بدترين شرايط ويروس کرونا هم آمد تا پروازها لغو و قرنطينهها فعال شوند. در اين گير و دار که بسياري اميدهاي بزرگ و قهرمانان نامدار ما پشت خط ماندند حميده عباسعلي يک حماسه خلق کرد. او پس از چند مسابقه فشرده سرانجام به راند آخر رسيد و در سنگينترين ميدان فيناليست شد تا به يک قدمي سهميه برسد تا چند ثانيه به آخر مسابقه هم برنده و جلو بود که پايش شکست، آنقدر که ايستادن هم دردناک بود و با همان وضع مسابقه را تمام و يک راست با آمبولانس به بيمارستان و اتاق عمل رفت حالا ما از يکسو بابت طلا و سهميه اين قهرمان کاراته خوشحاليم و از سوي ديگر در فاصله ۵ ماه تا المپيک نگران بهبود و رسيدنش به تاتامي.
*در کنار عباسعلي چند قهرمان ديگر هم موفق به کسب سهميه شدند. از تيراندازي و شمشيربازي تا تکواندو و بوکس. خدا قوت به همه و به اميد مدال توکيو.
افسانه ۳ خواهر
تقريباً کسي نيست که خواهران منصوريان را نشناسد. خانوادهاي که از پايينترين سطح امکانات و سختترين زندگي- بدون پدر و سرپناه و برادر- خود را ساخته و تا بالاترين قلههاي افتخار رسيدند. از زندگي اين خواهران فيلم ساخته شد و به دهها برنامه تلويزيوني دعوت شدند و...
سال ۹۸، اما براي اين ۳ خواهر لژيونر و قهرمان «ووشو» اتفاقي عجيب و غريب افتاد. شهربانو، الهه و سهيلا که هر ۳ قهرمان جهان و صاحب سهميه وزن خود در تيم ملي هستند، در مسابقات انتخابي قهرماني جهان هم بيرقيب اول شدند، اما ناگهان مسئولان فدراسيون در تصميمي عجيب خيلي علني به آنها گفتند: «نميشود هر ۳ سهميه ايران به يک خانواده و سه خواهر برسد!» آنها براي سهيلا و مريم هاشمي مسابقه مجدد گذاشتند و اين چرخه آن قدر تکرار شد تا بالاخره هاشمي ببرد و راهي مسابقات جهاني شود!
ووشو ايران با اقتدار و کسب تمام طلاهاي ممکن در روسيه ۲۰۱۹ قهرمان جهان شد تا روي اين فاجعه را موفقيت بپوشاند، اما حتي اگر کسي نپرسد و پيگير هم نباشد باز مگر ميشود اين ناعدالتي را هضم کرد؟
درس بزرگمرد کوچک
خيليها نميدانستند مسابقات جهاني کشتي در رده سني نوجوانان شروع شده و ايران هم به روال هميشه با تيم کامل از جمله مدعيان است. آيندهسازان ورزش اول کشور در سکوت کامل خبري و تنها با بدرقه خانواده و دوستان و بچه محلهايشان راهي مسابقات شده بودند و تا آن روز فقط همين دوستداران کشتي پيگير مسابقات و نتايج بودند، اما با آن اتفاق ناگهان همه نورافکنها روي تشک کشتي زوم کرد. همه افتادند دنبال صاحب اسم آن حرکت و وقتي رسانهها ماجرا را توضيح دادند، آن وقت دليلي شد تا در سختترين روزها و شرايط غيرت مليمان ارضا شود. لبخند از سر غرور هر ايراني، اما از کجا آمد؟
فيلمي از يک مسابقه کشتي در چند ثانيه گلچين شده و در فضاي مجازي با سرعت مافوق نور در حال انتشار بود تا قبل از ظهر و در چند ساعت همه ۸۰ ميليون ايراني لااقل يک بار آن را ديده بودند و از ظهر به بعد در همه رسانهها صحبت از رحمان عموزاد خليلي بود.
نوجوان ۱۶ ساله مازندراني در وزن ۵۷ کيلوگرم وقتي روي تشک مقابل حريف آمريکايي قرار گرفت، به رسم ادب و جوانمردي و البته مطابق قانون همه رشتههاي ورزشي دستش را به سمت حريف آمريکايي دراز کرد، اما او با حرکتي بيادبانه دست قهرمان ايراني را پس زد!
اتفاقي که اگر يک کشتي ديگر- غير از روس و آمريکا و آذربايجان که در اتحاديه جهاني نفوذ و قدرت دارند- رقم زده بود بيبرو برگرد و در همان لحظه داور، مسابقه را شروع نميکرد و قبل از پايين رفتن کشتيگير او را ديسکاليفه و از جدول حذف ميکردند و کشورش هم جريمه مالي ميشد، اما چون طرف يانکي بود، آب از آب تکان نخورد و قهرمان ما بايد خودش دست به کار ميشد، بدون خطا و بهانه دست کسي دادن...
رحمان، اما کاري کرد کارستان. در کسري از ثانيه چنان درسي به آن آمريکايي و تمام جهانيان داد که تا دنيا دنياست فراموش نخواهند کرد و يادشان ميماند که با شيران بيشه ايران زمين نميشود از اين شوخيها کرد! رحمان با يک فن اصيل ايراني حريف را از تشک کند و چنان از بالا به پايين کوبيد که داوران چارهاي جز اعلام ضربه فني پيدا نکردند. آن روز حال همه ايرانيها بابت اين حرکت رحمان خوب خوب بود.
بازار