بانک ورزش/ اين يک مديحهسرايي براي علي کريمي نيست؛ چه اينکه جادوگر با لشکر جان بر کفان مجازي اصلا نيازي به اين حرفها ندارد. اين در درجه اول يک دست مريزاد ساده است براي آقاي شماره هشت که خبر مشارکتش در تاسيس مدرسهاي در سيستان و بلوچستان عزيز، در اين روزهاي سخت کمي حالمان را خوش کرد.
اما بعد؛ اين يک ملامتنامه بلندبالاست براي آنها که امثال کريمي را کنار زدهاند و خواسته يا ناخواسته در صدد محو اين سرمايههاي انگشتشمار هستند. برويد يک جامعهشناس درست و حسابي پيدا کنيد و از او بپرسيد «سرمايه اجتماعي» يعني چه و چقدر سخت است که يک نفر به چنين سطحي برسد. تحقيق کنيد و ببينيد ميزان سرمايههاي اجتماعي در هر کشور چقدر اندک است و در عين حال اين ذخاير چقدر براي هر جامعه حياتي هستند. سرمايه اجتماعي يعني کسي که مردم به او بيشتر از دولت، بيشتر از رسانهها و گاهي حتي بيشتر از خودشان اطمينان دارند. اين سرمايهها در بحران و بزنگاههايي مثل سيل، زلزله، قحطي و جنگ به شدت به کار ميآيند. در ايران اما با سرمايههاي اجتماعي چه ميکنند؟
ببينيد نوع رفتارها با کريمي، دايي، حجازي، شجريان و نوادري از اين دست چطور بوده؟ البته که همه اينها آدم هستند و به حکم زميني بودن کلي کم و کاستي دارند، اما برآيند وجودشان براي جامعه مثبت است. علي کريمي که به سهم خودش هميشه «زبان مردم» بوده چرا بايد اينطور به کناري رانده شود؟ علي دايي که براي کمک به زلزلهزدهها بيشتر از دولت پول جمع ميکند چرا الان به «دلايل مبهم» بيرون گود است؟ هيچکس به اندازه ما عليه دايي نقد ننوشته، اما آيا حق او اين هجر و عزلت مجهول است؟ زندهياد ناصر حجازي که در روزهاي بيماري کمک چند ميليوني نماينده احمدينژاد را به او برگرداند و محترمانه از خانهاش راند، چرا بايد با قلبي آکنده از درد چشم از اين جهان فرو ميبست؟ پرويز پرستويي را به کجا رساندهايد که مکررا ميگويد: «وصيت ميکنم تلويزيون خبر مرگم را اعلام نکند»؟ و البته اين تلويزيون همان است که اين روزها با منقاش صداي فردوسيپور را حتي از مسابقات قديمي بيرون ميکشد تا خداي ناکرده اثري از عادل روي آنتن باقي نماند. محمدرضا شجريان که کلا هيچ؛ مگر ما از اين آدمها چند تا داريم و مگر آسان به دست ميآيند که با آنها چنين ميکنيد؟
اين رنجنامه پايان ندارد، چون در کشور ما رنج تازيانه بر سرمايهها پايان ندارد. عجالتا اما دم شما گرم، عليآقاي کريمي...
بازار